English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
hindered rotation چرخش ممانعت شده
Other Matches
waltz three سه چرخش که پای ازاد درانتهای هر چرخش تماس بازمین پیدا میکند
arrested جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrests جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrest جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
single action یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
withholds ممانعت
withholding ممانعت
exclusion ممانعت
block age ممانعت
withheld ممانعت
molestation ممانعت
restraints ممانعت
prevention ممانعت
obstruction ممانعت
forbiddance ممانعت
obstructions ممانعت
interdiction ممانعت
withhold ممانعت
interdict ممانعت
restraint ممانعت
debarment ممانعت
checks ممانعت کردن
turn a deaf ear to <idiom> ممانعت از شنیدن
check ممانعت کردن
checked ممانعت کردن
denial measures اصول ممانعت
trade barrier ممانعت تجاری
steric hindrance ممانعت فضایی
impedes ممانعت کردن
impeded ممانعت کردن
preventer ممانعت کننده
liberalizer رافع ممانعت
prohibition تحریم ممانعت
hanging prevention ممانعت از تعلیق
blockage ممانعت دریایی
area interdiction ممانعت منطقهای
blockages ممانعت دریایی
annoyance ممانعت ازردگی
area interdiction ممانعت در منطقه
impede ممانعت کردن
interference ممانعت غیرمجاز
forfend ممانعت کردن
liberalising رفع ممانعت کردن
liberalised رفع ممانعت کردن
liberalises رفع ممانعت کردن
liberalized رفع ممانعت کردن
liberalizes رفع ممانعت کردن
stalling ماندن ممانعت کردن
rein ممانعت لجام زدن
write inhibit ring حلقه ممانعت از نوشتن
stall ماندن ممانعت کردن
liberalizing رفع ممانعت کردن
liberalize رفع ممانعت کردن
forestall پیش افتادن ممانعت کردن
prevents مانع شدن ممانعت کردن
preventing مانع شدن ممانعت کردن
denial measures تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
prevented مانع شدن ممانعت کردن
prevent مانع شدن ممانعت کردن
denial ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
denials ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
mutual exclusion ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
preventive عامل ممانعت جلوگیری کننده
forestalls پیش افتادن ممانعت کردن
blank ممانعت از امتیاز گیری حریف
competition clause شرط ممانعت از دخول دیگران
blocking and chocking ممانعت و راه بندی کردن
stramline flow جریان موازی یابی ممانعت
forclosure سلب حق اقامه دعوی ممانعت
forestalled پیش افتادن ممانعت کردن
blankest ممانعت از امتیاز گیری حریف
surviving ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survived ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
obstruction حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
precluded مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
clearing block قطعه ممانعت از بسته شدن کولاس
precludes مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
obstructions حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
precluding مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
survive ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survives ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
interdict ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
interdiction ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
preclude مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
stickers اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
terrain avoidance ممانعت خودکار هواپیما ازنزدیک شدن به زمین
sticker اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
back pressure valve سوپاپ مخصوص ممانعت ازپس زنش مایعات در داخل لوله
censeur ممانعت قدرت حاکمه یک کشور ازنشر عقاید مخالفین به هرشکلی که باشد
interlocking وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocks وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlock وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocked وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
whirls چرخش
turn چرخش
gyrations چرخش
turns چرخش
gyration چرخش
spins چرخش
twirl چرخش
twirled چرخش
twirling چرخش
rotation چرخش
whirlpools چرخش اب
whirlpool چرخش اب
twirls چرخش
whirl چرخش
whirled چرخش
whirling چرخش
wheel چرخش
wheels چرخش
wheeling چرخش
circulation چرخش
circulations چرخش
spin چرخش
swirls چرخش
troll چرخش
trolls چرخش
rotational چرخش
revolution چرخش
wrench چرخش
wrenches چرخش
head rolling سر چرخش
wrenched چرخش
levorotation چرخش به چپ
swirling چرخش
volte face چرخش
revolutions چرخش
swirled چرخش
volte-face چرخش
swirl چرخش
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
speed of rotation چرخش بر دقیقه
orthogonal rotation چرخش عمودی
optical rotation چرخش نوری
kick turn نیم چرخش
axis of rotation محور چرخش
pivot ship ناو چرخش
revolutions per minute چرخش بر دقیقه
rotatable چرخش پذیر
angle of rotation زاویه چرخش
rotational speed چرخش بر دقیقه
number of revolutions چرخش بر دقیقه
revs per minute چرخش بر دقیقه
pick and roll ایجاد سد و چرخش
stuffs چرخش توپ
rotation چرخش دوران
pivot point مرکز چرخش
stuffed چرخش توپ
stuff چرخش توپ
rotation مقدار چرخش یک شی
rev چرخش بر دقیقه
upturn چرخش ببالا
molecular rotation چرخش مولکولی
proper rotation چرخش متعارف
magnetic ritation چرخش مغناطیسی
rpm چرخش بر دقیقه
radius of giration شعاع چرخش
rotational post شغل در چرخش
trepan چرخش انحراف
williamson turn چرخش ویلیامسون
concentricity دقت چرخش
conrotatory motion چرخش همسو
cyclostat دستگاه چرخش
vertical scrolling چرخش عمودی
varimax rotation چرخش واریماکس
upward rotation چرخش رو به بالا
upright spin چرخش ایستاده
turn table میز چرخش
oblique rotation چرخش مایل
forward dive شیرجه رو به اب با چرخش
topspin چرخش توپ
specific rotation چرخش ویژه
sidespin چرخش توپ
disrotatory motion چرخش ناهمسو
turnabout چرخش به یک طرف
fractional turn چرخش کسری
improper rotation چرخش نامتعارف
rotational speed سرعت چرخش
high spin چرخش زیاد
compass swing چرخش خط محوری
sidespin چرخش بیک سو
sidespin چرخش انحرافی
radius of gyration شعاع چرخش
gyoradius شعاع چرخش
free rotation چرخش ازاد
turnabouts چرخش به یک طرف
body english چرخش بی اختیار
quartimax rotation چرخش کوارتیماکس
chasing پایه چرخش
helicopter چرخش در هوا
helicopters چرخش در هوا
spins چرخش به سرعت
spins چرخش توپ
turning point نقطه چرخش
turning points نقطه چرخش
pivoting قابل چرخش
spin چرخش به سرعت
spin چرخش توپ
revolution چرخش دوران
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com