English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 67 (7 milliseconds)
English Persian
magnet wheel چرخ گردنده
Search result with all words
revolving گردنده دورانی
turnstile تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
turnstiles تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
rotary گردنده چرخنده
rotary گردنده
chopper هواپیمایی با بال گردنده بویژه هلیکوپتر
choppers هواپیمایی با بال گردنده بویژه هلیکوپتر
runner گردنده گشتی
runners گردنده گشتی
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
bucket تیغه گردنده توربین
buckets تیغه گردنده توربین
churn بوسیله اسباب گردنده
churned بوسیله اسباب گردنده
churns بوسیله اسباب گردنده
swivel گردنده
swivel مفصل گردنده
swivel اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivelled گردنده
swivelled مفصل گردنده
swivelled اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivels گردنده
swivels مفصل گردنده
swivels اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
driven گردنده
overshot گردنده به نیروی ابی که ازبالا میریزد
rotor قسمت گردنده ماشین
rotor گردنده
rotors قسمت گردنده ماشین
rotors گردنده
ambulant گردنده
ambulatory گردنده
blade flapping حرکت تیغههای گردنده هلیکوپتر حول لولای افقی
bulb root وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
circumambient گردنده بدور
circumsolar دورخورشید گردنده
commutator سری هادیهایی که بصورت شعاعی از یکدیگر جدا شده وبصورت حلقهای دور تا دورشفت گردنده ژنراتور قرارگرفته اند
constant speed drive چرخدندهای با ضریبهای متغیر که برای ثابت نگه داشتن دور قسمت گردنده بین دو سیستم گرداننده و گردنده قرار میگیرد
excursive اواره گردنده
giants stride تیری که قسمت بالای ان گردنده وطنابهایی ازان اویخته اس
gyral گردنده
gyrant گردنده
gyratory چرخی گردنده
in eyre گردنده
itineratly بطور گردنده
ledger blade تیغه پارچه بری که دریک جاایستاده و پره گردنده دارد
panoramic camera دوربین عکاسی که عدسی گردنده داردو ازدورنمای مسلسل عکس برمیدارد
pantoscope دوربین عکاسی که عدسی گردنده داردوازدورنمای مسلسل عکس برمیدارد
pivot arm میله گردنده
potter wheel صفحه افقی گردنده که کوزه گر گل بران قالب میکند
precess در خط سیر محورجسم گردنده تغییرپیداشدن
quill shaft شفت گردنده باریکی با سرهزارخار مانند که در مادگی دیگری جفت میشود
revolvable گردنده
roasting jack سیخ کباب گردنده
roller door در گردنده
rotary wing aircraft هواپیما با بال گردنده
rotative گردنده
rotator ماهیچه گردنده
rotor plates جوشنهای گردنده
rundle استوانه گردنده گوی
stator جزء ثابت در هر ماشین گردنده
tack weld وسیلهای برای سنجش ونمایش سرعت شفت گردنده جوش موقتی
trochoid گردنده
vane pump خانواده وسیعی از پمپهای سیالات که در ان سطوح تخت در محفظههای خارج ازمرکز دور تا دور شفت گردنده دوران میکنند
wheeler گردنده
windage کاهش دور وسیله گردنده دراثر پسای هوا
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com