Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
blear eyes
چشمان قی گرفته
Search result with all words
bleary
دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
bloods hot eyes
چشمان قرمز و خون گرفته
Other Matches
languideyes
چشمان بی حال
languideyes
چشمان بیمار
d. eyes
چشمان بادکرده
dilated eges
چشمان بادکرده
hazel eyes
چشمان میشی
die away
چشمان خماریابیحال
expressive eyes
چشمان با حالت
streaming eyes
چشمان اشکبار
languishing eyes
چشمان خمار
patinated
جرم گرفته کبره گرفته
sunken eyes
چشمان فرو رفته
beady eyes
چشمان ریز براق
asquint
با چشمان لوچ یاچپ
haggard
دارای چشمان فرورفته
popeyed
دارای چشمان برامده
coma vigil
اغماء با چشمان باز
stalk eyed
دارای چشمان جلوامده
f.eyes
چشمان فتان یاگیرنده
dry-eyed
دارای چشمان بیسرشک
fire eyed
دارای چشمان افروخته یادرخشان
beady
دارای چشمان ریز وگرد
sloe eyed
دارای چشمان ابی پرنگ
wild eyed
دارای چشمان وحشی وخیره
move to tears
اشک از چشمان کسی جاری شدن
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
bushbaby
گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbabies
گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
low-spirited
گرفته
bunged up
قی گرفته
fogbound
مه گرفته
dulled
گرفته
adopted
گرفته
sombrous
گرفته
clouded
گرفته
uptight
گرفته
dulls
گرفته
dulling
گرفته
addicted
خو گرفته
dullest
گرفته
low spirited
گرفته
fusty
بو گرفته
fustiest
بو گرفته
fustier
بو گرفته
muggy
گرفته
gruff
گرفته
dull
گرفته
duller
گرفته
pokey
گرفته
air less
گرفته
choky
گرفته
chock full
گرفته
mistful
مه گرفته
rancid
بو گرفته
folded in mist
مه گرفته
accustomed
خو گرفته
brumous
مه گرفته
hoarsest
گرفته
hoarser
گرفته
hoarse
گرفته
comate
مه گرفته
heartsore
دل گرفته
darksome
گرفته
muzzy
گرفته
thickest
گرفته
thicker
گرفته
thick
گرفته
fonder
انس گرفته
fond
انس گرفته
blear
گرفته وتاریک
reposing upon
قرار گرفته بر
patinated
زنگار گرفته
resolved that ......
تصمیم گرفته شد که
fondest
انس گرفته
in mourning
چرک گرفته
medalled
مدال گرفته
drippy
هوای گرفته
i have a secure grasp of it
انرا گرفته ام
cerated
موم گرفته
hoarsely
بطور گرفته
aeruginous
زنگ گرفته
derivatives
گرفته شده
derivative
گرفته شده
divorcees
زن طلاق گرفته
divorcee
زن طلاق گرفته
on the panel
جزوصورت گرفته
poky
گرفته دلگیر
pokiest
گرفته دلگیر
pokier
گرفته دلگیر
mity
کزم گرفته
mistful
میغ گرفته
rainy
تر رگبار گرفته
began
دست گرفته
maggoty
کرم گرفته
caught
گرفته شده
smoky
دود گرفته
patinous
کبره گرفته
to d. itself
گرفته شدن
dulling
کندشدن گرفته
dulled
کندشدن گرفته
dull
کندشدن گرفته
leaded
سرب گرفته
eerie
ترساننده گرفته
airless
گرفته یا دم کرده
filmier
غبار گرفته
filmiest
غبار گرفته
Are you kidding ? Are you being funny?
شوخیت گرفته ؟
filmy
غبار گرفته
addict
خو گرفته معتاد
measly
کرم گرفته
solemn
گرفته موقرانه
wont
خو گرفته عادت
tristful
گرفته محزون
triste
گرفته محزون
rheumatic
رماتیسم گرفته
dulls
کندشدن گرفته
addicts
: خو گرفته معتاد
dullest
کندشدن گرفته
duller
کندشدن گرفته
verminous
شپش گرفته
cut nails
ناخنهای گرفته یا چیده
nidicolous
در اشیانه قرار گرفته
skimmed milk
شیرخامه گرفته ورقیق
lour
گرفته شدن عبوس
She was depressed.
دلش گرفته بود
patinous
زنگارگرفته جرم گرفته
assumed
بخود گرفته عاریتی
my time is occupied
وقتم گرفته است
mucid
بوزک زده بو گرفته
i had been caught
گرفته شده بودم
in contemplation
درنظر گرفته شده
foul house
چشمی گرفته لنگر
to be tuned in to a channel
کانالی را گرفته باشند
AC
گرفته شده است
followed by
<adj.>
دنباله گرفته شده با
included
دور گرفته شده
lour
هوای گرفته وابریwerewolf
malty
خو گرفته به ابجو خوری
He was choking .
گلویش گرفته بود
My left leg is in plaster .
پای چپ؟ را گچ گرفته اند
mossy
خزه گرفته باتلاقی
lowering
هوای گرفته وابری
lowered
هوای گرفته وابری
lower
هوای گرفته وابری
skims
شیر خامه گرفته
skimmed
شیر خامه گرفته
skim
شیر خامه گرفته
game
شکار گرفته شده
low-key
دارای صدای گرفته
funky
بوی ناه گرفته
low key
دارای صدای گرفته
underlying
در زیر قرار گرفته
lowers
هوای گرفته وابری
skim milk
شیرخامه گرفته ورقیق
putrid flesh
گوشت گندیده یا بو گرفته
sultrily
بطور دم گرفته یا گرم
throatier
دارای صدای گرفته وخشن
we are beset with dangers
خطرها ما را فرا گرفته اند
applique
مورد استفاده قرار گرفته
integrated intensity
شدت انتگرال گرفته شده
borrowed money
پول قرض گرفته شده
captured material
وسایل گرفته شده از دشمن
capsulate
درمحفظه یاحفره قرار گرفته
designed
در نظر گرفته شده مخصوص
throatiest
دارای صدای گرفته وخشن
semidiurnal
در نصف روز انجام گرفته
jugate
روی هم قرار گرفته جفت
throaty
دارای صدای گرفته وخشن
weanling
کودک تازه از شیر گرفته
tried
در محک ازمایش قرار گرفته
she had him in her pocket
خوب جلوش را گرفته بود
pokerface
قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
blighted
زنگ زده شپشه گرفته
hard bitten
سخت گاز گرفته شده
blink
نادیده گرفته نگاه مختصر
parrot learned
طوطی وار یاد گرفته
he drives a roaring trade
کارش خوب گرفته است
blinked
نادیده گرفته نگاه مختصر
woofer
دارای صدای کوتاه و گرفته
blinks
نادیده گرفته نگاه مختصر
subereous
از چوب پنبه گرفته شده
oppressed
تحت ستم قرار گرفته
bloodshot
سرخ وورم کرده خون گرفته
leach
[liquid formed by leaching]
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
leachate
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
claque
پول گرفته اند دست بزنند
The rumour is gaining ground that …
این شایعه قوت گرفته است که ...
on board computer
کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
bluest
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
Everybody stands in awe of him.
ازهمه زهر چشم گرفته است
prussic acid
اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
The car is on fire.
اتومبیل آتش گرفته (دارد می سوزد )
arrowroot
نشاستهای که ازریشه اوروت گرفته میشود
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluer
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
zero hour
<idiom>
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
Silence prevailed every where.
سکوت همه جا را فرا گرفته بود
loan word
واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
biotecture
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
it follows necessarily that
ناچار این نتیجه گرفته میشود
inland duty
حقوقی که از بازرگانی دردرون کشور گرفته میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com