Dictiornary-Farsi | چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش ) | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 78 (5 milliseconds)

English	Persian
Keep an eye on the children.	چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )


Other Matches

You had it coming to you. serves you right.	چشمت کور
oper eyed	مراقب
wide awake	مراقب
wide-awake	مراقب
alerts	مراقب
lookout	مراقب
lookouts	مراقب
alert	مراقب
alerted	مراقب
watch ful	مراقب
care giver	مراقب
quivive	مراقب
surveillant	مراقب
vigilantes	مراقب
vigilante	مراقب
attended	با مراقب
watcher	مراقب
watchers	مراقب
vigilant	مراقب
observant	مراقب
observer	مراقب
observers	مراقب
see after	مراقب بودن
tenty	مراقب موافب
to keep watch	مراقب بودن
unattended operation	عملکرد بی مراقب
unattended operation	عملکردبی مراقب
watch it <idiom>	مراقب باش
watch man	پاسبان مراقب
watch out	مراقب بودن
watchfulness	مراقب پاسدار
look out <idiom>	مراقب بودن
to keep a look	مراقب بودن
scrutator	مراقب موشکاف
watchmen	پاسدار مراقب
look after	مراقب بودن
onlookers	مراقب تماشاگر
i was on the watch for it	مراقب ان بودم
onlooker	مراقب تماشاگر
watchman	پاسدار مراقب
watchful	موافب مراقب
attended operation	عملکرد با مراقب
automatic controller	مراقب خودکار
in the charge of <idiom>	تحت مراقب یا نظارت
attend to someone <idiom>	مراقب کسی بودن
weigh one's words <idiom>	مراقب صحبت بودن
look after someone <idiom>	مراقب کسی بودن
highbinder	جاسوس یا مراقب دیگری
watch one's time	مراقب فرصت بودن
pinch pennies <idiom>	مراقب پوست خودبودن
to take care of somebody [something]	مراقب کسی [چیزی] بودن
take care of <idiom>	مراقب چیزی یا کسی بودن
minds	تذکر دادن مراقب بودن
mind	تذکر دادن مراقب بودن
look	فاهر بنظرامدن مراقب بودن
synchronizing limiter	لامپ مراقب همزمان سازی
minding	تذکر دادن مراقب بودن
(keep/have one's) ear to the ground <idiom>	بادقت مراقب اطراف بودن
looked	فاهر بنظرامدن مراقب بودن
looks	فاهر بنظرامدن مراقب بودن
to be on one's track	مراقب حال کسی بودن
To be all eyes. To watch like a hawk.	چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
watch/mind one's P's and Q's <idiom>	مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
duenna	زن سالمندی که مراقب دختران وزنان جوان است
centers	شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centre	شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centred	شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered	شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
to walk on eggshells <idiom>	در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
administrators	شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
maintenance	مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
administrator	شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
You should always be careful walking alone at night.	همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
to mind	مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
on guard	مراقب بودن نگهبان بودن
escort aircraft	هواپیمای اسکورت هواپیمای مراقب
to watch something	مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]