Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 193 (9 milliseconds)
English
Persian
optic
چشمی بصری
Search result with all words
optical
نشانه روی بصری چشمی
Other Matches
visual interceptor
هواپیمای رهگیر بصری هواپیمایی که باوسایل بصری رهگیری میکند
pibal
تعیین جهت وزش باد به طریقه بصری دیدبانی بصری
visualreport
گزارش دیدبانی بصری گزارش مشاهدات بصری در حین پرواز
optical
بصری
visuals
بصری
visually
بصری
visual
بصری
optic
بصری
ocular
بصری
VDU
واحدنمایش بصری
VDUs
واحدنمایشگر بصری
visual flight
پرواز بصری
visual identification
تشخیص بصری
visual identification
شناسایی بصری
video ram
RA بصری یا تصویری
VDU
واحدنمایشگر بصری
visual observation
دیدبانی بصری
VDUs
واحدنمایش بصری
visual signal
علامت بصری
optic chiasma
چلیپای بصری
visual signal
علایم بصری
optic chiasm
چلیپای بصری
visual arts
هنرهای بصری
visual aids
کمکهای بصری
optical
الات بصری
audiovisual
سمعی-بصری
audiovisual
سمعی و بصری
chiasma
ضربدر بصری
optical sight
دوربینهای بصری
visualreport
گزارش بصری
optokinetic
بصری- جنبشی
audio-visual
سمعی بصری
vision recognition
تشخیص بصری
visual check
مقابله بصری
visual communication
ارتباط بصری
visual communication
مخابره بصری
visual display
نمایش بصری
audio visual
سمعی بصری
videotext
متن بصری
visual display unit
واحد نمایشگر بصری
flash card
ورقه تمرین بصری
titchener's illusion
خطای بصری تیچنر
vdt
ترمینال نمایش بصری
visual interaction
کنش متقابل بصری
video tape
نوار سمعی و بصری
visual elevation
افت بصری گلوله
visual display terminal
ترمینال نمایش بصری
optical
مربوط به دیدبانی بصری
video adapter
وفق دهنده بصری
video graphics array
ارایه نگاره سازی بصری
optical sight
وسایل نشانه روی بصری
vga
ارایه نگاره سازی بصری
visual flight
پرواز بااستفاده از ناوبری بصری
visual omnidirectional range
سیستم تعیین مسیر هواپیمابطریق بصری
nancy
سیستم چراغ نانسی مخصوص مخابره بصری
raster scan graphics
نمایش بصری صفحه تصویربا خطوط افقی
eyepiece
چشمی
eyeing
چشمی
eyepieces
چشمی
emulation
هم چشمی
competition
هم چشمی
monocular
یک چشمی
becket
چشمی
competitions
هم چشمی
ocular
چشمی
eye
چشمی
ophtalmic
چشمی
eyes
چشمی
uniocular
یک چشمی
rivalled
هم چشمی
rivalship
هم چشمی
rivalling
هم چشمی
rivals
هم چشمی
rivaling
هم چشمی
rival
هم چشمی
rivaled
هم چشمی
eying
چشمی
video amplifier
دستگاه یا مدار تقویت کننده فرکانسهای سمعی و بصری
metascope
دوربین تک چشمی
hawse pipe
چشمی لنگر
flemish eye
چشمی بافته
eyes of the ship
چشمی ناو
eye splice
پیوند چشمی
entoptic
درون چشمی
emulously
ازروی هم چشمی
penuriousness
تنگ چشمی
monocular deprivation
محرومیت یک چشمی
vier
هم چشمی کننده
ocular lens
عدسی چشمی
sight check
مقابله چشمی
soft eye
چشمی ساده
thimble eye
چشمی فلزی
thoroughfoot
اتصال چشمی
three eyed union plate
صفحه سه چشمی
monocular vision
بینایی یک چشمی
half-glasses
عینک یک چشمی
emulous
هم چشمی کننده
rivals
هم چشمی کننده
eyepiece
عدسی چشمی
eyepieces
عدسی چشمی
vies
هم چشمی کردن
vie
هم چشمی کردن
emulating
هم چشمی کردن با
emulates
هم چشمی کردن با
emulated
هم چشمی کردن با
emulate
هم چشمی کردن با
monocles
عینک یک چشمی
monocle
عینک یک چشمی
rivalling
هم چشمی کننده
thimble
چشمی فلزی
thimbles
چشمی فلزی
bullring
چشمی سینه
bullrings
چشمی سینه
rivalled
هم چشمی کننده
rivaling
هم چشمی کننده
rival
هم چشمی کننده
eyes
چشمی طناب
binocular deprivation
محرومیت دو چشمی
bridle
بند چشمی
eying
چشمی طناب
eyeing
چشمی طناب
eye
چشمی طناب
bridled
بند چشمی
vied
هم چشمی کردن
emolously
از روی هم چشمی
emulative
هم چشمی کننده
rivaled
هم چشمی کننده
bridles
بند چشمی
bridling
بند چشمی
bollard eye
چشمی موت
all eyes
چهار چشمی
pip matching
روش بصری روانه کردن انتن رادار در ارتفاع و سمت
pibal
دیدبانی بصری بالن هواسنجی برای تعیین سمت باد
binocular disparity
ناهمخوانی دید دو چشمی
swivel
چشمی خود گرد
swivelled
چشمی خود گرد
swivels
چشمی خود گرد
union plate
صفحه چند چشمی
runners
طناب چشمی دار
competitions
هم چشمی سبقت جویی
ophthalmic
چشمی وابسته به چشم
eyes in the back of one's head
<idiom>
چهار چشمی پاییدن
keep up with the Joneses
<idiom>
چشم وهم چشمی
runner
طناب چشمی دار
competition
هم چشمی سبقت جویی
suborbital
زیر کاسه چشمی
outrival
در هم چشمی پیش افتادن از
peeped
نگاه زیر چشمی
peeping
نگاه زیر چشمی
peeps
نگاه زیر چشمی
eyebolt
پیچ چشمی دار
eyeplate
صفحه چشمی دار
bull nose
چشمی سینه ناو
foul house
چشمی گرفته لنگر
binocular fusion
در هم امیزی دید دو چشمی
loup
ذره بین چشمی
peep
نگاه زیر چشمی
chock
چشمی فلزی روی پل
running bow line
چشمی زدن به طناب
eye bolt
مهره چشمی دار
parsimoniously
بزفتی باتنگ چشمی
reduced eye
چشمی باریک شده
british antilewisite
نوعی پماد چشمی
dip the eye
وصل کردن چشمی طنابهابهم
roller clock
چشمی بسته قرقره دار
slinks
نظر چشمی نگاه دزدکی
slink
نظر چشمی نگاه دزدکی
external rectus
عضله مستقیم برون چشمی
slinking
نظر چشمی نگاه دزدکی
borescope
ابزار چشمی برای بازرسی قطعات
To try to keep up with the joneses.
چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
wall eye
چشمی که سفیدی ان زیادوعنبیه ان کمرنگ باشد
To be all eyes. To watch like a hawk.
چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
stadia points
تارهای فاصله سنج دردوربینهای چشمی و نقشه برداری
pelorus
دستگاه سمت یاب چشمی نسبت به اجرام سماوی
ethernet
نوعی سیستم شبکه که امکان حمل اطلاعات سمعی و بصری را همانند داده کامپیوتری فراهم می اورد
aliasing
اثرات بصری نامطلوب تصاویرتولید شده کامپیوتری درنتیجه استفاده از روشهای نادرست نمونه برداری staircasing
eyestrings
ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
rawin
دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
air signal
علایم سمعی و بصری ارسالی از هواپیما علایم هوایی
area search
کاوش منطقه با دیدبانی بصری کاوش منطقهای
video disk
دیسک بصری دیسک تصویری
eyewitness
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eye-witnesses
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitnesses
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
video cassettes
نوار کاست سمعی و بصری نوار کاست صوتی وتلویزیونی
video cassette
نوار کاست سمعی و بصری نوار کاست صوتی وتلویزیونی
competes
رقابت کردن با هم چشمی کردن
competed
رقابت کردن با هم چشمی کردن
compete
رقابت کردن با هم چشمی کردن
ground signals
سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com