Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (8 milliseconds)
English
Persian
to kick one's heels
چشم براه ایستادن منتظرایستادن
Other Matches
to kick ones heels
چشم براه ایستادن
docile
سر براه
inaugurate
براه انداختن
inaugurated
براه انداختن
he went his way
براه خودرفت
inaugurating
براه انداختن
inaugurates
براه انداختن
destined
عازم براه
launghing
براه اندازی
waiting
چشم براه
he went his way
رفت براه خود
to look out
چشم براه بودن
march order
حاضر براه کردن
to keep any one waiting
کسیرا چشم براه
toddle
کودک تازه براه افتاده
toddled
کودک تازه براه افتاده
toddler
کودک تازه براه افتاده
toddlers
کودک تازه براه افتاده
toddling
کودک تازه براه افتاده
toddles
کودک تازه براه افتاده
waits
چشم براه بودن منتظر شدن
wait
چشم براه بودن منتظر شدن
waited
چشم براه بودن منتظر شدن
His invevtion made a noise in the world.
اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
branches
جوانه زدن براه جدیدی رفتن
branch
جوانه زدن براه جدیدی رفتن
drown out
<idiom>
سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
to fang a pump
براه انداختن تلمبه بوسیله ریختن اندکی اب درتوی ان
abides
ایستادن
cease
ایستادن
ceased
ایستادن
ceases
ایستادن
be under way
ایستادن
abye
ایستادن
aby
ایستادن
abided
ایستادن
to fetch up
ایستادن
to stand by
ایستادن
stopped
ایستادن
stopping
ایستادن
stops
ایستادن
stand
ایستادن
to come to a stand
ایستادن
stop
ایستادن
seogi
ایستادن
ceasing
ایستادن
fudo dachi
محکم ایستادن
basophobia
هراس از ایستادن
draw up
سیخ ایستادن
to come to a stop
ایستادن
[مهندسی]
ap seogi
ایستادن معمولی
team line up
به صف ایستادن تیم
bail up
ایستادن دراختیارغارتگر
haehiji daeh
ایستادن ازاد
haktari seogi
ایستادن لک لک وار
lineup
به صف ایستادن تیم
lie off
دور ایستادن
shiko dachi
ایستادن دایرهای
kiba dachi
ایستادن سوارکارانه
heisoku daeh
ایستادن خبردار
outstand
بیشتر ایستادن
moa seogi
خبردار ایستادن
to stand at gaze
خیره ایستادن
to stand behind
پشت سر ایستادن
to stand in the gap
دررخنه ایستادن
To come to a halt(standstI'll).
ازحرکت ایستادن.
To stand in a queue (line).
توی صف ایستادن
to stand fast
محکم ایستادن
pyeonhi seogi
موازی ایستادن
queues
در صف گذاشتن در صف ایستادن
line up
به ترتیب ایستادن
stagnates
از جنبش ایستادن
stagnating
از جنبش ایستادن
hustings
جای ایستادن و
stagnate
از جنبش ایستادن
standing room
جای ایستادن
hunker
سرپا ایستادن
line-up
به ترتیب ایستادن
stagnated
از جنبش ایستادن
queued
در صف گذاشتن در صف ایستادن
queueing
در صف گذاشتن در صف ایستادن
line-ups
به ترتیب ایستادن
queue
در صف گذاشتن در صف ایستادن
neko ashi dachi
ایستادن گربه سان
line up
ردیف ایستادن تیم
to stop
[doing something]
ایستادن
[از انجام کاری]
sanchin dachi
ایستادن ساعت شنی
stand up
روی پا ایستادن ایستاده
line-up
ردیف ایستادن تیم
to queue
[line]
up for tickets
برای بلیط در صف ایستادن
to stand at
[by]
the window
کنار پنجره ایستادن
To keep ones word. To stand by ones promise .
سر قول خود ایستادن
To stand to attention.
خبر دار ایستادن
stand-up
روی پا ایستادن ایستاده
zenkatsu dachi
ایستادن متمایل به جلو
to stand one's ground
بر سر دلیل خود ایستادن
to stick to one's word
سر قول خود ایستادن
to stand by one's promise
سر قول خود ایستادن
to stand by
ایستادن وتماشا کردن
to stand across the road
درمیان جاده ایستادن
anchor
ایستادن در دریا مهاری
anchoring
ایستادن در دریا مهاری
anchors
ایستادن در دریا مهاری
to come to a
بحالت خبردار ایستادن
To stand like rock .
مانند کوه ایستادن
line-ups
ردیف ایستادن تیم
abide by one's word
سر قول خود ایستادن
stops
ایستادن توقف کردن
beom seogi
گربه سان ایستادن
ground
محل ایستادن توپزن
To stand firm. To stick to ones gun.
سفت وسخت ایستادن
stance
طرز ایستادن درتوپزنی
stopping
ایستادن توقف کردن
stopped
ایستادن توقف کردن
stopover
در وسط راه ایستادن
koa seogi
ایستادن قلاب وار
stop
ایستادن توقف کردن
kukutsu dachi
ایستادن در مقابل حریف
stopovers
در وسط راه ایستادن
joo choo seogi
ایستادن اسب سواری
stances
طرز ایستادن درتوپزنی
stances
طرز ایستادن در گوی زنی
stand
طرز یا محل ایستادن کمانگیر
stationed
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
to stop short
یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
ap joo choom
ایستادن اسب سواری بجلو
toe stand
ایستادن ژیمناست روی نوک پا
station
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
stance
طرز ایستادن در گوی زنی
stations
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
out of one's ground
تجاوز توپزن از محل ایستادن
peasde
روی دوپا ایستادن اسب
to stand by oneself
روی پای خود ایستادن
away
خارج از نقطه ایستادن توپ زن
floats
شناور ساختن روی اب ایستادن
to stick to one's guns
پای کاری محکم ایستادن
float
شناور ساختن روی اب ایستادن
statgnate
از جنبش ایستادن گندیده شده
floated
شناور ساختن روی اب ایستادن
pickets
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
picketed
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
picket
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
baro jireugi
ضربه دست مخالف ایستادن
bandae jireugi
ضربه دست موافق ایستادن
stalling
جای ایستادن اسب در طویله اخور
stall
جای ایستادن اسب در طویله اخور
kilian position
وضع ایستادن دواسکیت بازرقصنده درکنار هم
narani seogi
ایستادن موازی پاها همعرض شانه
stance
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
stances
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
ido not feel my legs
نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
technical foul
بازی با توپ واترپولو در حال ایستادن کف استخر
safety island
سکوی وسط خیابان برای ایستادن پیاده رو
backdrops
پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
eaves droper
مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
backdrop
پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
coach's box
محل ایستادن مربی در پایگاه 1 و 3 بیس بال
To stand at attention(ease).
بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
veronica
ایستادن و ردکردن گاو از کناربا حرکت شنل
hitchhike
سرجاده ایستادن وباشست جهت خود را نشان دادن
to hitch
سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
to go backpacking
سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
non striker
توپزنی که با وجود ایستادن جلو میله ضربه نمیزند
toe raise
تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
groundage
حقی که بابت ایستادن کشتی درلنگرگاه گرفته میشود حق لنگراندازی
Eavesdrop
فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
Berlin
کالسکهی چهارچرخهای که در عقب آن رکابی برای ایستادن یک مستخدم وجود دارد
poomse
نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
musub duchi
موسوب داچی ایستادن بگونه ایکه پاشنه پاها به هم چسبیده و پنجه ها به اندازه 54 درجه زاویه داشته باشند
bail out
کنار رفتن توپ زن از محل ایستادن برای حفافت ازضربه توپ
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
to listen to reason
بحرف حساب گوش دادن بحرف ایستادن
To stand at the salute.
بحالت سلام ایستادن (سلام نظامی )
straddles
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddle
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddled
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com