Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
to poreone's eyes out
چشم را از بسیاری مطالعه خسته کردن
Other Matches
overweary
زیاده خسته کردن خسته شدن
feasability study
مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
wayworn
خسته و مانده در اثر سفر خسته و کوفته
To experience great hardships.
سختیها ومشقات بسیاری را تجربه کردن (متحمل شدن )
karyosystematice
بخشی از رده بندی موجودات که روابط طبیعی انهارابوسیله مطالعه خصوصیات سلولی موجودات مورد مطالعه قرارمیدهد
examine
مطالعه کردن
explore
مطالعه کردن
dissect
[analyse]
مطالعه کردن
determine
مطالعه کردن
inspect
مطالعه کردن
look into
مطالعه کردن
investigate
مطالعه کردن
analyze
[American]
مطالعه کردن
assay
مطالعه کردن
survey
مطالعه کردن
enquire into
مطالعه کردن
study
مطالعه کردن
check
مطالعه کردن
analyse
[British]
مطالعه کردن
evaluate
مطالعه کردن
scrutinize
مطالعه کردن
bolt
[examine]
مطالعه کردن
premeditate
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
bores
خسته کردن
fatigue
خسته کردن
fatigues
خسته کردن
fatigued
خسته کردن
to do up
خسته کردن
bore
خسته کردن
jade
خسته کردن
strain
خسته کردن
strains
خسته کردن
tires
خسته کردن
tire
خسته کردن
harasses
خسته کردن
harass
خسته کردن
fag
خسته کردن
overstrain
خسته کردن
fags
خسته کردن
tiring
خسته کردن
analyzing
جزئیات را مطالعه کردن
analyzes
جزئیات را مطالعه کردن
analyse
جزئیات را مطالعه کردن
analysed
جزئیات را مطالعه کردن
analysing
جزئیات را مطالعه کردن
analyzed
جزئیات را مطالعه کردن
analyses
جزئیات را مطالعه کردن
to overwork oneself
خود را خسته کردن
wear out
کاملا خسته کردن
to overstrain oneself
خود را خسته کردن
play out
خسته کردن ماهی
reconsidering
مجددا درامری مطالعه کردن
reconsider
مجددا درامری مطالعه کردن
reconsiders
مجددا درامری مطالعه کردن
reconsidered
مجددا درامری مطالعه کردن
extemporising
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to make a study of something
چیزی را بررسی یا مطالعه کردن
extemporised
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizing
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
trachle
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
exhaust
خسته کردن ازپای در اوردن
waste one's breath
زبان خود را خسته کردن
overwork
خسته کردن به هیجان اوردن
overworked
خسته کردن به هیجان اوردن
exhausts
خسته کردن ازپای در اوردن
overworking
خسته کردن به هیجان اوردن
overworks
خسته کردن به هیجان اوردن
waste one's words
زبان خود را خسته کردن
geologize
مطالعه علم زمین شناسی کردن
tasks
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
task
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
to strain one's eyes
چشم خود رازیاد خسته کردن
wind
خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
to overrun oneself
از دویدن زیاد خود را خسته کردن
winds
خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
to overexert
خود را بیش از اندازه خسته کردن
burn off
خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
conciliate
ارام کردن مطالعه کردن
conciliated
ارام کردن مطالعه کردن
studying
تحصیل کردن مطالعه کردن
study
تحصیل کردن مطالعه کردن
conciliates
ارام کردن مطالعه کردن
conciliating
ارام کردن مطالعه کردن
studies
تحصیل کردن مطالعه کردن
kill off
سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
muchness
بسیاری
multitude
بسیاری
multeity
بسیاری
not a few
بسیاری
many
بسیاری
deepness
بسیاری ته
exuberance
بسیاری
profuseness
بسیاری
multiplicity
بسیاری
multitudes
بسیاری
plentifulness
بسیاری
widely
در بسیاری موارد
there are numbers who
بسیاری هستند که
many people
بسیاری از مردم
plenty
فراوانی بسیاری
manifoldness
چندتایی بسیاری
multiplicity of creeds
بسیاری کیش ها
many of them
بسیاری از انها
Many explanations were proffered.
توضیحات بسیاری پیشنهاد شد.
many d. of hunger
بسیاری از گرسنگی می میرند
She has had many privations in her youth .
درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
we had a heavy p to day
امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
to smoke oneself sick
از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
accumulates
جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
accumulate
جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
accumulating
جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
spillages
وضعیتی که داده بسیاری پردازش شوند و در بافر جا نشوند
spillage
وضعیتی که داده بسیاری پردازش شوند و در بافر جا نشوند
exhaust
تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
exhausts
تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
commoners
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
commonest
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
common
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
Most home helps prefer to live out.
بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
synchronous
سیستم پنهان ثانویه سریع در بسیاری از کامپیوترها که از نقط ه پردازنده pentium استفاده میکند
Ouroboros
نمادی باستانی که در بسیاری از فرهنگها موجود میباشد و بصورت اژدها یا ماریست که دم خود را می جود.
vital necessity
پدیدهای که دولتها با توسل به ان بسیاری از اعمال غیر منطقی یا نامشروع یا تجاوزکارانه خود را توجیه می کنند
distribute
سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
distributing
سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
distributes
سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
study
مطالعه
reading
مطالعه
studies
مطالعه
readings
مطالعه
studying
مطالعه
extemporal
بی مطالعه
offhanded
بی مطالعه
perusal
مطالعه
off hand
بی مطالعه
extemporarily
بی مطالعه
offhandedly
بی مطالعه
etude
مطالعه
system study
مطالعه سیستم
studios
اطاق مطالعه
surveyed
مطالعه مجمل
at sight
بی مطالعه قبلی
motion study
مطالعه ی حرکت
studio
اطاق مطالعه
studied
از روی مطالعه
feasibility study
مطالعه امکانپذیری
impromptu
بی مطالعه تصنیف
surveys
مطالعه مجمل
praxeology
مطالعه رفتارانسان
unstudied
مطالعه نشده
portable standard
چراغ مطالعه
lucubration
مطالعه سخت
study habits
عادتهای مطالعه
survey
مطالعه مجمل
ennuied
خسته
washed out
خسته
tires
خسته
outworn
خسته
whacked
خسته
tiring
خسته
aweary
خسته
washed-out
خسته
careworn
<adj.>
دل خسته
jadish
خسته
footworn
خسته
wind broken
خسته
exhausted
خسته
played out
خسته
tire
خسته
tiredly
خسته
wearying
خسته
spent
خسته
weary
خسته
tired
خسته
jaded
خسته
wearied
خسته
blown
خسته
wearies
خسته
Roman law
مجموعهی قوانین رومی که پایهی قوانین امروزی در بسیاری از کشورها به ویژه در اروپا است
cella
[اتاق مطالعه ی راهبها]
well-read
اهل مطالعه و تحقیق
geologic survey
مطالعه زمین شناسی
myrmecologyt
مطالعه علمی مورچگان
well read
اهل مطالعه و تحقیق
psychognosy
مطالعه عمیق روانی
psychognosis
مطالعه عمیق روانی
teleology
مطالعه حکمت غایی
self study
مطالعه پیش خود
thought out
سنجیده مطالعه شده
metallography
مطالعه الیاژهای فلزی
subjects
مبحث موضوع مطالعه
to pore
[over; on]
به مطالعه دقیق پرداختن
subjected
مبحث موضوع مطالعه
subject
مبحث موضوع مطالعه
feasibility study
مطالعه امکان سنجی
thought-out
سنجیده مطالعه شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com