English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
blackjack چماق یا شلاق چرمی
Other Matches
bullwhip شلاق چرمی
bat چماق
cudgels چماق
cudgel چماق
bludgeoning چماق
shillelagh چماق
shillalah چماق
bludgeoned چماق
quarterstaff چماق
bludgeon چماق
kevel چماق
bats چماق
batted چماق
truncheons چماق
bludgeons چماق
maces چماق
truncheon چماق
stave چماق
club : چماق
clubbed : چماق
clubbing : چماق
clubs : چماق
stick چماق
mace چماق
caduceus چماق قاصدی
mauls چماق گرز
mauling چماق گرز
mauled چماق گرز
maul چماق گرز
truncheons چماق کوتاه
knobkerrie چماق سرگرد
cudgel چماق زدن
truncheon چماق کوتاه
cudgels چماق زدن
mace چماق زدن
maces چماق زدن
tipstaff چماق دار یساول
billies چماق یاگرز راهزنان
waddy : چماق بومیان استرالیا
claviform بشکل چماق یا گرز
billy چماق یاگرز راهزنان
stave با چماق زدن کوبیدن
leatherly چرمی
leathern چرمی
leathery چرمی
taws تازیانه چرمی
jerkins نیمتنه چرمی
valise کیسه چرمی
jerkin نیمتنه چرمی
leather چرمی کردن
leather بند چرمی
kid gloves دستکش چرمی
strap بند چرمی
straps بند چرمی
valises کیسه چرمی
leather belt تسمه چرمی
medicine ball توپ چرمی
leather قیش چرمی
holsters جلد چرمی
holster جلد چرمی
clubbed :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
club :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubbing :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubs :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
leather trousers {pl} شلوار چرمی [پوشاک و مد]
gasket واشر مقوایی یا چرمی
gaskets واشر مقوایی یا چرمی
leather pants {pl} [American] شلوار چرمی [پوشاک و مد]
lederhosen شلوار چرمی [پوشاک و مد]
cf مخفف جلد چرمی
shiner کفش چرمی برقی
leathers لباس چرمی محافظ
finger tab دستکش چرمی سوراخدارکمانگیر
holsters در جلد چرمی قرار دادن
jerkin کت چرمی مردانه که به تن چسبیده باشد
portfolios کیف چرمی بزرگ مقام
holster در جلد چرمی قرار دادن
portfolio کیف چرمی بزرگ مقام
palm and needle کفه چرمی ملوانی و سوزن
aparejo نوعی پالان چرمی یا پارچهای
sweatband نوار چرمی دور کلاه
sweatbands نوار چرمی دور کلاه
jerkins کت چرمی مردانه که به تن چسبیده باشد
welt حاشیه چرمی دور چیزی مغزی
welts حاشیه چرمی دور چیزی مغزی
butting حلقه چرمی دور دستگیره پارو
armguard قطعه چرمی محافظ دست کمانگیر
keeper تورزیر اب حلقه چرمی وصل به تسمه تفنگ
keepers تورزیر اب حلقه چرمی وصل به تسمه تفنگ
trap فاصله چرمی بین شست انگشتان دستکش
thoroughbrace تسمه چرمی متصل کننده بدنه کالسکه به فنر
sporran چنته یاکیسه چرمی جلو دامن اسکاتلندیهای کوهستانی
lashed شلاق
gad شلاق
whip شلاق
flagellum شلاق
scourage شلاق
the lash شلاق
knout شلاق
lash شلاق
lashes شلاق
whipped شلاق
whips شلاق
scourge شلاق
horsewhip شلاق
whiplash شلاق
horsewhips شلاق
horsewhipping شلاق
horsewhipped شلاق
whiplashes شلاق
crupper تکه چرمی که به پشت زین بسته میشود واز زیر دم اسب میگذرد
whipped شلاق زدن
leather شلاق زدن
whipping شلاق زدن
cartwhip شلاق کاری
whip شلاق زدن
whipping شلاق زنی
belabour شلاق زدن
vapulation شلاق زنی
whips شلاق زدن
belabor شلاق زدن
cats شلاق زدن
flogging شلاق زدن
cow hide شلاق زدن
flagellation شلاق زنی
basted شلاق زدن
bastes شلاق زدن
whipstock دسته شلاق
whippy شبیه شلاق
to touch up شلاق زدن
taws شلاق زدن
scourage شلاق زدن
horse شلاق زدن
cat شلاق زدن
welt شلاق زدن
lasher n سد شلاق زننده
lash vt شلاق زدن
welts شلاق زدن
flogger زننده شلاق
flagellator شلاق زننده
flagellation شلاق زدن
baste شلاق زدن
gad شلاق سیخی
lashing شلاق زنی
lashed شلاق خوردن
lashes ضربه شلاق
lash شلاق خوردن
flagellate شلاق زدن
lashes شلاق خوردن
flagellated شلاق زدن
lashed ضربه شلاق
lash ضربه شلاق
flagellating شلاق زدن
flog شلاق زدن
flagellates شلاق زدن
whiplashes شلاق زدن
flogged شلاق زدن
flogs شلاق زدن
whiplash شلاق زدن
sabretache خرجین یاکیسه چرمی پهن که بکمر بند سرباز سواره نظام اویخته است
to whipped on بضرب شلاق بردن
yerk شلاق زدن کوبیدن
beats شلاق زدن کوبیدن
beat شلاق زدن کوبیدن
lambast شلاق تازیانه زدن
lambaste شلاق تازیانه زدن
knack صدای شلاق استعداد
sentenced to the lash محکوم به خوردن شلاق
cats قی کردن شلاق لنگربرداشتن
belts بندچرمی شلاق زدن
belt بندچرمی شلاق زدن
cat قی کردن شلاق لنگربرداشتن
belted بندچرمی شلاق زدن
hide سخت شلاق زدن
hides سخت شلاق زدن
eighty lashes هشتاد ضربه شلاق
smacks صدای سیلی یا شلاق مزه
smacked صدای سیلی یا شلاق مزه
flails شلاق زدن خرمن کوب
smack صدای سیلی یا شلاق مزه
wheal ورم جای شلاق و غیره
wealŠwale شلاق زدن متحری گذاشتن
flicking ضربت اهسته و سبک با شلاق
flick ضربت اهسته و سبک با شلاق
lickings شلاق زنی بشکل دراوری
stick تخته موج سواری شلاق
whips شلاق ماهیگیری باطعمه مصنوعی
he was given 0 lashes بیست ضربه شلاق خورد
flailing شلاق زدن خرمن کوب
licking شلاق زنی بشکل دراوری
thong شلاق زدن باتسمه بستن
flailed شلاق زدن خرمن کوب
horsewhipping شلاق زدن تنبیه کردن
thongs شلاق زدن باتسمه بستن
flicks ضربت اهسته و سبک با شلاق
flicked ضربت اهسته و سبک با شلاق
horsewhipped شلاق زدن تنبیه کردن
horsewhips شلاق زدن تنبیه کردن
flail شلاق زدن خرمن کوب
cartwhip شلاق زدن تنبیه کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com