Dictiornary-Farsi | چمن سبز نزدیک محل سوراخ گلف | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 208 (11 milliseconds)

English	Persian
putting green	چمن سبز نزدیک محل سوراخ گلف
putting greens	چمن سبز نزدیک محل سوراخ گلف


Search result with all words

putt	ضربت توپ گلف نزدیک سوراخ
putted	ضربت توپ گلف نزدیک سوراخ
putts	ضربت توپ گلف نزدیک سوراخ
pin	چوب علامت روی چمن نرم نزدیک سوراخ
pinned	چوب علامت روی چمن نرم نزدیک سوراخ
pinning	چوب علامت روی چمن نرم نزدیک سوراخ
Other Matches

find touch	بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
centred	سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centre	سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centers	سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centered	سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center	سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
clair-voie	[پرچین با دیواره های مشبک که سوراخ سوراخ است.]
dilly bag	کیف دستی یا کیسه سوراخ سوراخ زنانه
to pink out leather	چرم را برای زیبایی سوراخ سوراخ کردن
inside	ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides	ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
close	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
fenestration	چیزی که سوراخ سوراخ یاروزنه داراست
sight	سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
sights	سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
perforation	عمل سوراخ کردن ایجاد سوراخ
float stone	سنگ اجرسای یکجورسنگ سوراخ سوراخ
cancellate	سوراخ سوراخ سوراخ سوراخ کردن
point bland	بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore	نزدیک کرانه نزدیک ساحل
foraminate	ثقبه دار سوراخ سوراخ
gruyere cheese	پنیر سوراخ سوراخ سوئیسی
pinker	سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pinkest	سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pink	سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
thirl	سوراخ سوراخ کردن دریدن
approach	نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached	نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches	نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
millepore	مرجان سوراخ سوراخ
cancellous	سوراخ سوراخ اسفنجی
riddles	سوراخ سوراخ کردن
grid	دریچه سوراخ سوراخ
cancellate	سوراخ سوراخ اسفنجی
cancellated	سوراخ سوراخ اسفنجی
swage block	قالب سوراخ سوراخ
grids	دریچه سوراخ سوراخ
riddle	سوراخ سوراخ کردن
mid wicket	توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
breaches	سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached	سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach	سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
approach lane	مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold	تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
upcoming	نزدیک
beside	نزدیک
forthcoming	نزدیک
at hand	نزدیک
close by	نزدیک
fast by	نزدیک
close aboard	نزدیک
forby	از نزدیک
caudal	نزدیک به دم
cephalo	نزدیک به سر
closest	نزدیک
nearing	نزدیک
nears	نزدیک
approaching	نزدیک
close-ups	از نزدیک
close-up	از نزدیک
close up	از نزدیک
nigh	نزدیک
towards	نزدیک
hand to hand	نزدیک
contiguous	نزدیک
by	از نزدیک
imminent	نزدیک
narrowly	از نزدیک
nearest	نزدیک
closes	نزدیک
near	نزدیک
closer	نزدیک
near-	نزدیک
neared	نزدیک
close	نزدیک
nearer	نزدیک
neighbouring	نزدیک
nearby	نزدیک
to gain ground upon	نزدیک
vicinal	نزدیک
accessible	نزدیک
in sight	نزدیک
up against <idiom>	نزدیک به
up to <idiom>	نزدیک به
hard by	نزدیک
hand-to-hand	نزدیک
near by	نزدیک
on the eve of	نزدیک
on the verge of	نزدیک به
next door to	نزدیک
proximate	نزدیک
near upon	نزدیک
adjacent	نزدیک
near at hand	نزدیک
near by	نزدیک به
forby	نزدیک
foreby	نزدیک
not ahunderd mails flom	نزدیک
forbye	از نزدیک
forbye	نزدیک
near-sighted	نزدیک بین
near sighted	نزدیک بین
adjoining	نزدیک مجاور
beetle eyed	نزدیک بین
short sighted	نزدیک بین
subadult	نزدیک سن تکلیف
besides	بعلاوه نزدیک
subcentral	نزدیک مرکز
subapical	نزدیک راس
at	پهلوی نزدیک
low	نزدیک سبد
parahepatic	نزدیک جگر
paranephric	نزدیک گرده
parotic	نزدیک به گوش
paulo postfuture	اینده نزدیک
proximal	نزدیک مبدا
by	نزدیک کنار
abut	نزدیک بودن
recent memory	حافظه نزدیک
short-sighted	نزدیک بین
nearsighted	نزدیک بین
subsaturated	نزدیک به اشباع
to be quite close	نزدیک به هم بودن
to be on the way	نزدیک شدن
inside	نزدیک بمرکز
on the simmer	نزدیک بجوش
Near our office .	نزدیک اداره ما
stand by <idiom>	نزدیک بودن
insides	نزدیک بمرکز
foreground	نزدیک نما
short-range	نزدیک برد
short range	نزدیک برد
Near East	خاور نزدیک
almost	بطور نزدیک
toward(s) evening	نزدیک به عصر
to keep close	نزدیک ماندن
to gain on	نزدیک شدن به
to come by	نزدیک شدن
converging	به هم نزدیک شدن
converges	به هم نزدیک شدن
converged	به هم نزدیک شدن
converge	به هم نزدیک شدن
acceding	نزدیک شدن
accedes	نزدیک شدن
acceded	نزدیک شدن
accede	نزدیک شدن
abutted	نزدیک بودن
abuts	نزدیک بودن
in the near future	در آینده نزدیک
far and near	دور و نزدیک
going on	نزدیک شدن
hail fellow	صمیمی نزدیک
hand and glove	خیلی نزدیک
hand in glove	خیلی نزدیک
caudal	نزدیک به انتها
hare sighted	نزدیک بین
his almost night	نزدیک شب است
immediate flanks	جناحین نزدیک
in shore	در اب نزدیک کرانه
in the near f.	دراینده نزدیک
one of these days	دراینده نزدیک
inapproachable	نزدیک نشدنی
inextremis	نزدیک بمرگ
aggress	نزدیک شدن
aftermost	نزدیک پاشنه
close combat	رزم نزدیک
close control	کنترل نزدیک
close controlled	همکاری نزدیک
erelong	در اینده نزدیک
draw on	نزدیک شدن
to draw near or nigh	نزدیک شدن
draw near	نزدیک شدن
gain on	نزدیک شدن به
danger close	خطر نزدیک
cypres	تقریبی نزدیک
come by	نزدیک شدن
close support	پشتیبانی نزدیک
close supervision	نظارت نزدیک
close range	فاصله نزدیک
close range	مسافت نزدیک
close price	قیمت نزدیک
close in	نزدیک شدن
close coordination	همکاری نزدیک
admaxillary	نزدیک ارواره
adductor	نزدیک کننده
adducent	نزدیک کننده
near by	دم دست نزدیک
closes	نزدیک بهم
closes	نزدیک به ناو
near point	نقطه نزدیک
near shore	نزدیک به ساحل
closer	نزدیک بهم
closer	نزدیک به ناو
nearer the end	نزدیک تر بیابان
nearsightedness	نزدیک بینی
neighbor	همسایه نزدیک
close coordination	هماهنگی نزدیک