Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
divot
چمن گلف کنده شده با ضربه چوب
Other Matches
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest
ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
clogged
: کنده
chunks
کنده
bloc
کنده
log
کنده
logs
کنده
chunk
کنده
timber
کنده
blocked
کنده
blocs
کنده
bilboes
کنده
clog
: کنده
clogs
: کنده
stocked
کنده
chump
کنده
pulled
کنده
graven
کنده
knockstone
کنده
anvil stock
کنده
chumps
کنده
block aead
سر کنده
blocks
کنده
stubbing
کنده
block
کنده
dugout dewelling
کنده
stubs
کنده
stubbed
کنده
stub
کنده
stock
کنده
stumpy
پر از کنده درخت
peeled
پوست کنده
building block
کنده ساخت
grits
جوپوست کنده
entry block
کنده مدخل
plummer block
کنده شفت
olympic lift
کنده یک چاک
stump
کنده درخت
stumped
کنده درخت
frankly
رک وپوست کنده
rear crotch and near arm
نوعی کنده رو
stumps
کنده درخت
building block
بنا کنده
blockette
کنده کوچک
stumping
کنده درخت
building blocks
کنده ساخت
plummer block
کنده محور
building blocks
بنا کنده
log
کنده چوب
deblocking
کنده شکنی
block size
اندازه کنده
hulled
پوست کنده
block length
درازای کنده
inside sarma
انواع کنده رو
husked
پوست کنده
ingraving
کنده کاری
in plain english
پوست کنده
control block
کنده کنترل
carver
کنده کار
in intaglio
بشکل کنده
leg lift and side roll
کنده سرانبون
glyptics
کنده کاری
engravers
کنده کار
near leg pickup and turnover
نوعی کنده رو
near leg and craddle
کنده گوسفندانداز
engraver
کنده کار
picked
پوست کنده
graving
کنده کاری
aboveboard
پوست کنده
logrolling
کنده غلتانی
leg pickup
کنده کشی
block mark
نشان کنده
logs
کنده چوب
unstuck
کنده شده
trunk
کنده درخت
dugouts
کنده شده
trunks
کنده درخت
wooden anvil stock
کنده چوب
dugout
کنده شده
deblock
شکستن کنده
shank
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
loggats
کنده کوچک دیرک
loggets
کنده کوچک دیرک
blocked
کنده مانع ورادع
talk turkey
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
carvings
کنده کاری کردن
quarried
ازکان کنده شده
logged
از کنده پاک شده
block
کنده مانع ورادع
blocks
کنده مانع ورادع
make no bones about something
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
carve
کنده کاری کردن
cutting chisel
اسکنه کنده کاری
chalcogrophy
کنده کاری روی مس
chalcographer
کنده کاری روی مس
groats
گندم یاجوپوست کنده
I had a very hard time ot it.
دراینکار پوستم کنده شد
Bluntly. Without mincing words.
صاف وپوست کنده
plains
ساده پوست کنده
plainest
ساده پوست کنده
plainer
ساده پوست کنده
plain
ساده پوست کنده
carves
کنده کاری کردن
intagliated
کنده کاری شده
stubby
پراز کنده درخت
carved
کنده کاری کردن
olympic lift and cross face
کنده حصیر مال
flump
تلوتلوخوردن کنده زدن
break ground
لنگر از زمین کنده شد
trunks
الوار کنده چوب
shelled almond
بادام پوست کنده
trunk
الوار کنده چوب
rock hewn
از کوه کنده شده
ptisan
گندم پوست کنده
record blocking
کنده یی کردن مدارک
dug in
سنگر کنده شده
ivory carving
کنده کاری روی عاج
it peels better
بهتر پوست ان کنده میشود
ivory carving
کنده کاری روی عاج
aweigh
لنگر اززمین کنده شده
anchor's aweight
لنگر از زمین کنده شده
sidero graphy
کنده کاری روی پولاد
zincograph
روی کنده کاری شده
The handle of the bucket has come off.
دسته سطل کنده شده
ditches
ابرو کنار راه کنده
point takedown with inside standing leg
زیر خم که تبدیل به کنده رومیشود
to stub a piece
از کنده یاریشه پاک کردن
man-to-man
<idiom>
مستقیم یارک وپوست کنده
ditched
ابرو کنار راه کنده
she is a peach
هلوی پوست کنده است
as fresh as a rose
<idiom>
مثل هلوی پوست کنده
stew in one's own juice
<idiom>
افتادن درچاهی که خود کنده
ditch
ابرو کنار راه کنده
sawlog
کنده درخت مناسب اره کردن
near leg pickup and leg block
زیر یک خم و تبدیل ان به کنده افلاک پیشرو
My buttons mave come off.
تکمه های لباسم کنده شده
router
ابزار کنده کاری لیسه نجاری
groat
بلغور جو یا گندم یاجو پوست کنده
To give it straight from the shoulder.
مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
plainspoken
صاف و پوست کنده بی ریا و تزویر
placekick
ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
hominy grits
ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
saw yer
درخت از ریشه کنده که روی اب شناور باشد
glyptics
کنده کاری در روی سنگهای گران بها
These oranges peel easily.
این پرتقالها پوستشان زود کنده می شود
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight
صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
departure end
نقطه شروع کنده شدن هواپیما از زمین
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
olympic lift
بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
driven well
چاهی که بوسیله فروبردن لوله کنده وبا اب رسانده باشند
logs
:کنده قطعهای ازدرخت که اره نشده سرعت سنج کشتی
dumb well
چاهی که برای کشیدن ابهای روی زمین کنده میشود
log
:کنده قطعهای ازدرخت که اره نشده سرعت سنج کشتی
hominy
ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
a corduroy road
جاده باتلاقی
[که کنده های درختان را بصورت اریب در آن می چینند.]
yule log
کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
frumenty
گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave.
اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
logs
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
fishbone mine
سیستم کانال کشی یاحفاری که به صورت شاخههای موازی عرضی کنده میشود
log
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
ablate
کنده شدن و از بین رفتن موادسطحی یک جسم در اثر تبخیرو گداز و غیره
backlogs
کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
backlog
کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
lithoglyptics
کنده کاری روی گوهر حکاکی روی جواهر
abated
[سطح سنگ تراشیده شده یا کنده شده]
over break
خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
engraved
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engrave
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraves
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
angle-leaf
[یکی از چهارشاخه، گوشه ستون ها یا برگ های بیرون زده کنده کاری شده در ته ستون های معماری قرون وسطی]
push
ضربه
pushes
ضربه
double kick
دو ضربه پی در پی
pushed
ضربه
pulse
ضربه
surges
ضربه
surged
ضربه
pulsed
ضربه
surge
ضربه
butting
ضربه با سر
tit
ضربه
kicks
ضربه
kicks
ضربه با پا
kicking
ضربه
thudding
ضربه
thudded
ضربه
thud
ضربه
shocked
ضربه
tits
ضربه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com