Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
meetly
چنانکه باید و شاید
Other Matches
as it deserves
چنانکه باید
comme il faut
چنانکه باید وشاید
prettily
بخوبی چنانکه باید
reflexively
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
may
شاید
like
شاید
liked
شاید
likes
شاید
feckly
شاید
haply
شاید
peradventure
شاید
perchance
شاید
perhaps
شاید
probably
شاید
maybe
شاید
possibly
شاید
belike
شاید
mayhap
شاید
lest
شاید
poss
شاید
She may be right at that .
شاید هم حق با اوباشد
even perhaps
حتی شاید
perhaps you have seen it
شاید انرادیده باشید
perhaps so
شاید چنین باشد
you have perhaps seen it
شاید انرا دیده باشید
May be I can interest you in this issue .
شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
bear
تا شاید در مدت اجل بتواند همان کالا را به قیمت ارزانتر بخرد
bears
تا شاید در مدت اجل بتواند همان کالا را به قیمت ارزانتر بخرد
double coincidence of wants
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
owenism
اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
a dead language
<idiom>
زبان مرده و منقرض شده
[زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
how
چنانکه
as
چنانکه
so that
چنانکه
in the event that
چنانکه
prettily
چنانکه زیبانماید
pinchingly
چنانکه فشاراورد
dilatorily
چنانکه پرشود
coordinately
چنانکه یکجورباشد
cresuendo
چنانکه صداخردخرد
insolubly
چنانکه اب نشود
expressively
چنانکه مقصودرابرساند
gratifyingly
چنانکه خوشنودسازد
admissibleness
چنانکه روا
as is well known
چنانکه مشهور
permissively
چنانکه مخیرسازد
proper
چنانکه شایدوباید
so to speak
چنانکه گویی
perniciously
چنانکه زیان اورد
pitfully
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
irrecoverably
چنانکه بهبودی نپذیرد
passably
چنانکه بتوان پذیرفت
meaningly
چنانکه مقصودرا برساند
effusively
چنانکه گویی بریزد
meetly
چنانکه در خور باشد
convincingly
چنانکه متقاعد کند
funnily
چنانکه خنده اورد
decreasingly
چنانکه روبکاهش گذارد
pliably
چنانکه بتوان خم کرد
interminably
چنانکه تمام نشود
privatively
چنانکه نفی یا استثناکند
opprobriously
چنانکه رسوایی اورد
brilliantly
چنانکه برجسته باشد
medially
چنانکه درمیان باشد
invulnerably
چنانکه زخم برندارد
inexcusably
چنانکه نتوان معذوردانست
inadmissibly
چنانکه روایاجایز نباشد
permissively
چنانکه اجازه بدهد
fitfully
چنانکه بگیردوول کند
inexpressively
چنانکه مقصودرا نرساند
heliocentrically
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
according to his version
چنانکه او شرح میداد
gruesomely
چنانکه وحشت اورد
according as
چنانکه بدان سان که
decrescendo
چنانکه صداخردخردضعیف شود
gratifyingly
چنانکه خوشی دهد
invisibly
چنانکه دیده نشود
inviolably
چنانکه سزاوارحرمت باشد
culpably
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
causatively
چنانکه دلالت برسبب نماید
assumably
چنانکه بتوان فرض کرد
as is well known
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
fadelessly
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
pleasingly
چنانکه خوش ایند باشد
commendably
چنانکه شایان ستایش باشد
piquantly
چنانکه دهن رامزه بیاورد
engagingly
چنانکه سرگرم یامشغول کند
epidemically
چنانکه همه جاسرایت کند
euphoniously
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
extraneously
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
pestilently
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
perplexingly
چنانکه گیج یا حیران سازد
grandiosely
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
inappreciably
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
irrefragably
چنانکه نتوان تکذیب کرد
intelligibly
واضحا چنانکه بتوان دریافت
intangibly
چنانکه نتوان درک کرد
intangibly
چنانکه نتوان احساس کرد
inseparably
چنانکه نتوان سوا کرد
objectiveness
چنانکه در خارج معقول باشد
onerously
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
inexpressively
چنانکه زبان دار نباشد
inexpressibly
چنانکه نتوان بیان کرد
inexhaustibly
چنانکه تهی یاتمام نشود
indefensibly
چنانکه دفاع بردار نباشد
immovably
چنانکه نتوان جنبش داد
peerlessly
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
organically
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
hereditably
چنانکه بتوان ارث برد
perceptibly
چنانکه بتوان درک کرد
inviolately
چنانکه بی حرمت نشده باشد
retroactively
چنانکه شامل گذشته شود
sanguinarily
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
presentably
چنانکه بتوان پیشکش کرد
interchangeably
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
prepossessingly
چنانکه جلب توجه نماید
practicably
چنانکه بتوان اجرا نمود
contemptibly
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
illustratively
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
adequately
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
colourably
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
changeably
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
pardonably
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
functionally
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
admissibly
بطور قابل قبول چنانکه روا
invidiously
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
to kick over the traces
لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
laboriously
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
penitentially
چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
sententiously
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
inscrutably
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
paradoxically
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
irrecocilably
چنانکه نتوان انرا وفق داد
inimitably
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
inerrably
چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
persuasively
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
incommunicably
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
exhaustively
چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
cogently
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
accordantly
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
flowerily
چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
nutritiously
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
movably
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
indefeasibly
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
maritally
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
inextricably
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
retrospectively
چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
relevantly
بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
commensurably
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
picturesquely
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
nutritively
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
discreditably
چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
adorably
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
indescribably
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
implacably
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
corrigibly
چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
to eat humble pie
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
irremissibly
چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
pontifically
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
portentously
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
irreversibly
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
pestiferously
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
modernly
بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
impalpably
چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
officinal names of drugs
نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
attributively
بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
opaquely
چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
accessibly
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
irreclaimably
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
inaccessibily
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
ineradicably
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
rough handling of a thing
گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
propor tionably
بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
in due f.
باید
ought
باید
to have to
باید
maun
باید
outh
باید
the f. of a table
باید
there is a rule that...
که باید.....
shall
باید
should
باید
must
باید
you must know
باید بدانید
i must go
باید بروم
i ought to go
باید بروم
i ougth to go
باید بروم
i ougth to go
باید رفت
ought
باید وشاید
how shall we proceed
چه باید کرد
it is to be noted that
باید دانست که
it is necessary for him to go
باید برود
It must be granted that …
باید تصدیق کر د که …
it is necessary to go
باید رفت
one must go
باید رفت
We have to go as well.
ما هم باید برویم .
What can't be cured must be endured.
<idiom>
باید سوخت و ساخت.
he needs must go
ناچار باید برود
he must have gone
باید رفته باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com