Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
changeably
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
Other Matches
contemptibly
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
pliably
چنانکه بتوان خم کرد
passably
چنانکه بتوان پذیرفت
hereditably
چنانکه بتوان ارث برد
intelligibly
واضحا چنانکه بتوان دریافت
interchangeably
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
practicably
چنانکه بتوان اجرا نمود
assumably
چنانکه بتوان فرض کرد
presentably
چنانکه بتوان پیشکش کرد
perceptibly
چنانکه بتوان درک کرد
pardonably
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
colourably
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
commensurably
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
movably
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
corrigibly
چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
accessibly
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
propor tionably
بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
googolplex
عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
reflexively
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
pareto criterion
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
acceptably
بطورقابل قبول
hereditably
بطورقابل توارث
intelligibly
بطورقابل درک
controllable twist
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
as much as possible
تا بتوان
as far as possible
تا انجا که بتوان
exponentiation
بتوان رساندن
micron
01 بتوان 6- متر
quintillion
عدد یک با 81 صفر بتوان 2
tredecillion
عدد یک با 24 صفر بتوان 2
quattuordecillion
عدد یک با 54صفر بتوان 2
his money is more than can
ازانست که بتوان شمرد
undecillion
عدد یک با 63 صفر بتوان 2
evincibly
بطوریکه بتوان اثبات کردن
squared
بتوان دوم بردن مجذور کردن
squaring
بتوان دوم بردن مجذور کردن
impressibly
بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
squares
بتوان دوم بردن مجذور کردن
ideally
بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
so to peaking
اگر بتوان چنین چیزی گفت
square
بتوان دوم بردن مجذور کردن
end strings
نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
current fund
اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
manageably
پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
microbar
واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
unclocked
مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transition
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transitions
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
inestimably
پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
hand
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
handing
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
income effect
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
hangover
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangovers
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
varies
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
to ring the changes
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
it is past cure
از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
unit cell
کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
plastic
تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
limit velocity
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
exclusion principle
اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
to bite the bullet
<idiom>
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
variable area nozzle
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
in the event that
چنانکه
as
چنانکه
how
چنانکه
so that
چنانکه
final set
حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
changing
تغییر کردن تغییر دادن
changes
تغییر کردن تغییر دادن
change
تغییر کردن تغییر دادن
changed
تغییر کردن تغییر دادن
change over
تغییر روش تغییر رویه
coordinately
چنانکه یکجورباشد
as it deserves
چنانکه باید
as is well known
چنانکه مشهور
dilatorily
چنانکه پرشود
expressively
چنانکه مقصودرابرساند
prettily
چنانکه زیبانماید
admissibleness
چنانکه روا
pinchingly
چنانکه فشاراورد
proper
چنانکه شایدوباید
insolubly
چنانکه اب نشود
so to speak
چنانکه گویی
gratifyingly
چنانکه خوشنودسازد
cresuendo
چنانکه صداخردخرد
permissively
چنانکه مخیرسازد
owenism
اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
opprobriously
چنانکه رسوایی اورد
interminably
چنانکه تمام نشود
meetly
چنانکه باید و شاید
fitfully
چنانکه بگیردوول کند
heliocentrically
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
decreasingly
چنانکه روبکاهش گذارد
medially
چنانکه درمیان باشد
gratifyingly
چنانکه خوشی دهد
meetly
چنانکه در خور باشد
effusively
چنانکه گویی بریزد
permissively
چنانکه اجازه بدهد
gruesomely
چنانکه وحشت اورد
perniciously
چنانکه زیان اورد
prettily
بخوبی چنانکه باید
meaningly
چنانکه مقصودرا برساند
privatively
چنانکه نفی یا استثناکند
funnily
چنانکه خنده اورد
inadmissibly
چنانکه روایاجایز نباشد
invisibly
چنانکه دیده نشود
decrescendo
چنانکه صداخردخردضعیف شود
pitfully
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
convincingly
چنانکه متقاعد کند
according to his version
چنانکه او شرح میداد
culpably
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
inviolably
چنانکه سزاوارحرمت باشد
invulnerably
چنانکه زخم برندارد
irrecoverably
چنانکه بهبودی نپذیرد
inexpressively
چنانکه مقصودرا نرساند
brilliantly
چنانکه برجسته باشد
comme il faut
چنانکه باید وشاید
inexcusably
چنانکه نتوان معذوردانست
according as
چنانکه بدان سان که
sanguinarily
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
extraneously
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
immovably
چنانکه نتوان جنبش داد
pleasingly
چنانکه خوش ایند باشد
pestilently
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
euphoniously
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
engagingly
چنانکه سرگرم یامشغول کند
fadelessly
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
commendably
چنانکه شایان ستایش باشد
objectiveness
چنانکه در خارج معقول باشد
onerously
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
piquantly
چنانکه دهن رامزه بیاورد
organically
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
epidemically
چنانکه همه جاسرایت کند
retroactively
چنانکه شامل گذشته شود
inappreciably
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
intangibly
چنانکه نتوان احساس کرد
inseparably
چنانکه نتوان سوا کرد
inviolately
چنانکه بی حرمت نشده باشد
inexhaustibly
چنانکه تهی یاتمام نشود
as is well known
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
peerlessly
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
inexpressively
چنانکه زبان دار نباشد
inexpressibly
چنانکه نتوان بیان کرد
intangibly
چنانکه نتوان درک کرد
perplexingly
چنانکه گیج یا حیران سازد
indefensibly
چنانکه دفاع بردار نباشد
grandiosely
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
causatively
چنانکه دلالت برسبب نماید
irrefragably
چنانکه نتوان تکذیب کرد
prepossessingly
چنانکه جلب توجه نماید
admissibly
بطور قابل قبول چنانکه روا
adequately
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
inscrutably
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
invidiously
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
exhaustively
چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
inimitably
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
sententiously
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
irrecocilably
چنانکه نتوان انرا وفق داد
persuasively
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
incommunicably
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
illustratively
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
laboriously
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
cogently
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
inerrably
چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
paradoxically
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
functionally
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
to kick over the traces
لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
penitentially
چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
to vote plump
رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
fm
فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
inextricably
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
adorably
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
relevantly
بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
accordantly
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
indescribably
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
to eat humble pie
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
retrospectively
چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
implacably
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
nutritiously
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
flowerily
چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
picturesquely
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
nutritively
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
indefeasibly
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
maritally
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
discreditably
چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
cycled
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
officinal names of drugs
نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
pontifically
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
portentously
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
irremissibly
چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
attributively
بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
irreversibly
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
pestiferously
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
modernly
بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com