English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
reflexively چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
Other Matches
particpially بطوراسم فاعل یا اسم مفعول
how چنانکه
in the event that چنانکه
so that چنانکه
as چنانکه
prettily چنانکه زیبانماید
coordinately چنانکه یکجورباشد
gratifyingly چنانکه خوشنودسازد
dilatorily چنانکه پرشود
pinchingly چنانکه فشاراورد
insolubly چنانکه اب نشود
cresuendo چنانکه صداخردخرد
proper چنانکه شایدوباید
expressively چنانکه مقصودرابرساند
admissibleness چنانکه روا
as is well known چنانکه مشهور
as it deserves چنانکه باید
permissively چنانکه مخیرسازد
so to speak چنانکه گویی
interminably چنانکه تمام نشود
gratifyingly چنانکه خوشی دهد
brilliantly چنانکه برجسته باشد
passably چنانکه بتوان پذیرفت
inexpressively چنانکه مقصودرا نرساند
fitfully چنانکه بگیردوول کند
inviolably چنانکه سزاوارحرمت باشد
opprobriously چنانکه رسوایی اورد
meaningly چنانکه مقصودرا برساند
medially چنانکه درمیان باشد
inadmissibly چنانکه روایاجایز نباشد
meetly چنانکه در خور باشد
irrecoverably چنانکه بهبودی نپذیرد
invisibly چنانکه دیده نشود
heliocentrically چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
gruesomely چنانکه وحشت اورد
inexcusably چنانکه نتوان معذوردانست
meetly چنانکه باید و شاید
convincingly چنانکه متقاعد کند
prettily بخوبی چنانکه باید
decrescendo چنانکه صداخردخردضعیف شود
culpably چنانکه سزاوارسرزنش باشد
pitfully چنانکه سزاوارنکوهش باشد
pliably چنانکه بتوان خم کرد
invulnerably چنانکه زخم برندارد
according to his version چنانکه او شرح میداد
according as چنانکه بدان سان که
privatively چنانکه نفی یا استثناکند
effusively چنانکه گویی بریزد
perniciously چنانکه زیان اورد
decreasingly چنانکه روبکاهش گذارد
comme il faut چنانکه باید وشاید
funnily چنانکه خنده اورد
permissively چنانکه اجازه بدهد
engagingly چنانکه سرگرم یامشغول کند
indefensibly چنانکه دفاع بردار نباشد
causatively چنانکه دلالت برسبب نماید
inexhaustibly چنانکه تهی یاتمام نشود
inexpressibly چنانکه نتوان بیان کرد
inexpressively چنانکه زبان دار نباشد
assumably چنانکه بتوان فرض کرد
extraneously چنانکه وابسته بموضوع نباشد
inappreciably بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
euphoniously چنانکه بگوش خوش ایندباشد
commendably چنانکه شایان ستایش باشد
as is well known چنانکه همه کس بخوبی میدانند
grandiosely بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
epidemically چنانکه همه جاسرایت کند
immovably چنانکه نتوان جنبش داد
hereditably چنانکه بتوان ارث برد
fadelessly چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
inseparably چنانکه نتوان سوا کرد
irrefragably چنانکه نتوان تکذیب کرد
interchangeably چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
prepossessingly چنانکه جلب توجه نماید
objectiveness چنانکه در خارج معقول باشد
onerously چنانکه مستلزم انجام تعهدی
organically چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
pestilently چنانکه برای اخلاق مضرباشد
pleasingly چنانکه خوش ایند باشد
peerlessly چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
piquantly چنانکه دهن رامزه بیاورد
perplexingly چنانکه گیج یا حیران سازد
perceptibly چنانکه بتوان درک کرد
presentably چنانکه بتوان پیشکش کرد
retroactively چنانکه شامل گذشته شود
intangibly چنانکه نتوان احساس کرد
intangibly چنانکه نتوان درک کرد
intelligibly واضحا چنانکه بتوان دریافت
inviolately چنانکه بی حرمت نشده باشد
sanguinarily چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
practicably چنانکه بتوان اجرا نمود
changeably چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
adequately باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
paradoxically چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
persuasively چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
pardonably چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
admissibly بطور قابل قبول چنانکه روا
contemptibly چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
to kick over the traces لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
colourably چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
cogently چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
laboriously ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
irrecocilably چنانکه نتوان انرا وفق داد
illustratively چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
incommunicably چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
inerrably چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
inscrutably چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
functionally چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
penitentially چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
invidiously چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
exhaustively چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
inimitably چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
sententiously چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
indefeasibly بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
to eat humble pie پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
relevantly بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
maritally چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
movably چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
commensurably چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
nutritiously چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
nutritively چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
corrigibly چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
picturesquely چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
discreditably چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
flowerily چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
accordantly بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
retrospectively چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
implacably از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
indescribably چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
accountably بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
adorably چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
inextricably چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
impalpably چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
portentously چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
irreversibly چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
modernly بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
irremissibly چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
attributively بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
pestiferously چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
pontifically چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
officinal names of drugs نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
irreclaimably بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
accessibly چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
opaquely چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
ineradicably بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
rough handling of a thing گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
propor tionably بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
ablative مربوط به مفعول به یا مفعول عنه
hey presto برگرد
hey presto برگرد درنگ
ablative مفعول به مفعول عنه
Go and come back soon (quickly). برو وزود برگرد
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
And that is it period . I have nothing more to say . and that is final . همان است که گفتم ( برو برگرد ندارد )
doer فاعل
doers فاعل
subject فاعل
subjected فاعل
factors فاعل
factor فاعل
impersonal بی فاعل
subjects فاعل
subjecting فاعل
freedom of the will فاعل مختاری
free a voluntary فاعل مختار
having free will فاعل مختار
free agency فاعل مختاری
liberty فاعل مختاری
liberties فاعل مختاری
self active فاعل در نفس خود
intersubjective قابل شمول بدو فاعل یابیشتر
indirect passive فعل مجهولی که مغعول غیرصریح ان فاعل ان شده باشد
an impersonal verb فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
objected مفعول
direct objects مفعول
object مفعول
urning مفعول
passives مفعول
passive مفعول
obj مفعول
indirect objects مفعول
objects مفعول
objecting مفعول
direct object مفعول بیواسطه
direct object مفعول مستقیم
direct object مفعول صریح
past participle اسم مفعول
pp اسم مفعول
taken اسم مفعول take
past participles اسم مفعول
accusative مفعول اتهامی
indirect object مفعول غیر مستقیم
gotten اسم مفعول فعل get
shots اسم مفعول shoot
withdrawn اسم مفعول withdraw
shot اسم مفعول shoot
been اسم مفعول فعل بودن
borne اسم مفعول فعل bear
flung اسم مفعول فعل fling
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com