Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (10 milliseconds)
English
Persian
according as
چنانکه بدان سان که
Search result with all words
accessibly
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
Other Matches
reflexively
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
thereunto
بدان
thereto
بدان
wherunto
که بدان
thereto attached
پسوسته بدان
thereby
بدان وسیله
whereat
که بدان جهت که در انجا
key-rings
حلقهای که بدان کلید می اویزند
the question referred to above
موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
key-ring
حلقهای که بدان کلید می اویزند
that is nothing like it
هیچ شباهتی بدان ندارد
paradoxically
بدان سان که باعقیده .....است
poetic justice
کامیابی خوبان و شکست بدان
where no human foot can tread
جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
gate meeting
انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
omnim gatherum
مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
it was beneath my notice
مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
he had no evidence to go upon
مدرکی نداشت که بدان متکی شود
nose ring
حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
it is not pervious to reasonov
بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
hobbies
کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
self feeder
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
near side
سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
hobby
کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
an accessible place
جایی که راه یافتن بدان ممکن است
plowhead
چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
timberhead
انتهای تیر کشتی که طناب بدان اویزند
phonoscope
التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
paroli
دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
indo iranian
وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
string board
تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
forbidden fruits
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
buff stick
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
over production
عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
forbidden fruit
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
mumpsimus
ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
cowlstaff
چوبی که دونفر روی شانه حمل کرده وچیزهایی بدان می اویزند
crankpin
قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود
go cart
چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
vives
یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
walking chair
چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
final setting time
مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
free haul
در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
as
چنانکه
in the event that
چنانکه
so that
چنانکه
how
چنانکه
dilatorily
چنانکه پرشود
pinchingly
چنانکه فشاراورد
gratifyingly
چنانکه خوشنودسازد
coordinately
چنانکه یکجورباشد
cresuendo
چنانکه صداخردخرد
insolubly
چنانکه اب نشود
as is well known
چنانکه مشهور
admissibleness
چنانکه روا
expressively
چنانکه مقصودرابرساند
prettily
چنانکه زیبانماید
permissively
چنانکه مخیرسازد
as it deserves
چنانکه باید
proper
چنانکه شایدوباید
so to speak
چنانکه گویی
gruesomely
چنانکه وحشت اورد
opprobriously
چنانکه رسوایی اورد
heliocentrically
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
convincingly
چنانکه متقاعد کند
brilliantly
چنانکه برجسته باشد
funnily
چنانکه خنده اورد
decreasingly
چنانکه روبکاهش گذارد
effusively
چنانکه گویی بریزد
meetly
چنانکه در خور باشد
inviolably
چنانکه سزاوارحرمت باشد
inexpressively
چنانکه مقصودرا نرساند
invulnerably
چنانکه زخم برندارد
irrecoverably
چنانکه بهبودی نپذیرد
inexcusably
چنانکه نتوان معذوردانست
meaningly
چنانکه مقصودرا برساند
medially
چنانکه درمیان باشد
comme il faut
چنانکه باید وشاید
meetly
چنانکه باید و شاید
inadmissibly
چنانکه روایاجایز نباشد
prettily
بخوبی چنانکه باید
gratifyingly
چنانکه خوشی دهد
interminably
چنانکه تمام نشود
pliably
چنانکه بتوان خم کرد
pitfully
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
culpably
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
decrescendo
چنانکه صداخردخردضعیف شود
privatively
چنانکه نفی یا استثناکند
perniciously
چنانکه زیان اورد
permissively
چنانکه اجازه بدهد
according to his version
چنانکه او شرح میداد
fitfully
چنانکه بگیردوول کند
passably
چنانکه بتوان پذیرفت
invisibly
چنانکه دیده نشود
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas..
<proverb>
کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
piquantly
چنانکه دهن رامزه بیاورد
intelligibly
واضحا چنانکه بتوان دریافت
intangibly
چنانکه نتوان درک کرد
practicably
چنانکه بتوان اجرا نمود
pestilently
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
inviolately
چنانکه بی حرمت نشده باشد
irrefragably
چنانکه نتوان تکذیب کرد
perceptibly
چنانکه بتوان درک کرد
prepossessingly
چنانکه جلب توجه نماید
presentably
چنانکه بتوان پیشکش کرد
onerously
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
perplexingly
چنانکه گیج یا حیران سازد
peerlessly
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
sanguinarily
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
objectiveness
چنانکه در خارج معقول باشد
pleasingly
چنانکه خوش ایند باشد
intangibly
چنانکه نتوان احساس کرد
inseparably
چنانکه نتوان سوا کرد
indefensibly
چنانکه دفاع بردار نباشد
engagingly
چنانکه سرگرم یامشغول کند
epidemically
چنانکه همه جاسرایت کند
inappreciably
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
organically
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
euphoniously
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
immovably
چنانکه نتوان جنبش داد
extraneously
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
fadelessly
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
grandiosely
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
hereditably
چنانکه بتوان ارث برد
interchangeably
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
causatively
چنانکه دلالت برسبب نماید
assumably
چنانکه بتوان فرض کرد
inexpressibly
چنانکه نتوان بیان کرد
inexhaustibly
چنانکه تهی یاتمام نشود
commendably
چنانکه شایان ستایش باشد
as is well known
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
inexpressively
چنانکه زبان دار نباشد
retroactively
چنانکه شامل گذشته شود
Manx
وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
peregrin falcon
یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
green stick
شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
i take no interest in that
هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
contemptibly
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
pardonably
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
changeably
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
penitentially
چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
colourably
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
irrecocilably
چنانکه نتوان انرا وفق داد
to kick over the traces
لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
admissibly
بطور قابل قبول چنانکه روا
functionally
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
invidiously
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
inimitably
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
adequately
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
inerrably
چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
paradoxically
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
persuasively
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
cogently
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
inscrutably
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
illustratively
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
incommunicably
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
exhaustively
چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
laboriously
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
sententiously
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
indescribably
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
to eat humble pie
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
retrospectively
چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
adorably
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
implacably
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
relevantly
بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
flowerily
چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
inextricably
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
nutritively
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
nutritiously
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
movably
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
discreditably
چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
accordantly
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
indefeasibly
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
corrigibly
چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
maritally
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
commensurably
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
picturesquely
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
totems
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totem
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
irreversibly
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
modernly
بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
impalpably
چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
irremissibly
چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
pontifically
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
officinal names of drugs
نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
portentously
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
attributively
بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
pestiferously
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
irreclaimably
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
opaquely
چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
ineradicably
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
rough handling of a thing
گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
enclitic
متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
litmus
ماده ابی رنگی که ازبعضی گلسنگ ها بدست میایدودر اثر اسید زیاد برنگ قرمزتبدیل میشود وهرگاه قلیا بدان بزنند باز برنگ ابی در میاید
propor tionably
بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com