English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English Persian
pestilently چنانکه برای اخلاق مضرباشد
Other Matches
pestiferously چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
ethic غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
colourably چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
index expurgatorius فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
expurgatory index فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
moralistic وابسته به اخلاق گرایی و اخلاق گرایان
reflexively چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
comportment اخلاق
impatient بد اخلاق
rabid بد اخلاق
reprobates بد اخلاق
deportment اخلاق
reprobate بد اخلاق
characterless بی اخلاق
morality اخلاق
moody بد اخلاق
moralities اخلاق
pettish بد اخلاق
moral اخلاق
immoral بد اخلاق
immorally بر خلاف اخلاق
creative thinking تفکر اخلاق
moral philosopher اخلاق دان
moral philosophy علم اخلاق
immoral خلاف اخلاق
ethics علم اخلاق
public morals اخلاق حسنه
moralistic اخلاق گرایانه
good conduct حسن اخلاق
frailties ضعف اخلاق
moralization اخلاق گرایی
raking بد اخلاق فاسد
behavior سلوک اخلاق
ethic کتاب اخلاق
good-natured خوش اخلاق
behaviuor سلوک اخلاق
frailty ضعف اخلاق
Moral decadence . فساد اخلاق
ehtics علم اخلاق
edification تهذیب اخلاق
rake بد اخلاق فاسد
rakes بد اخلاق فاسد
wrongs مخالف اخلاق یا قانون
donsy دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
moralists معتقد به اصول اخلاق
wronging مخالف اخلاق یا قانون
peculiar دارای اخلاق غریب
wrong مخالف اخلاق یا قانون
ethical وابسته به علم اخلاق
regeneration نوزایش تهذیب اخلاق
moral وابسته بعلم اخلاق
donsie دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
prejudicial to public morality منافی اخلاق حسنه
doggery اخلاق پست بدکاری
moralist معتقد به اصول اخلاق
sportmanship رفتار و اخلاق انسانی
it is an offence to morlity منافی اخلاق است
well conditioned دارای اخلاق نیکو
ethically مطابق علم اخلاق
pestiferous فاسدکننده اخلاق دیگری
personalities اخلاق و خصوصیات شخص
personality اخلاق و خصوصیات شخص
to take a person's measure با اخلاق کسیرا ازمودن
With his foul temper. با اخلاق سگه که دارد
offences against public morals جرائم بر علیه اخلاق عمومی
moralists فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
edifies اخلاق اموختن تقدیس کردن
edify اخلاق اموختن تقدیس کردن
the whole of morality is there همه اخلاق همین جا است
edified اخلاق اموختن تقدیس کردن
to gauge a person گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
moral philosophy اصول اخلاق ایین رفتار
good tempered دیر غضب خوش اخلاق
moralism رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
cocotte زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
moralist فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
streaky دارای اخلاق وخصوصیات فردی
bowdlerization حذف قسمتهای خارج از اخلاق
pharisaism اخلاق فریسی هاریاکاری زهدخشک
americanization پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
streakier دارای اخلاق وخصوصیات فردی
streakiest دارای اخلاق وخصوصیات فردی
as چنانکه
how چنانکه
so that چنانکه
in the event that چنانکه
bowdlerize قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
proper چنانکه شایدوباید
permissively چنانکه مخیرسازد
gratifyingly چنانکه خوشنودسازد
coordinately چنانکه یکجورباشد
pinchingly چنانکه فشاراورد
admissibleness چنانکه روا
so to speak چنانکه گویی
cresuendo چنانکه صداخردخرد
dilatorily چنانکه پرشود
expressively چنانکه مقصودرابرساند
prettily چنانکه زیبانماید
insolubly چنانکه اب نشود
as it deserves چنانکه باید
as is well known چنانکه مشهور
that is an offences to moralit لطمه به خلاق میزند درعالم اخلاق خطاست
the churach built him up کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
invisibly چنانکه دیده نشود
prettily بخوبی چنانکه باید
pitfully چنانکه سزاوارنکوهش باشد
culpably چنانکه سزاوارسرزنش باشد
meetly چنانکه در خور باشد
meetly چنانکه باید و شاید
invulnerably چنانکه زخم برندارد
permissively چنانکه اجازه بدهد
effusively چنانکه گویی بریزد
inadmissibly چنانکه روایاجایز نباشد
inexpressively چنانکه مقصودرا نرساند
comme il faut چنانکه باید وشاید
irrecoverably چنانکه بهبودی نپذیرد
brilliantly چنانکه برجسته باشد
funnily چنانکه خنده اورد
perniciously چنانکه زیان اورد
convincingly چنانکه متقاعد کند
inexcusably چنانکه نتوان معذوردانست
heliocentrically چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
pliably چنانکه بتوان خم کرد
inviolably چنانکه سزاوارحرمت باشد
passably چنانکه بتوان پذیرفت
interminably چنانکه تمام نشود
privatively چنانکه نفی یا استثناکند
opprobriously چنانکه رسوایی اورد
according as چنانکه بدان سان که
decrescendo چنانکه صداخردخردضعیف شود
gratifyingly چنانکه خوشی دهد
according to his version چنانکه او شرح میداد
meaningly چنانکه مقصودرا برساند
gruesomely چنانکه وحشت اورد
fitfully چنانکه بگیردوول کند
decreasingly چنانکه روبکاهش گذارد
medially چنانکه درمیان باشد
he is always a little peculiar او همیشه اندکی اخلاق عجیب از خود نشان میدهد
smut تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
smuts تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
inexhaustibly چنانکه تهی یاتمام نشود
onerously چنانکه مستلزم انجام تعهدی
assumably چنانکه بتوان فرض کرد
interchangeably چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
objectiveness چنانکه در خارج معقول باشد
causatively چنانکه دلالت برسبب نماید
engagingly چنانکه سرگرم یامشغول کند
irrefragably چنانکه نتوان تکذیب کرد
prepossessingly چنانکه جلب توجه نماید
as is well known چنانکه همه کس بخوبی میدانند
presentably چنانکه بتوان پیشکش کرد
inappreciably بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
inexpressibly چنانکه نتوان بیان کرد
indefensibly چنانکه دفاع بردار نباشد
inexpressively چنانکه زبان دار نباشد
epidemically چنانکه همه جاسرایت کند
immovably چنانکه نتوان جنبش داد
retroactively چنانکه شامل گذشته شود
peerlessly چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
inviolately چنانکه بی حرمت نشده باشد
practicably چنانکه بتوان اجرا نمود
sanguinarily چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
inseparably چنانکه نتوان سوا کرد
pleasingly چنانکه خوش ایند باشد
perplexingly چنانکه گیج یا حیران سازد
organically چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
euphoniously چنانکه بگوش خوش ایندباشد
piquantly چنانکه دهن رامزه بیاورد
commendably چنانکه شایان ستایش باشد
perceptibly چنانکه بتوان درک کرد
hereditably چنانکه بتوان ارث برد
grandiosely بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
intangibly چنانکه نتوان احساس کرد
intangibly چنانکه نتوان درک کرد
intelligibly واضحا چنانکه بتوان دریافت
fadelessly چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
extraneously چنانکه وابسته بموضوع نباشد
sententiously چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
irrecocilably چنانکه نتوان انرا وفق داد
inscrutably چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
inimitably چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
inerrably چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
invidiously چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
adequately باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
penitentially چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
paradoxically چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
cogently چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
laboriously ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
to kick over the traces لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
exhaustively چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
illustratively چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
admissibly بطور قابل قبول چنانکه روا
persuasively چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
changeably چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
functionally چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
incommunicably چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
pardonably چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
contemptibly چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
perfectionists کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
perfectionist کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com