Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
brilliantly
چنانکه برجسته باشد
Other Matches
medially
چنانکه درمیان باشد
meetly
چنانکه در خور باشد
inviolably
چنانکه سزاوارحرمت باشد
pitfully
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
culpably
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
sanguinarily
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
objectiveness
چنانکه در خارج معقول باشد
pleasingly
چنانکه خوش ایند باشد
inviolately
چنانکه بی حرمت نشده باشد
commendably
چنانکه شایان ستایش باشد
contemptibly
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
paradoxically
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
laboriously
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
picturesquely
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
nutritively
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
nutritiously
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
adorably
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
maritally
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
accordantly
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
portentously
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
pontifically
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
modernly
بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
pestiferously
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
reflexively
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
alto-rilievo
[ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
embossing
طرح برجسته
[برجسته کردن زمینه فرش]
perspective spatial model
مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
supereminent
برجسته فوق العاده برجسته
saliency
نکته برجسته موضوع برجسته
bas relif
حجاری ونقوش برجسته برجسته
salience
نکته برجسته موضوع برجسته
embossment
نقوش برجسته برجسته کاری
stereoscope
جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
stereograph
نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
repousse
برجسته نمایاحکاکی برجسته
anaglyph
عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
how
چنانکه
so that
چنانکه
in the event that
چنانکه
as
چنانکه
expressively
چنانکه مقصودرابرساند
insolubly
چنانکه اب نشود
proper
چنانکه شایدوباید
prettily
چنانکه زیبانماید
admissibleness
چنانکه روا
as it deserves
چنانکه باید
dilatorily
چنانکه پرشود
cresuendo
چنانکه صداخردخرد
coordinately
چنانکه یکجورباشد
so to speak
چنانکه گویی
permissively
چنانکه مخیرسازد
pinchingly
چنانکه فشاراورد
as is well known
چنانکه مشهور
gratifyingly
چنانکه خوشنودسازد
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
irrecoverably
چنانکه بهبودی نپذیرد
decreasingly
چنانکه روبکاهش گذارد
invisibly
چنانکه دیده نشود
inexpressively
چنانکه مقصودرا نرساند
invulnerably
چنانکه زخم برندارد
meaningly
چنانکه مقصودرا برساند
convincingly
چنانکه متقاعد کند
perniciously
چنانکه زیان اورد
effusively
چنانکه گویی بریزد
passably
چنانکه بتوان پذیرفت
opprobriously
چنانکه رسوایی اورد
pliably
چنانکه بتوان خم کرد
interminably
چنانکه تمام نشود
funnily
چنانکه خنده اورد
prettily
بخوبی چنانکه باید
meetly
چنانکه باید و شاید
permissively
چنانکه اجازه بدهد
privatively
چنانکه نفی یا استثناکند
inexcusably
چنانکه نتوان معذوردانست
heliocentrically
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
inadmissibly
چنانکه روایاجایز نباشد
fitfully
چنانکه بگیردوول کند
gratifyingly
چنانکه خوشی دهد
decrescendo
چنانکه صداخردخردضعیف شود
comme il faut
چنانکه باید وشاید
gruesomely
چنانکه وحشت اورد
according as
چنانکه بدان سان که
according to his version
چنانکه او شرح میداد
lapheld
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
inappreciably
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
extraneously
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
inexhaustibly
چنانکه تهی یاتمام نشود
fadelessly
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
euphoniously
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
epidemically
چنانکه همه جاسرایت کند
engagingly
چنانکه سرگرم یامشغول کند
presentably
چنانکه بتوان پیشکش کرد
prepossessingly
چنانکه جلب توجه نماید
immovably
چنانکه نتوان جنبش داد
piquantly
چنانکه دهن رامزه بیاورد
grandiosely
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
perplexingly
چنانکه گیج یا حیران سازد
organically
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
perceptibly
چنانکه بتوان درک کرد
peerlessly
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
hereditably
چنانکه بتوان ارث برد
practicably
چنانکه بتوان اجرا نمود
onerously
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
interchangeably
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
pestilently
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
intangibly
چنانکه نتوان درک کرد
as is well known
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
intangibly
چنانکه نتوان احساس کرد
inseparably
چنانکه نتوان سوا کرد
inexpressively
چنانکه زبان دار نباشد
intelligibly
واضحا چنانکه بتوان دریافت
inexpressibly
چنانکه نتوان بیان کرد
retroactively
چنانکه شامل گذشته شود
causatively
چنانکه دلالت برسبب نماید
assumably
چنانکه بتوان فرض کرد
indefensibly
چنانکه دفاع بردار نباشد
irrefragably
چنانکه نتوان تکذیب کرد
wellŠsuppose it is so
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
persuasively
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
colourably
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
adequately
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
inscrutably
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
inimitably
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
pardonably
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
changeably
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
incommunicably
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
illustratively
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
inerrably
چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
to kick over the traces
لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
functionally
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
invidiously
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
admissibly
بطور قابل قبول چنانکه روا
irrecocilably
چنانکه نتوان انرا وفق داد
cogently
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
penitentially
چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
sententiously
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
exhaustively
چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
retrospectively
چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
relevantly
بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
discreditably
چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
corrigibly
چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
inextricably
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
implacably
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
commensurably
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
movably
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
indescribably
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
flowerily
چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
to eat humble pie
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
indefeasibly
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
Zel-i Sultan vase
طرح گلدان ظل السلطان
[این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
karachoph design
لچک ترنج کاراچف
[این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
irremissibly
چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
attributively
بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
impalpably
چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
officinal names of drugs
نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
irreversibly
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
irreclaimably
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
opaquely
چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
accessibly
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
ineradicably
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
rough handling of a thing
گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
relief emboss
برجسته
conspicuous
برجسته
relievo
برجسته
kenspeckle
برجسته
illustrated
برجسته
rilievo
برجسته
eminent
برجسته
starring
برجسته
crowned
برجسته
distinguished
برجسته
ridged
برجسته
laureate
برجسته
salient
برجسته
pre eminent
برجسته
illustrous
برجسته
of d.
برجسته
pre-eminent
برجسته
overriding
برجسته
convex
برجسته
dominant
برجسته
prosilient
برجسته
illustrious
برجسته
staring
برجسته
prominent
برجسته
masterwork
برجسته
in relief
برجسته
outstanding
برجسته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com