English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
indefensibly چنانکه دفاع بردار نباشد
Other Matches
inadmissibly چنانکه روایاجایز نباشد
extraneously چنانکه وابسته بموضوع نباشد
inexpressively چنانکه زبان دار نباشد
relevantly بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
reflexively چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
polygraphs رونوشت بردار نسخه بردار
polygraph رونوشت بردار نسخه بردار
samisch variation واریاسیون زمیش در دفاع هندی شاه در دفاع نیمزوهندی شطرنج
russian defence دفاع پتروف نام قدیمی دفاع اسلاو
schleman defence دفاع شلیمان در روی لوپز دفاع یانیش
defense دفاع وزارت دفاع
one on one دفاع یارگری دفاع تک به تک
self defense دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
unrepresentative کسیکهداراینظراتعمومیوعام نباشد
to be on the safe side باقی نباشد
at least هیچ نباشد
impasse حالتی که از ان رهایی نباشد
For all we know he may be living . از کجامعلوم که زند ؟ نباشد
low priority work کاری که مهم نباشد
not too expensive خیلی گران نباشد.
The shell does not always contain a pearl. <proverb> همیشه در صدف گوهر نباشد .
to not give a toss about something [British E] برایشان اصلا مهم نباشد.
square peg in a round hole <idiom> شخصی که مناسب کاری نباشد
simplest آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
unless otherwise agreed اگر توافق دیگری نباشد
simpler آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simple آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
to not give a stuff about something [British E] برایشان اصلا مهم نباشد.
to not give a hoot in hell for something برایشان اصلا مهم نباشد.
sinecures هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
illegal دستور برنامهای که در قواعد زیان نباشد
sinecure هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
null لیستی که حاوی هیچ چیز نباشد
other things being equal اگر برای چیزهای دیگر نباشد
right out <idiom> به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
Just sign here and leave at that . اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
rigid یک چیز محکم که قبل خم شدن نباشد
i speak under correction انچه می گویم ممکن است درست نباشد
no man's land سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
poll degree درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
capital expenditure هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
factory قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
factories قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
If anything ,it is more expensive. اگر گرانتر نباشد مسلما" ارزانتر نیست
so that چنانکه
as چنانکه
in the event that چنانکه
how چنانکه
to not give a shit about something برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
to not give a smeg about something [British E] برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
She is forty if a day . چهل سال راشیرین دارد ( اگر بیشتر نباشد )
an insolvent estate دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
figuring آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
gentelmen's agreement کلیه توافقهایی که مستند به اسنادرسمی و امضا شده نباشد
figures آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
figure آنچه کاملا درست نباشد ولی نزدیک باشد
machine address مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
coordinately چنانکه یکجورباشد
so to speak چنانکه گویی
cresuendo چنانکه صداخردخرد
gratifyingly چنانکه خوشنودسازد
admissibleness چنانکه روا
as it deserves چنانکه باید
as is well known چنانکه مشهور
permissively چنانکه مخیرسازد
prettily چنانکه زیبانماید
pinchingly چنانکه فشاراورد
proper چنانکه شایدوباید
insolubly چنانکه اب نشود
dilatorily چنانکه پرشود
expressively چنانکه مقصودرابرساند
to not give a damn about something [somebody] برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره]
interminably چنانکه تمام نشود
gratifyingly چنانکه خوشی دهد
heliocentrically چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
according as چنانکه بدان سان که
opprobriously چنانکه رسوایی اورد
gruesomely چنانکه وحشت اورد
fitfully چنانکه بگیردوول کند
prettily بخوبی چنانکه باید
comme il faut چنانکه باید وشاید
perniciously چنانکه زیان اورد
inviolably چنانکه سزاوارحرمت باشد
invulnerably چنانکه زخم برندارد
irrecoverably چنانکه بهبودی نپذیرد
meetly چنانکه باید و شاید
meetly چنانکه در خور باشد
medially چنانکه درمیان باشد
meaningly چنانکه مقصودرا برساند
decrescendo چنانکه صداخردخردضعیف شود
pitfully چنانکه سزاوارنکوهش باشد
culpably چنانکه سزاوارسرزنش باشد
according to his version چنانکه او شرح میداد
pliably چنانکه بتوان خم کرد
effusively چنانکه گویی بریزد
permissively چنانکه اجازه بدهد
inexpressively چنانکه مقصودرا نرساند
privatively چنانکه نفی یا استثناکند
convincingly چنانکه متقاعد کند
passably چنانکه بتوان پذیرفت
funnily چنانکه خنده اورد
decreasingly چنانکه روبکاهش گذارد
invisibly چنانکه دیده نشود
inexcusably چنانکه نتوان معذوردانست
brilliantly چنانکه برجسته باشد
arrows بردار
arrow بردار
dope vector بردار
equivocatory اب بردار
vector بردار
resultant بردار
vectors بردار
What You See Is All You Get برنامهای که خروجی صفحه نمایش آن به صورت دیگر قابل چاپ نباشد.
perplexingly چنانکه گیج یا حیران سازد
intelligibly واضحا چنانکه بتوان دریافت
intangibly چنانکه نتوان درک کرد
intangibly چنانکه نتوان احساس کرد
interchangeably چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
presentably چنانکه بتوان پیشکش کرد
inseparably چنانکه نتوان سوا کرد
retroactively چنانکه شامل گذشته شود
piquantly چنانکه دهن رامزه بیاورد
prepossessingly چنانکه جلب توجه نماید
pleasingly چنانکه خوش ایند باشد
organically چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
causatively چنانکه دلالت برسبب نماید
practicably چنانکه بتوان اجرا نمود
perceptibly چنانکه بتوان درک کرد
inviolately چنانکه بی حرمت نشده باشد
sanguinarily چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
pestilently چنانکه برای اخلاق مضرباشد
inexpressibly چنانکه نتوان بیان کرد
irrefragably چنانکه نتوان تکذیب کرد
assumably چنانکه بتوان فرض کرد
epidemically چنانکه همه جاسرایت کند
euphoniously چنانکه بگوش خوش ایندباشد
inappreciably بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
immovably چنانکه نتوان جنبش داد
fadelessly چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
objectiveness چنانکه در خارج معقول باشد
onerously چنانکه مستلزم انجام تعهدی
hereditably چنانکه بتوان ارث برد
grandiosely بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
engagingly چنانکه سرگرم یامشغول کند
inexhaustibly چنانکه تهی یاتمام نشود
as is well known چنانکه همه کس بخوبی میدانند
peerlessly چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
commendably چنانکه شایان ستایش باشد
voltage vector بردار ولتاژ
axial vector بردار محوری
burgers vector بردار برگرز
stainable زنگ بردار
poynting's vector بردار پوینتینگ
code vector بردار رمز
wave vector بردار موج
weight lifter وزنه بردار
benefic بهره بردار
vectorial حامل بردار
surveyors نقشه بردار
curls حلقه بردار
curl حلقه بردار
treatable تعلیم بردار
treader گام بردار
topographer نقشه بردار
tollable باج بردار
vector حامل بردار
radius vector بردار شعاعی
rateable نرخ بردار
velocities بردار سرعت
surveyor نقشه بردار
state vector بردار حلات
state vector بردار وضعیت
ratable نرخ بردار
state vector بردار حالت
subsumption فرمان بردار
bilable ضمانت بردار
circulation of a vector چرخه بردار
vectors حامل بردار
subordination فرمان بردار
interrupt vector بردار وقفه
sampler نمونه بردار
samplers نمونه بردار
mouldable قالب بردار
force بردار نیرو
forces بردار نیرو
normal vector بردار عمود
forcing بردار نیرو
swindler کلاه بردار
swindlers کلاه بردار
photographers عکس بردار
normal vector بردار قائم
harvestman خرمن بردار
velocity بردار سرعت
suborder فرمان بردار
submission فرمان بردار
liner velocity بردار سرعت
postponement فرمان بردار
hypotaxis فرمان بردار
light vector بردار نور
lifter وزنه بردار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com