English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
invidiously چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
Other Matches
tinged with cnvy حساسیت امیز توام بارشک یاحسادت
reflexively چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
to perplex a person کسیرا گیج یا حیران کردن کسیرا سرگشته یا مبهوت کردن
to leave someone in the lurch کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
to give one a kick کسیرا
to face any one down کسیرا ازروبردن
to know a person کسیرا شناختن
to do one right حق کسیرا دادن
to pinion the arms of a person کت کسیرا بستن
to grease any one's palm دم کسیرا دیدن
to read one a lesson کسیرا اندرزدادن
to be on one's track رد کسیرا گرفتن
to threat any one with death کسیرا بمرگ
to pretend to a person's کسیرا خواستگاری کردن
to sel a person a pup کلاه کسیرا برداشتن
to send someone packing کسیرا روانه کردن
to pull any one by the sleeve استین کسیرا کشیدن
to keep any one waiting کسیرا چشم براه
to interrupt any one's speech سخن کسیرا گسیختن
to inflate any one with pride کسیرا باد کردن
to provoke a person's anger کسیرا خشمگین کردن
to propose a person سلامتی کسیرا گفتن
to look one up and down کسیرا برانداز کردن
to rush any one into danger کسیرا بخطر کشانیدن
to provoke a person to anger کسیرا خشمگین کردن
to pander any one's lust دل کسیرا بدست اوردن
to lead a person a d. کسیرا بزحمت انداختن
to put one in the wrong کسیرا ثابت کردن
to put any one down for a fool کسیرا نادان شمردن
to read one a lecture کسیرا سرزنش کردن
to pull any one's ear کوش کسیرا کشیدن
to round on any one چغلی کسیرا کردن
to pull any one's sleeve استین کسیرا کشیدن
to plaster any one with praise کسیرا زیاد ستودن
toincrease any one's salary مواجب کسیرا افزودن
to show one out کسیرا از در بیرون کردن
to exelude any one from the p کسیرا ازرای بازداشتن
to take a person's measure با اخلاق کسیرا ازمودن
to take a person's measure اندازه کسیرا گرفتن
maim کسیرا معیوب کردن
to twitch one by the sleeve استین کسیرا کشیدن
maimed کسیرا معیوب کردن
maiming کسیرا معیوب کردن
maims کسیرا معیوب کردن
to give one a smack کسیرا ماچ کردن
to sorrow for any one غصه کسیرا خوردن
to stand surety for any one ضمانت کسیرا کردن
to give one the lie کسیرا بدروغ کویی
to take the p of a person طرف کسیرا گرفتن
to indemnify any one's expense هزینه کسیرا جبران کردن
to a the attention of someone خاطریاتوجه کسیرا جلب کردن
there is nothing like leather هر کسیرا عقل خودبکمال نماید
togive the leg sof کسیرا در کاردشواری یاری کردن
to prick the bubble مشت کسیرا باز کردن
to stare any one into silence کسیرا با نگاه خیره از روبردن
to buy out anyone سهم یا کسب کسیرا خریدن
to give one a squeeze دست کسیرا فشردن یا له کردن
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
to seed a person to c. کسیرا از جامعه بیرون کردن
to show one to the door کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
to run any one hard کسیرا سخت دنبال کردن
to gain any ones ear کسیرا اماده شنیدن حرفی
to ring up کسیرا پشت تلفن خواستن
to look one up and down بالاوپایین کسیرا نگاه کردن
to put anyone to t. کسیرا دردسر یازحمت دادن
to goad any one into fury کسیرا برانگیزاندن یاخشمگین کردن
to pour oil on troubled water خشم کسیرا با سخنان نرم فرونشاندن
to give one a shove off کسیرا سیخ زدن یا راه انداختن
to smile a person into a mood کسیرا با لبخند بحالت ویژهای در ژوردن
to proclam someone a traitor کسیرا بعموم خائن معرفی کردن
to pull any one's leg کسیرا دست انداختن یا گول زدن
hamstrung زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstring زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
to pull any one's sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
to put any one through a book کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
hamstrings زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstringing زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
to pull any one by the sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
to set a person on his feet معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
to be rude to any one به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
to bow in or out با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
to excuse any ones presence کسیرا ازحضورمعاف کردن ازحضورکسی صرف نظرکردن
as چنانکه
so that چنانکه
how چنانکه
in the event that چنانکه
to i.a person for his actions کسیرا ازمسئولیت قانونی دربرابر کرده هایش رهاکردن
proper چنانکه شایدوباید
expressively چنانکه مقصودرابرساند
dilatorily چنانکه پرشود
insolubly چنانکه اب نشود
prettily چنانکه زیبانماید
pinchingly چنانکه فشاراورد
coordinately چنانکه یکجورباشد
so to speak چنانکه گویی
as it deserves چنانکه باید
permissively چنانکه مخیرسازد
gratifyingly چنانکه خوشنودسازد
admissibleness چنانکه روا
as is well known چنانکه مشهور
cresuendo چنانکه صداخردخرد
to ran a person hard کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
to show one round کسیرا دور گرداندن وجاهای تماشایی راباو نشان دادن
to disturb any one's privacy کسیرا تنها یا اسوده نگذاشتن مخل اسایش کسی شدن
to hold any one to ransom کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
convincingly چنانکه متقاعد کند
privatively چنانکه نفی یا استثناکند
pliably چنانکه بتوان خم کرد
effusively چنانکه گویی بریزد
brilliantly چنانکه برجسته باشد
pitfully چنانکه سزاوارنکوهش باشد
decreasingly چنانکه روبکاهش گذارد
funnily چنانکه خنده اورد
permissively چنانکه اجازه بدهد
passably چنانکه بتوان پذیرفت
perniciously چنانکه زیان اورد
opprobriously چنانکه رسوایی اورد
prettily بخوبی چنانکه باید
inexpressively چنانکه مقصودرا نرساند
gratifyingly چنانکه خوشی دهد
inexcusably چنانکه نتوان معذوردانست
comme il faut چنانکه باید وشاید
culpably چنانکه سزاوارسرزنش باشد
inadmissibly چنانکه روایاجایز نباشد
fitfully چنانکه بگیردوول کند
heliocentrically چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
gruesomely چنانکه وحشت اورد
according as چنانکه بدان سان که
according to his version چنانکه او شرح میداد
inviolably چنانکه سزاوارحرمت باشد
interminably چنانکه تمام نشود
meetly چنانکه باید و شاید
meetly چنانکه در خور باشد
medially چنانکه درمیان باشد
meaningly چنانکه مقصودرا برساند
invisibly چنانکه دیده نشود
decrescendo چنانکه صداخردخردضعیف شود
irrecoverably چنانکه بهبودی نپذیرد
invulnerably چنانکه زخم برندارد
sanguinarily چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
presentably چنانکه بتوان پیشکش کرد
prepossessingly چنانکه جلب توجه نماید
practicably چنانکه بتوان اجرا نمود
indefensibly چنانکه دفاع بردار نباشد
fadelessly چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
irrefragably چنانکه نتوان تکذیب کرد
euphoniously چنانکه بگوش خوش ایندباشد
epidemically چنانکه همه جاسرایت کند
engagingly چنانکه سرگرم یامشغول کند
organically چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
extraneously چنانکه وابسته بموضوع نباشد
commendably چنانکه شایان ستایش باشد
inviolately چنانکه بی حرمت نشده باشد
intelligibly واضحا چنانکه بتوان دریافت
intangibly چنانکه نتوان درک کرد
immovably چنانکه نتوان جنبش داد
inexhaustibly چنانکه تهی یاتمام نشود
inexpressibly چنانکه نتوان بیان کرد
inexpressively چنانکه زبان دار نباشد
hereditably چنانکه بتوان ارث برد
grandiosely بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
inseparably چنانکه نتوان سوا کرد
intangibly چنانکه نتوان احساس کرد
objectiveness چنانکه در خارج معقول باشد
retroactively چنانکه شامل گذشته شود
perplexingly چنانکه گیج یا حیران سازد
pleasingly چنانکه خوش ایند باشد
interchangeably چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
piquantly چنانکه دهن رامزه بیاورد
pestilently چنانکه برای اخلاق مضرباشد
as is well known چنانکه همه کس بخوبی میدانند
inappreciably بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
perceptibly چنانکه بتوان درک کرد
assumably چنانکه بتوان فرض کرد
onerously چنانکه مستلزم انجام تعهدی
peerlessly چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
causatively چنانکه دلالت برسبب نماید
contemptibly چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
paradoxically چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
adequately باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
sententiously چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
colourably چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
cogently چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
illustratively چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
changeably چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
laboriously ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
exhaustively چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
admissibly بطور قابل قبول چنانکه روا
functionally چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
incommunicably چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
inimitably چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
pardonably چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
penitentially چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
persuasively چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
irrecocilably چنانکه نتوان انرا وفق داد
inscrutably چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
to kick over the traces لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
inerrably چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
implacably از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com