English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
penitentially چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
Other Matches
repent توبه کردن پشیمان شدن
repented توبه کردن پشیمان شدن
repenting توبه کردن پشیمان شدن
repents توبه کردن پشیمان شدن
reflexively چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
regretful پشیمان
penintent پشیمان
penitent پشیمان
contrite پشیمان
you shall sweat for it پشیمان خواهید شد
you will be sorry for it پشیمان خواهید شد
kick oneself <idiom> پشیمان شدن
rue پشیمان شدن
rued پشیمان شدن
rues پشیمان شدن
ruing پشیمان شدن
She wI'll regret it bitterly. مثل سگ پشیمان خواهد شد
relent رحم بدل اوردن پشیمان شدن
relents رحم بدل اوردن پشیمان شدن
He regareted his misdeed. از عمل زشت خود پشیمان گشت
relenting رحم بدل اوردن پشیمان شدن
relented رحم بدل اوردن پشیمان شدن
impenitence سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
repentance توبه
resipiscence توبه
irrepentant بی توبه
contrition توبه
penitence ندامت توبه
impenitence عدم توبه
contrite توبه کار
penintent توبه کار
repenter توبه کار
impenitent توبه ناپذیر
penitent توبه کار
magdalen or lene فاحشه توبه کرده
shrift ایین توبه وبخشش
repentantly از روی توبه و پشیمانی
resipiscent توبه کار تائب
penitently از روی پشیمانی و توبه
contritely ازروی توبه وپشیمانی
penitential psalms مزامیر توبه و استغفار
shrive توبه دادن وبخشیدن
penance وادار به توبه کردن
to do penance با ریاضت توبه کردن
penintent شخص توبه کار
contrite از روی توبه وپشیمانی
to be penanced با ریاضت توبه کردن
penance توبه وطلب بخشایش پشیمانی
shrove tuesday سه شنبه قبل ازچهارشنبه توبه
to repent one's sins از گناهان خود توبه کردن
shrovetide سه روز قبل ازچهارشنبه توبه
impenitence بی میلی نسبت بتوبه توبه ناپذیری
you shall rue it از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
mardi gras سه روز قبل از چهارشنبه توبه کاتولیک ها که دراستان لویزیانا کاروان شادی حرکت میکند
so that چنانکه
how چنانکه
as چنانکه
in the event that چنانکه
dilatorily چنانکه پرشود
gratifyingly چنانکه خوشنودسازد
insolubly چنانکه اب نشود
expressively چنانکه مقصودرابرساند
so to speak چنانکه گویی
cresuendo چنانکه صداخردخرد
permissively چنانکه مخیرسازد
pinchingly چنانکه فشاراورد
as is well known چنانکه مشهور
as it deserves چنانکه باید
admissibleness چنانکه روا
proper چنانکه شایدوباید
prettily چنانکه زیبانماید
coordinately چنانکه یکجورباشد
inexpressively چنانکه مقصودرا نرساند
interminably چنانکه تمام نشود
inexcusably چنانکه نتوان معذوردانست
inadmissibly چنانکه روایاجایز نباشد
privatively چنانکه نفی یا استثناکند
inviolably چنانکه سزاوارحرمت باشد
pliably چنانکه بتوان خم کرد
invulnerably چنانکه زخم برندارد
permissively چنانکه اجازه بدهد
passably چنانکه بتوان پذیرفت
opprobriously چنانکه رسوایی اورد
meetly چنانکه باید و شاید
meetly چنانکه در خور باشد
meaningly چنانکه مقصودرا برساند
perniciously چنانکه زیان اورد
pitfully چنانکه سزاوارنکوهش باشد
irrecoverably چنانکه بهبودی نپذیرد
according to his version چنانکه او شرح میداد
according as چنانکه بدان سان که
funnily چنانکه خنده اورد
heliocentrically چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
decrescendo چنانکه صداخردخردضعیف شود
fitfully چنانکه بگیردوول کند
culpably چنانکه سزاوارسرزنش باشد
gruesomely چنانکه وحشت اورد
gratifyingly چنانکه خوشی دهد
comme il faut چنانکه باید وشاید
medially چنانکه درمیان باشد
brilliantly چنانکه برجسته باشد
effusively چنانکه گویی بریزد
invisibly چنانکه دیده نشود
prettily بخوبی چنانکه باید
convincingly چنانکه متقاعد کند
decreasingly چنانکه روبکاهش گذارد
perceptibly چنانکه بتوان درک کرد
commendably چنانکه شایان ستایش باشد
onerously چنانکه مستلزم انجام تعهدی
objectiveness چنانکه در خارج معقول باشد
peerlessly چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
engagingly چنانکه سرگرم یامشغول کند
epidemically چنانکه همه جاسرایت کند
presentably چنانکه بتوان پیشکش کرد
perplexingly چنانکه گیج یا حیران سازد
organically چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
sanguinarily چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
retroactively چنانکه شامل گذشته شود
as is well known چنانکه همه کس بخوبی میدانند
prepossessingly چنانکه جلب توجه نماید
practicably چنانکه بتوان اجرا نمود
assumably چنانکه بتوان فرض کرد
pleasingly چنانکه خوش ایند باشد
piquantly چنانکه دهن رامزه بیاورد
causatively چنانکه دلالت برسبب نماید
pestilently چنانکه برای اخلاق مضرباشد
interchangeably چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
fadelessly چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
inviolately چنانکه بی حرمت نشده باشد
inseparably چنانکه نتوان سوا کرد
intangibly چنانکه نتوان احساس کرد
indefensibly چنانکه دفاع بردار نباشد
intangibly چنانکه نتوان درک کرد
irrefragably چنانکه نتوان تکذیب کرد
grandiosely بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
inexhaustibly چنانکه تهی یاتمام نشود
intelligibly واضحا چنانکه بتوان دریافت
inappreciably بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
immovably چنانکه نتوان جنبش داد
extraneously چنانکه وابسته بموضوع نباشد
inexpressively چنانکه زبان دار نباشد
euphoniously چنانکه بگوش خوش ایندباشد
inexpressibly چنانکه نتوان بیان کرد
hereditably چنانکه بتوان ارث برد
To vow never to do it again. <idiom> پشت دست خود را داغ کردن [توبه کردن]
to kick over the traces لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
laboriously ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
illustratively چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
sententiously چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
inimitably چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
cogently چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
colourably چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
inerrably چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
exhaustively چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
changeably چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
functionally چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
adequately باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
paradoxically چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
pardonably چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
admissibly بطور قابل قبول چنانکه روا
incommunicably چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
contemptibly چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
persuasively چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
inscrutably چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
invidiously چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
irrecocilably چنانکه نتوان انرا وفق داد
picturesquely چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
indescribably چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
implacably از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
indefeasibly بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
to eat humble pie پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
inextricably چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
retrospectively چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
accordantly بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
nutritively چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
commensurably چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
corrigibly چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
flowerily چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
maritally چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
discreditably چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
relevantly بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
adorably چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
nutritiously چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
accountably بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
movably چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
modernly بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
officinal names of drugs نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
irreversibly چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
impalpably چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
irremissibly چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
pestiferously چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
pontifically چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
attributively بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
portentously چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
opaquely چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
accessibly چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
irreclaimably بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
inaccessibily بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
ineradicably بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
rough handling of a thing گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com