Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
as is well known
چنانکه مشهور
Other Matches
reflexively
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
proverbial
مشهور
loudest
مشهور
loud
مشهور
reputed
مشهور
rents
مشهور
renting
مشهور
rented
مشهور
reputable
مشهور
celebrated
مشهور
famous
مشهور
grander
مشهور
grand
مشهور
illustrated
مشهور
known
مشهور
popular
مشهور
well thought of
مشهور
well-thought-of
مشهور
go-ahead
مشهور
famed
مشهور
well-known
مشهور
putative
مشهور
well known
مشهور
renowned
مشهور
historic
مشهور
of d.
مشهور
magnific
مشهور
grandest
مشهور
of renown
مشهور
of reputation
مشهور
louder
مشهور
illustrous
مشهور
renown
مشهور کردن
celebrator
مشهور کننده
to make a noise in the world
مشهور شدن
known
مشهور معروف
saying
گفتار مشهور
well known
معروف مشهور
glaring
اشکار مشهور
sayings
گفتار مشهور
name
مشهور نامدار
reputedly
بطور مشهور
famed for valour
دردلاوری مشهور
to create an image for oneself as somebody
مشهور شدن
names
مشهور نامدار
reputably
بطور معتبر یا مشهور
accepted barbarism
غلط مشهور یا پذیرفته
as the saying is
مثلی است مشهور
name brand
علامت تجارتی مشهور
popularizer
مشهور ومتداول کننده
to create an image for oneself as somebody
معروف و مشهور شدن
as the saying goes
مثلی است مشهور
world wide
مشهور جهان متداول درهمه جا
tron
یک پسوند عالی فنی و مشهور
calebrate
باتشریفات انجام دادن مشهور کردن
proverbially
بشکل ضرب المثل بطور مشهور
to make one's mark
مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
pc paint
برنامه مشهور نقاشی وترسیم برای ریزکامپیوترها
she was her putative daughter
اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
sidekick
برنامه مشهور که یک ماشین حساب کامپیوتری صفحه یادداشت
worthy of remark
قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
sidekicks
برنامه مشهور که یک ماشین حساب کامپیوتری صفحه یادداشت
pc write
IB و کامپیوتر سازگار با ان برنامه مشهور پردازش کلمه برای PC
how
چنانکه
in the event that
چنانکه
so that
چنانکه
as
چنانکه
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
cresuendo
چنانکه صداخردخرد
expressively
چنانکه مقصودرابرساند
insolubly
چنانکه اب نشود
gratifyingly
چنانکه خوشنودسازد
dilatorily
چنانکه پرشود
coordinately
چنانکه یکجورباشد
so to speak
چنانکه گویی
proper
چنانکه شایدوباید
prettily
چنانکه زیبانماید
admissibleness
چنانکه روا
as it deserves
چنانکه باید
pinchingly
چنانکه فشاراورد
permissively
چنانکه مخیرسازد
cbasic
یک کامپایلر مشهور زبان برنامه نویسی که بسیارسریعتر از مترجم BASIC میباشد
passably
چنانکه بتوان پذیرفت
opprobriously
چنانکه رسوایی اورد
inadmissibly
چنانکه روایاجایز نباشد
inexcusably
چنانکه نتوان معذوردانست
inexpressively
چنانکه مقصودرا نرساند
meaningly
چنانکه مقصودرا برساند
inviolably
چنانکه سزاوارحرمت باشد
invulnerably
چنانکه زخم برندارد
irrecoverably
چنانکه بهبودی نپذیرد
privatively
چنانکه نفی یا استثناکند
permissively
چنانکه اجازه بدهد
pliably
چنانکه بتوان خم کرد
meetly
چنانکه در خور باشد
pitfully
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
meetly
چنانکه باید و شاید
perniciously
چنانکه زیان اورد
medially
چنانکه درمیان باشد
heliocentrically
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
according to his version
چنانکه او شرح میداد
fitfully
چنانکه بگیردوول کند
decreasingly
چنانکه روبکاهش گذارد
prettily
بخوبی چنانکه باید
funnily
چنانکه خنده اورد
brilliantly
چنانکه برجسته باشد
decrescendo
چنانکه صداخردخردضعیف شود
culpably
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
convincingly
چنانکه متقاعد کند
comme il faut
چنانکه باید وشاید
interminably
چنانکه تمام نشود
invisibly
چنانکه دیده نشود
effusively
چنانکه گویی بریزد
gruesomely
چنانکه وحشت اورد
gratifyingly
چنانکه خوشی دهد
according as
چنانکه بدان سان که
visicalc
یک برنامه مشهور صفحه گسترده الکترونیکی نام تجاری یک بسته نرم افزاری
peerlessly
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
immovably
چنانکه نتوان جنبش داد
commendably
چنانکه شایان ستایش باشد
pleasingly
چنانکه خوش ایند باشد
onerously
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
irrefragably
چنانکه نتوان تکذیب کرد
objectiveness
چنانکه در خارج معقول باشد
grandiosely
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
perceptibly
چنانکه بتوان درک کرد
causatively
چنانکه دلالت برسبب نماید
hereditably
چنانکه بتوان ارث برد
retroactively
چنانکه شامل گذشته شود
presentably
چنانکه بتوان پیشکش کرد
prepossessingly
چنانکه جلب توجه نماید
practicably
چنانکه بتوان اجرا نمود
sanguinarily
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
as is well known
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
piquantly
چنانکه دهن رامزه بیاورد
assumably
چنانکه بتوان فرض کرد
pestilently
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
perplexingly
چنانکه گیج یا حیران سازد
engagingly
چنانکه سرگرم یامشغول کند
interchangeably
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
intelligibly
واضحا چنانکه بتوان دریافت
inappreciably
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
inseparably
چنانکه نتوان سوا کرد
euphoniously
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
organically
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
intangibly
چنانکه نتوان درک کرد
extraneously
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
intangibly
چنانکه نتوان احساس کرد
inviolately
چنانکه بی حرمت نشده باشد
indefensibly
چنانکه دفاع بردار نباشد
inexhaustibly
چنانکه تهی یاتمام نشود
epidemically
چنانکه همه جاسرایت کند
inexpressively
چنانکه زبان دار نباشد
inexpressibly
چنانکه نتوان بیان کرد
fadelessly
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
macintosh
یک سیستم ریزکامپیوتری مشهور که توسط شرکت کامپیوتری APPLE ساخته شده است مکینتاش
pardonably
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
persuasively
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
to kick over the traces
لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
functionally
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
inerrably
چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
cogently
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
inimitably
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
admissibly
بطور قابل قبول چنانکه روا
inscrutably
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
illustratively
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
adequately
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
penitentially
چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
exhaustively
چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
contemptibly
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
paradoxically
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
incommunicably
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
irrecocilably
چنانکه نتوان انرا وفق داد
laboriously
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
colourably
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
changeably
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
sententiously
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
invidiously
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
atari
نام نوعی از کامپیوترهای شخصی و وسائل جانبی مشهور که توسط شرکت ATARI تولید میشود
word star
یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
implacably
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
accordantly
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
indescribably
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
retrospectively
چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
to eat humble pie
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
inextricably
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
relevantly
بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
flowerily
چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
maritally
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
indefeasibly
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
discreditably
چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
movably
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
nutritively
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
corrigibly
چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
commensurably
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
nutritiously
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
picturesquely
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
adorably
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
attributively
بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com