Total search result: 202 (2 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
irrecocilably |
چنانکه نتوان انرا وفق داد |
|
|
Search result with all words |
|
inimitably |
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد |
Other Matches |
|
an inseparable prefix |
سر واژهای که نتوان انرا به کار برد |
inexcusably |
چنانکه نتوان معذوردانست |
inseparably |
چنانکه نتوان سوا کرد |
irrefragably |
چنانکه نتوان تکذیب کرد |
intangibly |
چنانکه نتوان احساس کرد |
inexpressibly |
چنانکه نتوان بیان کرد |
intangibly |
چنانکه نتوان درک کرد |
immovably |
چنانکه نتوان جنبش داد |
inscrutably |
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت |
incommunicably |
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت |
inextricably |
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت |
indescribably |
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد |
indefeasibly |
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد |
irreversibly |
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود |
irremissibly |
چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور |
irreclaimably |
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند |
ineradicably |
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود |
inaccessibily |
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید |
an irrepressible person |
نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت |
inexplicably |
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر |
reflexively |
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان |
give it a good wash |
خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید |
irretraceable |
که نتوان ردانرا گرفت |
incomputably |
بطوریکه نتوان شمرد |
irrepressible joy |
ادمی که نتوان جلواوراگرفت |
incommutably |
بطوریکه نتوان معاوضه نمود |
You cannot make bricks without straw. <proverb> |
بى کاه نتوان خشت ساخت . |
kittle cattle |
ادم وسواسی که نتوان باواعتمادکردیابااوسازگارشد |
ineffably |
بطوریکه نتوان بیان کرد |
incompressibly |
بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود |
incomprehensibly |
بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد |
irrepressible joy |
کسیکه نتوان از او جلو گیری کرد |
no enemy is insignificant |
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد |
irretraceable |
که نتوان دوباره کشیدیا ترسیم کرد |
You cannot put old heads on young shoulders . <proverb> |
سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت . |
irredeemably |
جنانکه نتوان عوض دادیا باز خرید |
illimitably |
بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود |
him who |
انرا که |
incommunicableness |
چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد |
incommunicability |
چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد |
neither i or he sees it |
نه من انرا می بینم نه او |
i saw it |
انرا دیدم |
had searched |
انرا می یافتید |
i have a secure grasp of it |
انرا گرفته ام |
oversale |
پیش فروش چیزی به مقداری که بعدا` نتوان تحویل داد |
identity of indiscernibles |
یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت |
imyself saw it |
من خودم انرا دیدم |
give it a rinse |
انرا بشویید یا اب بکشید |
lowlander |
اسکاتلندکه انرا lowlandsمینامند |
give it a shake |
انرا تکان دهید |
i saw it my self |
من خودم انرا دیدم |
send it by post |
با پست انرا بفرستید |
give it a twist |
انرا پیچ بدهید |
i do not have the courage |
جرات انرا ندارم |
we must winnow away the refuse |
اشغال انرا باید |
i am out of p with it |
دیگرحوصله انرا ندارم |
i had it signed |
انرا به امضاء رساندم |
he sold the good ones |
خوبهای انرا فروخت |
i can make nothing of it |
هیچ انرا نمیفهم |
i gave it a slight press |
انرا کمی فشار دادم |
i am out of p with it |
دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم |
i cannot a to buy that |
استطاعت خرید انرا ندارم |
it mokes it yet easier |
انرا اسانترهم میکند انرابازاسانترمیکند |
i kind of liked it |
من تا اندازهای انرا دوست داشتم |
i sold it to one abdullah |
به عبدالله نامی انرا فروختم |
you have perhaps seen it |
شاید انرا دیده باشید |
who will pay for it |
کی هزینه انرا خواهد پرداخت |
who will pay for it |
کی پول انرا خواهد داد |
we made heavy weather of it |
انرا خیلی سخت دیدیم |
they give it a good scrub |
خوب انرا مالش میدهند |
sculpsit |
انرا تراشیده یاحجاری کرد |
shearling |
گوسفندی که یک بار پشم انرا |
ormer |
یکجور نرم تن یک دریچهای که انرا میخورند |
i life that better |
انرا بیشتر از همه دوست دارم |
you have perhaps seen it |
ممکن است انرا دیده باشید |
it is past reclaim |
دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد |
overshot wheel |
چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند |
whitleather |
پوستی که با زاج انرا خوراک داده باشند |
water bed |
تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند |
indiscerptible |
ازهم نپاشیدنی که تجزیه انرا فانی نسازد |
loaded dice |
طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد |
sexto |
کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند |
indian giver |
کسی که چیزی بکسی میدهد وبعد انرا پس میگیرد |
it will not bear repeating |
جندان زشت است که نمیتوان انرا بازگو کرد |
rickshaw |
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد |
dress coat |
جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا |
ricksha |
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد |
rickshaws |
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد |
rackets |
یکجور توپ بازی با چوگانی که انرا racket میگویند |
reversible propeller |
ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد |
so that |
چنانکه |
in the event that |
چنانکه |
how |
چنانکه |
as |
چنانکه |
cheque to a person's order |
چکی که گیرنده وجه باید پشت انرا امضا کند |
waggonette |
گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد |
rose gall |
برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد |
judgement dept |
بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است |
to garble the coinage |
مسکوکات راصرافی وجورکردن برای اینکه سره انرا اب کنندوناسره ات |
as it deserves |
چنانکه باید |
permissively |
چنانکه مخیرسازد |
proper |
چنانکه شایدوباید |
gratifyingly |
چنانکه خوشنودسازد |
insolubly |
چنانکه اب نشود |
cresuendo |
چنانکه صداخردخرد |
prettily |
چنانکه زیبانماید |
expressively |
چنانکه مقصودرابرساند |
coordinately |
چنانکه یکجورباشد |
dilatorily |
چنانکه پرشود |
admissibleness |
چنانکه روا |
so to speak |
چنانکه گویی |
pinchingly |
چنانکه فشاراورد |
as is well known |
چنانکه مشهور |
vacuum concrete |
ملات بتنی که هوای انرا توسط ویبراتور تخلیه کرده باشند |
retro rocket |
موشک اضافی فضا پیما که انرا در جهت مخالف حرکت دهد |
vanishing cream |
کرم یا روغنی که چون بصورت بمالندزودخوردبرودیاپوست صورت انرا جذب کند |
leadsman |
کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید |
pope's eye |
غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است |
frumenty |
گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند |
telescopic chimney |
دود کشی که تیکههای انراتوی هم برده انرا کوتاه وبلند میکنند |
an impossible hat |
کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد |
meaningly |
چنانکه مقصودرا برساند |
meetly |
چنانکه باید و شاید |
medially |
چنانکه درمیان باشد |
passably |
چنانکه بتوان پذیرفت |
invisibly |
چنانکه دیده نشود |
effusively |
چنانکه گویی بریزد |
decreasingly |
چنانکه روبکاهش گذارد |
irrecoverably |
چنانکه بهبودی نپذیرد |
brilliantly |
چنانکه برجسته باشد |
prettily |
بخوبی چنانکه باید |
interminably |
چنانکه تمام نشود |
convincingly |
چنانکه متقاعد کند |
invulnerably |
چنانکه زخم برندارد |
inviolably |
چنانکه سزاوارحرمت باشد |
funnily |
چنانکه خنده اورد |
meetly |
چنانکه در خور باشد |
inexpressively |
چنانکه مقصودرا نرساند |
perniciously |
چنانکه زیان اورد |
culpably |
چنانکه سزاوارسرزنش باشد |
decrescendo |
چنانکه صداخردخردضعیف شود |
pliably |
چنانکه بتوان خم کرد |
pitfully |
چنانکه سزاوارنکوهش باشد |
permissively |
چنانکه اجازه بدهد |
heliocentrically |
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود |
gruesomely |
چنانکه وحشت اورد |
gratifyingly |
چنانکه خوشی دهد |
privatively |
چنانکه نفی یا استثناکند |
inadmissibly |
چنانکه روایاجایز نباشد |
fitfully |
چنانکه بگیردوول کند |
opprobriously |
چنانکه رسوایی اورد |
comme il faut |
چنانکه باید وشاید |
according as |
چنانکه بدان سان که |
according to his version |
چنانکه او شرح میداد |
irretrievably |
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر |
money spinner |
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند |
controllable twist |
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد |
pestilently |
چنانکه برای اخلاق مضرباشد |
retroactively |
چنانکه شامل گذشته شود |
perplexingly |
چنانکه گیج یا حیران سازد |
piquantly |
چنانکه دهن رامزه بیاورد |
onerously |
چنانکه مستلزم انجام تعهدی |
pleasingly |
چنانکه خوش ایند باشد |
objectiveness |
چنانکه در خارج معقول باشد |
practicably |
چنانکه بتوان اجرا نمود |
sanguinarily |
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد |
prepossessingly |
چنانکه جلب توجه نماید |
peerlessly |
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا |
perceptibly |
چنانکه بتوان درک کرد |
presentably |
چنانکه بتوان پیشکش کرد |
intelligibly |
واضحا چنانکه بتوان دریافت |
indefensibly |
چنانکه دفاع بردار نباشد |
commendably |
چنانکه شایان ستایش باشد |
inappreciably |
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د |
engagingly |
چنانکه سرگرم یامشغول کند |
hereditably |
چنانکه بتوان ارث برد |
grandiosely |
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید |
epidemically |
چنانکه همه جاسرایت کند |
extraneously |
چنانکه وابسته بموضوع نباشد |
euphoniously |
چنانکه بگوش خوش ایندباشد |
fadelessly |
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد |
inexhaustibly |
چنانکه تهی یاتمام نشود |
inexpressively |
چنانکه زبان دار نباشد |
organically |
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد |
inviolately |
چنانکه بی حرمت نشده باشد |
as is well known |
چنانکه همه کس بخوبی میدانند |
assumably |
چنانکه بتوان فرض کرد |
interchangeably |
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد |
causatively |
چنانکه دلالت برسبب نماید |
pareto optimality |
حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری |
prolixity |
بی ربط یاغیرلازم در اقرارنامه یااستشهادیه که ممکن است انرا از عداد دلایل خواهان خارج کند |
exhaustively |
چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند |
paradoxically |
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد |
sententiously |
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد |
to kick over the traces |
لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد |
admissibly |
بطور قابل قبول چنانکه روا |
colourably |
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد |
laboriously |
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد |
contemptibly |
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر |
cogently |
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت |