English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
maritally چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
Other Matches
love match عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس
matrimonial وابسته به عروسی
internuptial وابسته به عروسی
spousal زفاف وابسته به عروسی
postnuptial وابسته به بعد از عروسی
inviolably چنانکه سزاوارحرمت باشد
pitfully چنانکه سزاوارنکوهش باشد
brilliantly چنانکه برجسته باشد
medially چنانکه درمیان باشد
culpably چنانکه سزاوارسرزنش باشد
meetly چنانکه در خور باشد
inviolately چنانکه بی حرمت نشده باشد
pleasingly چنانکه خوش ایند باشد
sanguinarily چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
objectiveness چنانکه در خارج معقول باشد
commendably چنانکه شایان ستایش باشد
laboriously ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
contemptibly چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
paradoxically چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
nutritively چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
adorably چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
nutritiously چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
accordantly بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
picturesquely چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
extraneously چنانکه وابسته بموضوع نباشد
modernly بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
portentously چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
pontifically چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
pestiferously چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
functionally چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
left handed marriage عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
wedding day روز عروسی جشن سالیانه عروسی
reflexively چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
preclinical وابسته به زمانی که بیماری از نظر بالینی قابل تشخیص نشده باشد
cetacean وابسته به خانواده بال جانوری که ازخانواده بال باشد
a closed mouth catches no flies <proverb> تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
moored mine مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
weddings عروسی
espousal عروسی
hymen عروسی
marriages عروسی
bridal عروسی
wedding عروسی
marriage عروسی
wedlock عروسی
nuptial عروسی
spousal عروسی
hymens عروسی
matrimony عروسی
nuptials عروسی
hotter شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
marriage جشن عروسی
the advantages of marriage فوائد عروسی
marries عروسی کردن
to chang one's condition عروسی کردن
nuptial ceremonies ایین عروسی
handfast پیمان عروسی
wedding جشن عروسی
mismarriage عروسی ناجور
to get married عروسی کردن
marriages جشن عروسی
wed عروسی کردن با
nuptials نکاحی عروسی
the nuptial day روز عروسی
get marriage عروسی کردن
hedge marriage عروسی زیرجلی
digamy عروسی دوباره
marry عروسی کردن
to change ones condition عروسی کردن
marriage preparations تدارکات عروسی
marriageable درخور عروسی
bridal جشن عروسی
proposal of marriage پیشنهاد عروسی
weddings جشن عروسی
nuptial نکاحی عروسی
wedding ring انگشتر عروسی
escutcheon سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
anniversaries جشن سالیانه عروسی
married عروسی کرده متاهل
anniversary جشن سالیانه عروسی
hymens خدای عروسی ونکاح
hymen خدای عروسی ونکاح
genial bed رختخواب یافراش عروسی
antenuptial مربوط به پیش از عروسی
remarried دوباره عروسی کردن
promise of marriage قول یا پیمان عروسی
espouse عروسی کردن نامزدکردن
espoused عروسی کردن نامزدکردن
espouses عروسی کردن نامزدکردن
espousing عروسی کردن نامزدکردن
trigmous سه بار عروسی کرده
marriage lines گواهی نامه عروسی
remarry دوباره عروسی کردن
sham marriage عروسی ساختگی یا دروغی
to pop the question پیشنهاد عروسی کردن
to come dressed in your wedding finery با لباس عروسی آمدن
remarries دوباره عروسی کردن
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
consummate انجام دادن عروسی کردن
diamond wedding شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
they were made one یعنی باهم عروسی کردند
a wedding with all the trimmings [fixings] یک عروسی با هر چیزی که باهاش می آید
silver wedding بیست وپنجمین سال عروسی
relative impediment محظور شرعی برای عروسی
consummating انجام دادن عروسی کردن
d. wedding جشن شصتمین سال عروسی
consummates انجام دادن عروسی کردن
consummated انجام دادن عروسی کردن
We have a wedding ceremony comin off. جشن عروسی در پیش داریم
wedding party مجلس عروسی یا عقد کنان
golden weddings جشن پنجاهمین سال عروسی
diamond weddings شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
deuterogamy عروسی دوم باره تجدیدفراش
golden wedding جشن پنجاهمین سال عروسی
how چنانکه
as چنانکه
in the event that چنانکه
so that چنانکه
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
handfast دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
insolubly چنانکه اب نشود
cresuendo چنانکه صداخردخرد
pinchingly چنانکه فشاراورد
expressively چنانکه مقصودرابرساند
coordinately چنانکه یکجورباشد
so to speak چنانکه گویی
permissively چنانکه مخیرسازد
admissibleness چنانکه روا
as is well known چنانکه مشهور
dilatorily چنانکه پرشود
as it deserves چنانکه باید
gratifyingly چنانکه خوشنودسازد
proper چنانکه شایدوباید
prettily چنانکه زیبانماید
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
wedding cake کلوچهای که در عروسی به مهمانان میدهند و برای دوستانی ....میفرستند
hymeneal سطح هاگدار ومیوه اور قارچ سرود عروسی
decreasingly چنانکه روبکاهش گذارد
opprobriously چنانکه رسوایی اورد
effusively چنانکه گویی بریزد
comme il faut چنانکه باید وشاید
meetly چنانکه باید و شاید
privatively چنانکه نفی یا استثناکند
passably چنانکه بتوان پذیرفت
convincingly چنانکه متقاعد کند
funnily چنانکه خنده اورد
prettily بخوبی چنانکه باید
irrecoverably چنانکه بهبودی نپذیرد
invulnerably چنانکه زخم برندارد
heliocentrically چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
according as چنانکه بدان سان که
according to his version چنانکه او شرح میداد
pliably چنانکه بتوان خم کرد
interminably چنانکه تمام نشود
inadmissibly چنانکه روایاجایز نباشد
fitfully چنانکه بگیردوول کند
meaningly چنانکه مقصودرا برساند
invisibly چنانکه دیده نشود
gruesomely چنانکه وحشت اورد
perniciously چنانکه زیان اورد
gratifyingly چنانکه خوشی دهد
permissively چنانکه اجازه بدهد
decrescendo چنانکه صداخردخردضعیف شود
inexcusably چنانکه نتوان معذوردانست
inexpressively چنانکه مقصودرا نرساند
p sexual relations امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
laptop کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
fadelessly چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
retroactively چنانکه شامل گذشته شود
epidemically چنانکه همه جاسرایت کند
grandiosely بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
causatively چنانکه دلالت برسبب نماید
practicably چنانکه بتوان اجرا نمود
inappreciably بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
prepossessingly چنانکه جلب توجه نماید
irrefragably چنانکه نتوان تکذیب کرد
peerlessly چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
hereditably چنانکه بتوان ارث برد
as is well known چنانکه همه کس بخوبی میدانند
interchangeably چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
perplexingly چنانکه گیج یا حیران سازد
immovably چنانکه نتوان جنبش داد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com