Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
effusively
چنانکه گویی بریزد
Other Matches
so to speak
چنانکه گویی
reflexively
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
chiromancy
پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
telnet
پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
affluent
رودخانه ای که به داخل رودخانه بزرگتر یا دریاچه بریزد.
lobbies
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
so that
چنانکه
in the event that
چنانکه
how
چنانکه
as
چنانکه
gratifyingly
چنانکه خوشنودسازد
prettily
چنانکه زیبانماید
as it deserves
چنانکه باید
as is well known
چنانکه مشهور
cresuendo
چنانکه صداخردخرد
admissibleness
چنانکه روا
expressively
چنانکه مقصودرابرساند
insolubly
چنانکه اب نشود
pinchingly
چنانکه فشاراورد
coordinately
چنانکه یکجورباشد
permissively
چنانکه مخیرسازد
proper
چنانکه شایدوباید
dilatorily
چنانکه پرشود
opprobriously
چنانکه رسوایی اورد
passably
چنانکه بتوان پذیرفت
pitfully
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
perniciously
چنانکه زیان اورد
permissively
چنانکه اجازه بدهد
invisibly
چنانکه دیده نشود
according as
چنانکه بدان سان که
according to his version
چنانکه او شرح میداد
meetly
چنانکه باید و شاید
meetly
چنانکه در خور باشد
gruesomely
چنانکه وحشت اورد
heliocentrically
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
inadmissibly
چنانکه روایاجایز نباشد
inexcusably
چنانکه نتوان معذوردانست
inexpressively
چنانکه مقصودرا نرساند
decrescendo
چنانکه صداخردخردضعیف شود
inviolably
چنانکه سزاوارحرمت باشد
invulnerably
چنانکه زخم برندارد
irrecoverably
چنانکه بهبودی نپذیرد
culpably
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
meaningly
چنانکه مقصودرا برساند
medially
چنانکه درمیان باشد
gratifyingly
چنانکه خوشی دهد
comme il faut
چنانکه باید وشاید
decreasingly
چنانکه روبکاهش گذارد
brilliantly
چنانکه برجسته باشد
convincingly
چنانکه متقاعد کند
privatively
چنانکه نفی یا استثناکند
fitfully
چنانکه بگیردوول کند
funnily
چنانکه خنده اورد
prettily
بخوبی چنانکه باید
interminably
چنانکه تمام نشود
pliably
چنانکه بتوان خم کرد
engagingly
چنانکه سرگرم یامشغول کند
presentably
چنانکه بتوان پیشکش کرد
extraneously
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
intangibly
چنانکه نتوان احساس کرد
intangibly
چنانکه نتوان درک کرد
fadelessly
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
intelligibly
واضحا چنانکه بتوان دریافت
hereditably
چنانکه بتوان ارث برد
inseparably
چنانکه نتوان سوا کرد
inviolately
چنانکه بی حرمت نشده باشد
grandiosely
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
inexpressibly
چنانکه نتوان بیان کرد
inexpressively
چنانکه زبان دار نباشد
immovably
چنانکه نتوان جنبش داد
sanguinarily
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
inappreciably
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
assumably
چنانکه بتوان فرض کرد
epidemically
چنانکه همه جاسرایت کند
euphoniously
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
causatively
چنانکه دلالت برسبب نماید
retroactively
چنانکه شامل گذشته شود
inexhaustibly
چنانکه تهی یاتمام نشود
indefensibly
چنانکه دفاع بردار نباشد
pestilently
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
peerlessly
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
objectiveness
چنانکه در خارج معقول باشد
irrefragably
چنانکه نتوان تکذیب کرد
onerously
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
commendably
چنانکه شایان ستایش باشد
perceptibly
چنانکه بتوان درک کرد
pleasingly
چنانکه خوش ایند باشد
piquantly
چنانکه دهن رامزه بیاورد
perplexingly
چنانکه گیج یا حیران سازد
as is well known
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
interchangeably
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
organically
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
prepossessingly
چنانکه جلب توجه نماید
practicably
چنانکه بتوان اجرا نمود
contemptibly
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
adequately
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
penitentially
چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
illustratively
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
invidiously
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
laboriously
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
inimitably
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
cogently
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
to kick over the traces
لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
changeably
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
paradoxically
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
colourably
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
functionally
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
exhaustively
چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
sententiously
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
admissibly
بطور قابل قبول چنانکه روا
inerrably
چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
persuasively
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
pardonably
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
incommunicably
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
irrecocilably
چنانکه نتوان انرا وفق داد
inscrutably
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
discreditably
چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
adorably
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
accordantly
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
corrigibly
چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
commensurably
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
flowerily
چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
nutritiously
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
movably
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
maritally
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
relevantly
بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
picturesquely
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
retrospectively
چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
nutritively
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
to eat humble pie
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
inextricably
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
indescribably
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
implacably
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
indefeasibly
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
pontifically
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
pestiferously
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
attributively
بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
portentously
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
officinal names of drugs
نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
modernly
بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
irremissibly
چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
impalpably
چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
irreversibly
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
one would say
گویی
hypologia
کم گویی
free spokenness
رک گویی
to stab in the back
بد گویی
knop
گویی
so to peaking
گویی
hypophrasia
کم گویی
laconic speech
کم گویی
ingenuousness
رک گویی
as thought
گویی
pauciloquy
کم گویی
soliloquies
تک گویی
scandal
بد گویی
downrightness
رک گویی
outdpokenness
رک گویی
soliloquy
تک گویی
plain speaking
رک گویی
candour
رک گویی
candor
رک گویی
scandals
بد گویی
opaquely
چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
accessibly
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
irreclaimably
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
knobs
دستگیره گویی
knocked
بد گویی کردن از
knock
بد گویی کردن از
disclosures
بی پرده گویی
jests
بذله گویی
jest
بذله گویی
wits
بذله گویی
wit
بذله گویی
overstatement
گزافه گویی
ellipsis
بریده گویی
overstatements
گزافه گویی
repetitions
باز گویی
knocks
بد گویی کردن از
open heartedness
رک گویی صداقت
gossips
اراجیف بد گویی
iterance
باز گویی
labyrinthine speech
پریشان گویی
polylogia
پریشان گویی
polyphrasia
پریشان گویی
lallation
کودکانه گویی
logorrhea
پراکنده گویی
metonymy
به تقریب گویی
missatement
خلاف گویی
disclosure
بی پرده گویی
gossiping
اراجیف بد گویی
gossiped
اراجیف بد گویی
gossip
اراجیف بد گویی
repetition
باز گویی
invective
ناسزا گویی
irony
وارونه گویی
to fling d.
بد گویی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com