English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (2 milliseconds)
English Persian
very چندان فراوان
Other Matches
easy money پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
he drank himself to death چندان
one hundred times as many سد چندان
as much a دو چندان
as much as چندان که
pretty good نه چندان بد
sextuple شش چندان
so much چندان
folds چندان
folded چندان
fold چندان
tenfold ده چندان
two fold دو چندان
not ahunderd mails flom نه چندان دوراز
quantum sufficit چندان که بس باشد
so چندان همینطور
it is not very hard چندان سخت نیست
make little of چندان سودی نبردن از
it matters little چندان اهمیت ندارد
it is of little worth چندان ارزشی ندارد
h does not w.much چندان وزنی ندارد
My French is not up to much. فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
it wasdone in no time اینکار چندان وقتی نبرد
He is in a bad way (poor circumstances). وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
the dust panned out pootly ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد
i made little of it چندان سودی از ان نبردم استفادهای از ان نکردم
iam so tired that i cannot eat چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
the ship is hull down کشتی چندان دوراست که تنه ان پیدا نیست
it wasdone in no time انجام این کار چندان طولی نکشید
blessing in disguise <idiom> [چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
i had half a mind to go چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
an abundance of فراوان
excessive فراوان
all out فراوان
abundant فراوان
superabundant فراوان
galore فراوان
exuberant فراوان
exuberantly فراوان
fulsome فراوان
in galore فراوان
in abundance فراوان
feracious فراوان
foison فراوان
affluent فراوان
oodlins فراوان
plentifully فراوان
redun dantly فراوان
profuse فراوان
richly فراوان
prolific فراوان
plentiful فراوان
redundantly فراوان
plenty فراوان
copious فراوان
oodles فراوان
unsparing فراوان
luxuriant vegetation گیاهان فراوان
rampant vegetation گیاهان فراوان
superrabundant زیاد فراوان
post haste با شتاب فراوان
it smells of the lamp با زحمت فراوان
plenty of rain باران فراوان
abundant element عنصر فراوان
ample فراوان مفصل
rampant فراوان حکمفرما
overflowing فراوان ریزش
abundantly بطور فراوان
abound فراوان بودن
teem فراوان بودن
rife فراوان عادی
lots بسیار فراوان
abounded فراوان بودن
teemed فراوان بودن
amply بطور فراوان
teems فراوان بودن
teeming فراوان بودن
infested فراوان بودن در
abound in فراوان داشتن
abounds فراوان بودن
infest فراوان بودن در
foison محصول فراوان
feisty فراوان چابک
f. money پول فراوان
abounding فراوان بودن
exuberate فراوان بودن
infesting فراوان بودن در
infests فراوان بودن در
cretaceous دارای گچ فراوان
bounteous باسخاوت فراوان
abound with فراوان داشتن
in deepest sympathy با دلسوزی بسیار فراوان
pervade فراوان یا شایع بودن
to have plenty of time وقت فراوان داشتن
pervades فراوان یا شایع بودن
knock oneself out <idiom> باعث تلاش فراوان
pervading فراوان یا شایع بودن
pervaded فراوان یا شایع بودن
shock head دارای موی فراوان
grow rife فراوان یا متداول شدن
superabound زیاد فراوان بودن
a copious choice of food and drink غذا و نوشیدنی فراوان
luxuriance شکوه وجلال فراوان
copiously فراوان زیاد مفصلا
here is bread in plenty نان فراوان داریم
post haste بسرعت شتاب فراوان
he is f. of money پول فراوان دارد
luxuriate فراوان شدن وفور یافتن
overrefinement تهذیب بسیار اراستگی فراوان
luxuriating فراوان شدن وفور یافتن
luxuriated فراوان شدن وفور یافتن
overlabour با رنج فراوان انجام دادن
slather مقدار فراوان بیش ازاندازه
overabound بیش از اندازه فراوان بودن
luxuriates فراوان شدن وفور یافتن
labor rich country کشور با نیروی کار فراوان
with much pains با رنج فراوان با زحمات بسیار
it is a in terms پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
Joyedevivre لذت فراوان زندگی [ریشه فرانسوی]
Ferdowsi is held in the greatest respect. فردوسی مورد احترام فراوان است
shock headed انبوه گیسو دارای موی فراوان
wisha برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
octuple هشت چندان هشت برابر کردن
it is of a wide distribution در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
Vistory was dearly bought . پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
Mahogany was once abundant [prolific] in the tropical forests. یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
jam session اجرای اهنگهای طرب انگیز بوسیله ارکسترهای بزرگ و نوازندگان فراوان
so large چندان بزرگ بقدری بزرگ
Perspex خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opens تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opened تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
phenolic epoxy خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
eight fold هشت چندان هشت لا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com