Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
Several people could be accommodated in this room.
چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
Other Matches
coalitions
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalition
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
campus environment
محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
communication
پردازندهای که شامل چندین تابع handshaking وتشخیص خطا برای چندین اتصال بین وسایل است
power meter
دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
eight bit system
کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند
multivalent
دارای چندین قدر چندین بنیانی
polygenetic
دارای چندین نیا یا چندین تخم
rating
توان نامی توان قدرت
ratings
توان نامی توان قدرت
lsb
رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
sagittarius
رامی
ramie
رامی
obedience
رامی
docility
رامی
sagittarii
رامی
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot.
<proverb>
در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
mansuetude
حلم رامی
volt ampere meter
دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
mini
کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
canasta
نوعی بازی رامی
rummy
بازی ورق رامی
I am thinking of your own good.
من خو بی شما رامی خواهم
compartmentalising
اتاق اتاق کردن
compartmentalizes
اتاق اتاق کردن
compartmentalises
اتاق اتاق کردن
compartmentalizing
اتاق اتاق کردن
compartmentalized
اتاق اتاق کردن
compartmentalised
اتاق اتاق کردن
compartmentalize
اتاق اتاق کردن
We speake the same language. we are on the same wavelength. we understand each other.
زبان همدیگر رامی فهمیم
Even a fool knows this .
یک احمق هم این رامی داند
This is precisely ( exactly) what I wanted to know .
همین رامی خواستم بدانم
Water lays the dust.
آب گرد وخاک رامی خواباند
his sight could p darkness
بینایی وی تاریکی رامی شکافت
My shoes pinch.
کفشها پایم رامی زند
gin rummy
نوعی بازی رامی مخصوص دو نفر
Do you move in high circles ?
آیا مقامات عالی رامی شناسید ؟
slater
کسی که پوست خام رامی تراشد
The sun rays dazzle (hit) the eyes.
نور آفتاب چشم رامی زند
What foreign language do you know?
کدام زبان خارجی رامی دانید ؟
Do you know the definition (meaning) of this word?
تعریف این لغت رامی دانید ؟
cribbage
یکجور بازی ورق شبیه رامی
His action is in the nature of sour grapes.
اززور پسی اینکار رامی کند
wrists
قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
Can you reckon the cost of the trip?
هزینه سفر رامی توانی حساب کنی ؟
wrist
قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
autobiographer
کسی که تاریخچه زندگی خود رامی نویسد
trainbearer
کسیکه دنباله لباس دیگری رامی گیرد
hereabout
دراین حدود
here below
دراین جهان
in this p case
دراین موردبخصوص
In this case ( instance) .
دراین مورد
in this matter
دراین امر
in this connextion
دراین زمینه
hither and thither
<idiom>
دراین سو وآن سو
of late
دراین روزها
peak voltmeter
ولتمتری که مقدار برداری رامی سنجد ولتمتر پیک
there
دراین موضوع انجا
herein named
نامبرده دراین نامه
In this holy month.
دراین ماه مبارک
In this day and age.
دراین دور وزمان
On this holy month.
دراین روز مبارک
pellagra
یکجور ناخوشی که پوست رامی ترکاندو بساک ه انسانرابدیوانگی می کشاند
I am a strange in this town.
دراین شهر غریب هستم
She did not ask about this.
او
[زن]
دراین باره پرسش نکرد.
of late years
دراین چند سال گذشته
All the expenses.
دراین عکس خوب افتادید
in the last fortnight
دراین پانزده روز گذشته
In this day and age.
دراین سال وزمانه ( امروزه )
He has no influence in this company .
دراین شرکت کاره ای نیست
He talked in this connection (vein).
دراین زمینه صحبت کرد
he is an a. on that
سخن او دراین باره است
All the world and his wife were at this party .
هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
parbuckle
طناب دولاکه بان چلیک یاچیزدیگر رامی غلتانند باطناب غلتاندن
epicanthus
لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
I have a position ( post ) of great responsibility in this company .
دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
I made a lot of profit in the deal .
دراین معامله فایده زیادی بردم
Did you make any profit in this deal ?
آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) .
رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
simple shear
دراین برش تنش عمودی وجودندارد
You name it , they have it in thes department store.
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
Did you get anything out of this deal ?
دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
the pilgrimage of life
زندگی چندروزه ادمی دراین جهان
We dont have qualified personnel in this company.
دراین شرکت آدم حسابی نداریم
I'll give you that
[much]
.
دراین نکته اعتراف می کنم
[که حق با تو است]
.
Generosity runs in the family.
سخاوت دراین خانواده ارثی است
The sun is all the more welcome. In this cold weather.
دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
How many people live here ?
چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
He has a poor service record in this company.
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
condensation cloud
ابر یا بخار غلیظی از قطرات که اطراف گوی اتشین اتمی رامی گیرد
Allow me to chew it over in my mind .
اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
This shop deals in goods of all sorts .
دراین مغازه همه چیز معامله می شود
It this case , the purpose has been defeated .
دراین مورد نقض غرض شده است
There is nothing I can do about it.
از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
This car can hold 6 persons comefortably.
دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
There are not many amusements in this town.
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
The surely clean you out in this nightclub .
دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
I'll speak at length on this subject.
دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
We have no vacant position ( opening ) in this company .
دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
There are ine milion book (volumes)in this library.
دراین کتابخانه یک میلیون جلد کتاب وجود دارد
In this contract , there are no loopholes for either party .
دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
neap tide
دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
rollover
صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
work in progress
کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
work in process
کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
head and arm
هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
toolkit software
بسته نرم افزاری که به شخص امکان توسعه کاربردهای خاص خود رابسیار ساده تر از حالتی که شخصا" تمام یک برنامه رامی نویسد فراهم می اورد
marshall plan
طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
protectionism
دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
rooms
اتاق
chamber
اتاق
room mate
هم اتاق
chambers
اتاق
room
اتاق
surgery
اتاق جراحی
reading rooms
اتاق قرائت
sickrooms
اتاق بیمار
wheelhouse
اتاق سکان
surgeries
اتاق جراحی
distorted room
اتاق خطاانگیز
wheelhouses
اتاق سکان
vacuum chamber
اتاق خلاء
chamber of trade
اتاق تجارت
chamber of trade
اتاق بازرگانی
sickroom
اتاق بیمار
houseroom
اتاق خانه
war room
اتاق جنگ
studios
اتاق کار
vestibular
اتاق کوچک بدن
common rooms
اتاق استادان
common room
اتاق استادان
studio
اتاق کار
bed and breakfast
اتاق و صبحانه
war room
اتاق عملیات
newsroom
اتاق خبر
newsroom
اتاق نودادنگاری
newsrooms
اتاق خبر
chamber of shipping
اتاق کشتیرانی
chamber of commerce
اتاق تجارت
Get out of the room.
از اتاق بروبیرون
Elephant in the living room
فیل در اتاق نشیمن
chamber of commerce
اتاق بازرگانی
reception rooms
اتاق انتظار
reception rooms
اتاق پذیرایی
reception room
اتاق انتظار
reception room
اتاق پذیرایی
reading room
اتاق قرائت
newsrooms
اتاق نودادنگاری
waiting-room
اتاق انتظار
a single room
یک اتاق یک نفره
clearing house
اتاق تهاتر
roomfuls
بقدر یک اتاق پر
roomful
بقدر یک اتاق پر
spence
اتاق ناهارخوری
spense
اتاق ناهارخوری
a sinlge room
یک اتاق یک نفره
studding
ارتفاع اتاق
tearoom
اتاق چای
a double room
یک اتاق دو نفره
clearing houses
اتاق تهاتر
snow cave
اتاق برفی
operations room
اتاق عملیات
linoleum
مشمع کف اتاق
room temperature
دمای اتاق
sitting room
اتاق نشیمن
sitting-room
اتاق نشیمن
assmbly-room
اتاق همایش
batten
[تخته ی کف اتاق ]
common joist
تیر کف اتاق
dorter
اتاق خواب
dortour
اتاق خواب
keeping-room
اتاق نشیمن
long gallery
اتاق طویل
undercroft
اتاق کلیسا
ante-chamber
اتاق انتظار
living rooms
اتاق نشیمن
sitting-rooms
اتاق نشیمن
Room 123
اتاق 123
toolroom
اتاق ابزار
living room
اتاق نشیمن
several
چندین
Several persons ( people ).
چندین تن
multipoint
با چندین خط وط
multifold
چندین
lot
چندین
ten
چندین
multiple
چندین
halls
اتاق بزرگ دالان
cabins
اتاق کوچک قایق
chambers
اتاق خواب خوابگاه
hall
اتاق بزرگ دالان
undercroft
اتاق زیر زمینی
vestibular
مربوط به اتاق کوچک
workshop
اتاق کار کارگاه
stokehold
اتاق اتشخانه کشتی
lead chamber process
فرایند اتاق سربی
cabin
اتاق کوچک قایق
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com