Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 28 (3 milliseconds)
English	Persian
He contradicted himself.	چند جور حرف زد ( حرفش دوتا شد )
Other Matches
go places in pairs	دوتا دوتا گردش رفتن
plaiting	[نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
His word is his bond. HE is a man of his word.	حرفش حرف است
put up or shut up <idiom>	یا ثابت کن یا حرفش را هم نزن
Let him speak his pices. let him have his say. Let him state his case.	بگذار حرفش را بزند
His deeds fail to square with his words.	عملش با حرفش نمی خواند
His remark was not relevant ( pertinet ) .	حرفش مناسبتی بامطلب نداشت
He says one thing and does another.	حرفش با عملش از زمین تا آسمان فرق دارد
two and two	دوتا دوتا
twin	دوتا
twain	دوتا
couple	دوتا
geminate	دوتا
couples	دوتا
twinned	دوتا
coupled	دوتا
tows	هر دوتا
tow	هر دوتا
doubled	: دو برابر دوتا
double	: دو برابر دوتا
the last two	اخرین دوتا
doubled up	: دو برابر دوتا
tow	دونوع دوتا
tows	دونوع دوتا
We have two books extra.	دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
He planted both his feet firmly in the ground .	دوتا پایش را محکم کاشت روی زمین
put two and two together <idiom>	حساب کتاب کردن ،دو دوتا کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com