Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (10 milliseconds)
English
Persian
methought
چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
Other Matches
methinks
بنظرم چنین میرسد
meseems
چنین بنظرم میرسد
wellŠsuppose it is so
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
it occurs to me that
بنظرم میرسد که
me seems
بنظرم میرسد
it seem to me
بنظرم میرسد
he is a stranger to me
بنظرم میرسد
it seems to me he is lying
بنظرم میرسد دروغ میگوید
such
یک چنین
likewise
چنین
like this
چنین
thus
چنین
it happened thaf
چنین
such
چنین
sic
چنین
i express my regret for it
که چنین شد
so
چنین
beit so
چنین باد
such and such
چنین و چنان
who said so?
که چنین حرفی زد
beit so
چنین باشد
amen
چنین باد
so said darius
چنین گفت ....
exactly
چنین است
i was given to understand
چنین فهمیدم
be it so
چنین باد
i imagine he is my friend
چنین می پندارم
methinks
چنین مینماید
there is a rumour that
چنین میگویند که
be it so
چنین باشد
the report goes
چنین گویند
secus
نه این چنین
i express my regret for it
پوزش میخواهم که چنین شد
it follows that.....
چنین برمی اید که ....
in that case
حال که چنین است
Fate had so decreed . I t was so destined .
قسمت چنین بود
it look as if
چنین مینماید که گویی
that is not the case
مطلب چنین نیست
perhaps so
شاید چنین باشد
so-called
که چنین نامیده شده
is it not
ایا چنین نیست
what
[some]
people would call
[may call]
<adj.>
که چنین نامیده شده
semble
چنین به نظر می رسد
so called
که چنین نامیده شده
so-and-so
اینکار وانکار چنین وچنان
it promisews to be easy
چنین مینماید که اسان است
ex-directory
شخصی که چنین شمارهای را دارد
such being the case
حال که چنین است دراینصورت
so to speak
اگربتوان چنین چیزی گفت
scilicet
از این چنین استنباط میشود.....
is that so?
ایا وا قعا چنین است
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing.
ابدا"چنین چیزی نیست
i had never seen such a book
من هرگز چنین کتابی ندیده ام
so and so
اینکار وانکار چنین وچنان
But fate decreed otherwise.
اما قسمت چنین بود .
I never saw anything like it.
من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
coloratura
خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
he pretended to be asleep
چنین وانمود کرد که خواب است
dedications
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedication
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
coloraturas
خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
so to peaking
اگر بتوان چنین چیزی گفت
The story goes that …
آورده اند که (چنین روایت کنند )…
Such a thing does not exist at all .
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
It was inappropriate to make such a remark .
مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
Not on your life !
هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) !
No such a thing has been stipulated in the contract.
درقرارداد چنین چیزی قید نشده است
sic
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده
sickest
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
sick
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
the big three
ترومن و استالین وهم چنین به انگلستان امریکا و شوروی اطلاق میشود
to take action to prevent
[stop]
such practices
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence.
قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
this day six months
شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
cruelty
عقلا" قابل پیش بینی باشد . این چنین رفتاری معمولا" باعث صدورحکم طلاق میشود
imperialism
استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
immunity
به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
This was the one time he did such a thing and it proved to have fateful consequences.
این تنها باری بود که او دست به چنین کاری زد و نتیجه اش فاجعه انگیز بود.
If so, you've only yourself to blame.
اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
if so
اگر هست اگر چنین است
object code
خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
bill of rights
منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
adder
مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
adders
مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
meseems
بنظرم
it crossed my mind
بنظرم رسید
he is a stranger to me
او اشنا بنظرم نمیرسد
Nothing more occurs to me .
چیز دیگری بنظرم نمی رسد
He sounds angry.
او عصبانی به نظر میرسد.
he looks brave
او شجاع بنظر میرسد
we learnt from london that
از لندن خبر میرسد
it sounds false
دروغ بنظر میرسد
pondweed
بکجور جلبک که در استخرهابهم میرسد
tidewater
اب جزر ومد که بخشکی میرسد
clapboard
قطعات چوب که به مصرف روکوبی میرسد
piece goods
کالاهایی که بصورت دانهای بفروش میرسد
clapboards
قطعات چوب که به مصرف روکوبی میرسد
spalls
تیکه سنگ که بمصرف پرکردن میرسد
pip squeak
نارنجکی که صدای ان مانندPIP-SQUEAK بگوش میرسد
self feeder
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
limbers
ناودانهای طرفین ته کشتی که از انجا اب به منبع تلمبه میرسد
there is nothing like leather
هر کسیرا عقل خودبکمال نماید
pseudoscope
شیشهای که کاو را کوژکوژراکاو نماید
incongruously
بی ی نکه با هم جور باشدیاتطبیق نماید
grandiosely
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
clearing house
شرکتی که چکها را نقد می نماید
clearing houses
شرکتی که چکها را نقد می نماید
causatively
چنانکه دلالت برسبب نماید
prepossessingly
چنانکه جلب توجه نماید
liquid crystal display colour pigmented
صفحه نمایش با محلولهای کریستالی مایعی که رنگی به نظر میرسد
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
an inceptive verb
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
adequately
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
persuasively
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
an inceptive
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
fish meal
ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد
cumulo nimbus
ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
fish story
ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد
dut of court
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
to eat humble pie
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
This company guarantees prompt delivery of goods.
این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
to the echo
چنان بلند که تولید انعکاس صدا می نماید
line of sight
خطی که قرنیه چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
keyth rope system
شبکه زیرزمینی که زهکشهاخط بزرگترین شیب را قطع نماید
nomothetes
کسیکه گماشته میشد تا درقانون تجدیدنظر نماید قانون گذار
consulage
هزینهای که کنسول گری جهت تایید صورتحساب دریافت می نماید
leadsman
کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
bits
تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
bit
تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
zero lash
شرایطی در مکانیزم کنترل سوپاپهای موتور پیستونی که در ان با استفاده از ثابت هیدرولیکی مقدار لقی به صفر میرسد
appropriation
در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
free carrier
یکی از قرارداد-های اینکوترمزکه در ان فروشنده کالا را به اولین حمل کننده تحویل می نماید
Big Brother
دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
gurantee period
مدت زمانیکه قبل از تحویل نهائی پیمانکار ساختمانی موفف است خسارات ساختمان رارفع نماید
center of gyration
نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
kelly
قطعهای از لوله حفاری که باعث میشود علاوه برحرکت دورانی مته در جهت عمود نیز حرکت نماید
department store
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department stores
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
loss leader
بفروش میرسد کالایی که به منظور جلب توجه مشتری زیر قیمت تمام شده بفروش می رسد
fiscal drag
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
endorser
پشت نویس فردی که پشت سندی راامضاء می نماید
line of vision
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
dying declarations
در CLافهاراتی را گویند که شخص مشرف به موت پس ازاطمینان از قریب الوقوع بودن مرگ خود که مالا" به راستگویی وادارش میکند بیان نماید
damage feasant
درCL حالتی را گویند که رمه یاگله کسی وارد ملک دیگری شده از طریق چریدن یاشکستن اشجار ایجاد خسارت نماید
bar automatic
میله فولادی که به موازات ریل راه اهن کشیده میشودو وقتی که چرخ قطاری روی ان قرار می گیرد نقاط توقف و موقعیت را مشخص می نماید
exerciser
وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
aerating agent
مادهای که به بتن اضافه میشود تا توزیع حبابهای هوا را در بتن یکنواخت نماید و اثر ان ازدیادمقاومت در مقابل یخبندانهای سخت میباشد
endless repeat
[به هر نوع طرح بندی که کل متن فرش را تا ناحیه حاشیه پر نماید، اطلاق می شود. مثل طرح بته جقه، ماهی درهم، هراتی و غیره.]
capstan
میله نوار گردان یا واحد پشتیبانی نوار که باعث میشود نوار به نوک خواندن / نوشتن یا گرداننده منتقل نماید
this story is improbable
این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
accelerators
ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن رادر مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصدیکی از معمولترین این مواداست
accelerator
ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن را در مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصد یکی از معمولترین این مواد است
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
hooks
کد ماشینی که در یک ماژول یاپیمانه از سیستم عامل جای داده میشود تا کنترل را به روالی که وفیفهای اضافی انجام میدهد انتقال داده ودر محلی متفاوت از ماژول اصلی ذخیره نماید
hook
کد ماشینی که در یک ماژول یاپیمانه از سیستم عامل جای داده میشود تا کنترل را به روالی که وفیفهای اضافی انجام میدهد انتقال داده ودر محلی متفاوت از ماژول اصلی ذخیره نماید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com