Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
cutty stool
چهارپایه کوتاه وکوچک
Other Matches
ponies
اسب کوتاه وکوچک
poney
اسب کوتاه وکوچک
pony
اسب کوتاه وکوچک
tunicle
پوشش یاپیراهن کوتاه وکوچک
four-ply
چهارپایه
corner stool
چهارپایه
tabouret
چهارپایه
stapled
عمود چهارپایه تخت
staple
عمود چهارپایه تخت
stapling
عمود چهارپایه تخت
ring stool
چهارپایه مخصوص استراحت بین روندهای بوکس
low level
مقام پست وکوچک
lowboy
عضو حزب محافظه کار قدیم میز چهارپایه کشودار
tarn
دریاچه عمیق وکوچک کوهستانی
rugulose
دارای چینهای فریف وکوچک
lymph nodule
غده ساده وکوچک لنفاوی
to fold up
تاه زدن وکوچک کردن پیچیدن
lovebird
طوطی سبز وکوچک مرغ عشق
hilum
چیز خیلی ریز وکوچک پیوندگاه گیاه
eidograph
اسبابی که بوسیله ان نقشه ایرابهرمقیاسی بخواهندبزرگ وکوچک میک
short lunge
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blast
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blasts
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
to scrape down
تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
lazy tongs
چنگ کهای زبانه دار یا قلاب دار که بزرگ وکوچک میشودوبرای اویختن لباس وغیره بکارمیرود
salami technique
کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
pantywaist
شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
shorthorn
جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
short quard
سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
hurdle step
جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
linter
ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
of short duration
کوتاه
dwarfish
کوتاه
puny
قد کوتاه
curtal
کوتاه
miniature
کوتاه
synoptic
کوتاه
concise
کوتاه
shortest
کوتاه
succinct
کوتاه
bas relif
کوتاه
stunt
کوتاه
pigmy
کوتاه
short
کوتاه
stunting
کوتاه
little
کوتاه
scut
دم کوتاه
pigmy
قد کوتاه
stunts
کوتاه
shorter
کوتاه
miniatures
کوتاه
pigmies
کوتاه
down
کوتاه
pigmies
قد کوتاه
fleeting
<adj.>
کوتاه
curt
<adj.>
کوتاه
low
کوتاه
concise
<adj.>
کوتاه
liliputian
قد کوتاه
short
<adj.>
کوتاه
stocky
کوتاه
succinct
<adj.>
کوتاه
pygmies
کوتاه
pygmy
قد کوتاه
pygmies
قد کوتاه
dumpy
کوتاه
pygmy
کوتاه
stockiest
کوتاه
stockier
کوتاه
scurries
مسابقه کوتاه
stags
کوتاه کردن
scurried
مسابقه کوتاه
brachydactyly
کوتاه انگشتی
clipping
کوتاه کردن
scurry
مسابقه کوتاه
breeks
شلوار کوتاه
lie down
استراحت کوتاه
britches
شلوار کوتاه
by pass
اتصال کوتاه
scurrying
مسابقه کوتاه
stag
کوتاه کردن
bunny hop
پرش کوتاه
chip shot
ضربه کوتاه
cut off
کوتاه کردن
detruncate
کوتاه کردن
detruncation
کوتاه شدگی
draw in
کوتاه شدن
easy term
کوتاه مدت
truncates
کوتاه کردن
cutty sark
دامن کوتاه
truncating
کوتاه کردن
chitchat
صحبت کوتاه
chiton
قبای کوتاه
conte
داستان کوتاه
short-circuit
اتصال کوتاه
coatee
دامن کوتاه
poop
صدای کوتاه
correption
کوتاه کردن
epigrammatical
کوتاه ونیشدار
basso relief
برجسته کوتاه
short-circuits
اتصال کوتاه
shuffle
گام کوتاه
pygmy
ادم کوتاه قد
shuffles
گام کوتاه
poops
صدای کوتاه
shuffling
گام کوتاه
short-haul
خط سیر کوتاه
short haul
خط سیر کوتاه
idyll
چکامه کوتاه
idyll
قصیده کوتاه
idylls
چکامه کوتاه
idylls
قصیده کوتاه
short wave
موج کوتاه
short-wave
موج کوتاه
pygmies
ادم کوتاه قد
pigmies
ادم کوتاه قد
short stories
داستان کوتاه
short story
داستان کوتاه
low
کوتاه دون
aphorisms
سخن کوتاه
aphorism
سخن کوتاه
apophthegm
گفتار لب و کوتاه
abridge
کوتاه کردن
bas-reliefs
برجسته کوتاه
bas-relief
برجسته کوتاه
bas relief
برجسته کوتاه
an incomprehensive report
گزارش کوتاه
abbreviated
کوتاه شده
novelette
داستان کوتاه
novelettes
داستان کوتاه
shortening
کوتاه شدگی
term paper
رساله کوتاه
unabridged
کوتاه نشده
shuffled
گام کوتاه
lie-down
استراحت کوتاه
curt
کوتاه ومختصر
steep taper
مخروط کوتاه
mini-skirts
دامن کوتاه
short-list
فهرست کوتاه
short-listed
فهرست کوتاه
short-listing
فهرست کوتاه
short-lists
فهرست کوتاه
tutu
دامن کوتاه
tutus
دامن کوتاه
To back down .
کوتاه آمدن
drop in
<idiom>
دیدار کوتاه
mini-skirt
دامن کوتاه
wool of short staple
پشم نخ کوتاه
stichomythia
مکالمات کوتاه
strop
طناب کوتاه
curtly
<adv.>
بصورت کوتاه
to cut short
کوتاه کردن
to fall short
کوتاه امدن
to look in
کوتاه کردن
truncation
کوتاه سازی
tunicle
لباس کوتاه
undersize
اندازه کوتاه
vamp
جوراب کوتاه
whiffet
سوت یا پف کوتاه
in the short run
در کوتاه مدت
briefly
<adv.>
بصورت کوتاه
simply stated
به بیان کوتاه
brief description
شرح کوتاه
corner-brace
حایل کوتاه
dwarf gallery
دالان کوتاه
compendiously
<adv.>
بصورت کوتاه
escopet
قرابینه کوتاه
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
lop sided
کوتاه و بلند
short blast
بوق کوتاه
low frequency wave
موج کوتاه
mackinaw
کت کوتاه و سنگین
manakin
ادم کوتاه قد
manikin
ادم کوتاه قد
morello
گیلاس دم کوتاه
narrow minded
کوتاه نظر
novelet
داستان کوتاه
novella
رمان کوتاه
let us be brief
کوتاه کنیم
knurly
کوتاه قد کوتوله
escopette
قرابینه کوتاه
fubsy
کوتاه وکلفت
gnomical
کوتاه لب نویس
half pint
کوتاه تر از مقدارمتوسط
half timber
الوار کوتاه
hare sighted
کوتاه بین
hide bound
کوتاه فکر
idyl
چکامه کوتاه
idyl
قصیده کوتاه
intrim
کوتاه مدت
jog trot
یورتمه کوتاه
one track
کوتاه فکر
piaffer
یورتمه کوتاه
playlet
نمایش کوتاه
short shunt
شنت کوتاه
short splice
پیوند کوتاه
short term
کوتاه مدت
short term
دوره کوتاه
short test bar
میله کوتاه
short time
کوتاه مدت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com