Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
English
Persian
square
چهارگوش کردن مربع کردن
squared
چهارگوش کردن مربع کردن
squares
چهارگوش کردن مربع کردن
squaring
چهارگوش کردن مربع کردن
Other Matches
scow
با قایق چهارگوش حمل کردن
reefknot
گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
measure
مساحت بر حسب فوت مربع یا متر مربع که در اثر ضرب طور در عرض بدست می آید
knot density
چگالی گره
[تراکم تعداد گره در مساحتی مشخص از فرش می باشد که اغلب بصورت متر مربع و یا اینچ مربع محاسبه می گردد.]
rectangles
چهارگوش
rectangle
چهارگوش
quadrilaterals
چهارگوش
panes
چهارگوش
pane
چهارگوش
four-square
چهارگوش
quadrilateral
چهارگوش
quadrant gular
چهارگوش
quadrangular
چهارگوش
foursquare
لوزی چهارگوش
mast frame
قاب چهارگوش
four point suspension
اویزش چهارگوش
intertriglyph
چهارگوش افریز
squarely
بشکل چهارگوش
quadrant gularly
بشکل چهارگوش
squarish
تاحدی چهارگوش
traffic stud
گلمیخ چهارگوش
diamond charge
خرج چهارگوش
Golden rectangle
پایه های چهارگوش
demi-metope
[نیمه چهارگوش افریز]
quarries
شیشه الماسی چهارگوش
box tool
قلم تراش چهارگوش
rhomboid muscle
ماهیچه چهارگوش معین
quarrying
شیشه الماسی چهارگوش
quarry
شیشه الماسی چهارگوش
blocky
قالب دار ساختمان چهارگوش
thornback
ماهی پهن چهارگوش خاردار
quad rangle
چهارگوش چاردیواری که ساختمانهائی گرداگرد ان باشد
tessellate
بصورت سنگهای چهارگوش کوچک دراوردن
ray
ماهی چهارگوش عمق زی که از حلزون تغذیه میکند
cape chisel
قلمی برای کندن شکاف یاکنجهای چهارگوش
bag
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
bags
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
biretta
یکجور کلاه چهارگوش که کشیشان کلیسای کاتولیک روم بر سر می گذارند
mortarboard
کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
mortarboards
کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
squared
مربع
quadrangle
مربع
rectangle
مربع
squares
مربع
sq
مربع
square
مربع
quadrangles
مربع
foursquare
مربع
quadrangular
مربع
chi square
مربع خی
rectangles
مربع
squaring
مربع
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
square mil
میل مربع
square inch
اینچ مربع
square matrix
ماتریس مربع
rectangles
مربع مستطیل
square metre
متر مربع
mean square
یک مربع حسابی
square foot
فوت مربع
square knot
گره مربع
chi square distribution
توزیع مربع خی
quadrature
مربع سازی
four-square
کاملا مربع
whole brick
اجر مربع
square wave
موج مربع
squarish
تقریبا مربع
rectangle
مربع مستطیل
square number
مربع کامل
[ریاضی]
squared
مربع توان دوم
sieved
الک با سوراخ مربع
cosecant squared beam
اشعه با مربع کوسکانت
hectare
ده هزار متر مربع
color square
مربع رنگ نما
weight zone
مربع وزن گلوله
diamond charge
خرج مربع شکل
sieves
الک با سوراخ مربع
square pyramid
هرم مربع القاعده
square
مربع توان دوم
sieve
الک با سوراخ مربع
box spar
تیرکهای با مقطع مربع
ship rigged
دارای بادبان مربع
pram
قایق کف پهن ته مربع
prams
قایق کف پهن ته مربع
squaring
مربع توان دوم
square toed
دارای پنجه مربع
scow
قایق کف پهن ته مربع
squares
مربع توان دوم
pound per square inch
پوند بر اینچ مربع
formee
دارای انتهای مربع
hectares
ده هزار متر مربع
ounce per inch square
اونس اینچ مربع
sieving
الک با سوراخ مربع
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
boxes
مربع روی ورقه محاسبه
basilica
[کلیسایی با ساختمان مربع شکل]
abaciscus
قطعه مربع کاشی معرق
right angled parallelogram
مربع مستطیل چارگوش دراز
filet
توری دارای اشکال مربع
square pyramidal molecule
مولکول هرمی مربع القاعده
abaculus
قطعه مربع کاشی معرق
box
مربع روی ورقه محاسبه
gaff topsail
بادبان سه گوش یا مربع شکل سبک
box defence
تشکیل یک مربع برای دفاع ازدروازه
diamond
مربع بزرگ زمین بیس بال
crotched
گویی که در مربع بالای میزبیلیارد است
abacuses
گنجه فرف لوحه مربع موزائیک سازی
abacus
گنجه فرف لوحه مربع موزائیک سازی
pilaster
شبه ستون ستون چهارگوش یانیمدایره در بدنه بنا
anchor
هرکدام از 8 مربع کوچک روی میز بیلیارد کارامبول
kpsi
[واژه مخفف معادل تعداد گره در هر اینچ مربع]
anchors
هرکدام از 8 مربع کوچک روی میز بیلیارد کارامبول
ring
محوطهای باطناب محصور شده به اندازه 6 متر مربع
footcandle
واحد روشنایی برابر تابش نور در یک فوت مربع
anchoring
هرکدام از 8 مربع کوچک روی میز بیلیارد کارامبول
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
skim board
تخته گرد یا مربع مستطیل برای موج سواری در اب کم عمق
identity matrix
ماتریسی مربع که در ان کلیه عناصرقطر اصلی یک و سایر عناصرصفر باشند
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
acre
واحدی برای مساحت سطح زمین برابر 7404 متر مربع
millibar
واحد فشار جو برابر یک هزارم " بار" یاهزار "دین "در هر سانتیمتر مربع
acres
واحدی برای مساحت سطح زمین برابر 7404 متر مربع
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
crotch
مربع کوچک در 4 گوشه میزبیلیارد بی کیسه چنگک نگهدارنده تیر افقی بادبان
langley
واحد تشعشع خورشید مساوی یک گرم کالری در هرسانتیمتر مربع از سطح غیرمتشعشع
crotches
مربع کوچک در 4 گوشه میزبیلیارد بی کیسه چنگک نگهدارنده تیر افقی بادبان
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com