English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
Type cable چهار سیم جدا به صورت دو جفت , که هر یک از سیم محکمی تشکیل شده است
Other Matches
shroud laid تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای
lobes یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
lobe یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
bcd نمایش ارقام دهدهی به صورت الگویی از چهار رقم دودویی
formed کد چهار حرف که نوع داده را به صورت فایل RIFF مشخص میکند
forms کد چهار حرف که نوع داده را به صورت فایل RIFF مشخص میکند
Type cable چهار سیم جدا به صورت دو جفت , کابل مستقیم بدون چرخش
form کد چهار حرف که نوع داده را به صورت فایل RIFF مشخص میکند
hidden خط وی تشکیل دهنده شی سه بعدی ولی هنگام نمایش آن به صورت دوبعدی پاک می شوند
quarter session محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
orthoferrite یک ماده که به صورت طبیعی وجود دارد و از نواحی متناوب مارپیچ با پلاریته مغناطیسی متضاد تشکیل یافته است
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
Type cable چهار سیم به صورت دو جفت که با یک لایه بافته شده پوشیده شده است تا تصادف را کاهش دهد
Lesghi star ستاره لسگی [این طرح را ستاره شاهسون نیز می نامند و در فرش های ترکیه و قفقاز و ایران بکار می رود. خود طرح از یک ستاره هشت وجهی با چهار فلش به سمت داخل تشکیل می گردد.]
duress محکمی
toughness محکمی
fixedness محکمی
tightness محکمی
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
electroluminescent صفحه نمایش مسط ح و سبک که از دو قطعه شیشه پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط لایه نازک گاز که در صورت سیگنال الکتریکی به آن اصابت کند روشن میشود
four poster تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
terminals وسیلهای که معمولاگ از صفحه نمایش و صفحه کلید تشکیل شده است که امکان ورود و نمایش اطلاعات به صورت line-Dnبا سیستم کامپیوتر اصلی میدهد.
terminal وسیلهای که معمولاگ از صفحه نمایش و صفحه کلید تشکیل شده است که امکان ورود و نمایش اطلاعات به صورت line-Dnبا سیستم کامپیوتر اصلی میدهد.
fastness محکمی استواری
fastnesses محکمی استواری
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
trapezium چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
entablature قاب اهن محکمی
As firm as a rock . به محکمی آهن ( سنگ )
She shook my hand with a firm clasp . با من دست محکمی داد
He is undeflectable . He is staunch . آدم محکمی است
In appiarance it is a strong building. بظاهر ساختمان محکمی است
Tie a rope in a firm knot . طناب را گره محکمی زدن
quatrefoil چهار وجهی [این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
tetrapterous دارای چهار بال چهار جناحی
quadrumvir انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
quadrumana چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
tetrahedron جسم چهار سطحی چهار ضلعی
tetragonal دارای چهار زاویه چهار کنجی
corrugated cardboard مقوای محکمی که در بسته بندی بکار می رود
qyaternary چهار واحدی چهار عضوی
quadrangles چهار گوش چهار دیواری
quadrangle چهار گوش چهار دیواری
quatrefoil چهار ترک چهار گوشه
blockhouse ساختمان محکمی نزدیک سکوی پرتاب برای محافظت پرسنل
radar netting تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
demilitarization تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
pads ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
incorporation تشکیل
endomorphism تشکیل
endomorphy تشکیل
entelechy تشکیل
establishment تشکیل
establishments تشکیل
four چهار
quadrilateral چهار بر
quadrilaterals چهار بر
quarter چهار یک
quadruples چهار لا
quadruple چهار لا
quadrupeds چهار پا
quadruped چهار پا
quatre چهار
quartile چهار یک
tetrad چهار
tetragon چهار بر
quadrupled چهار لا
quadrate چهار یک
quadrupling چهار لا
formative تشکیل دهنده
formed تشکیل دادن
sporogenesis تشکیل هاگ
sporogeny تشکیل هاگ
form تشکیل دادن
organises تشکیل دادن
heat of formation گرمای تشکیل
hematopoiesis تشکیل خون
sacculation تشکیل کیسه
siltation تشکیل لجن
organising تشکیل دادن
gleization تشکیل خاک رس
organizes تشکیل دادن
tournaments تشکیل مسابقات
tournament تشکیل مسابقات
organizing تشکیل دادن
organize تشکیل دادن
forms تشکیل دادن
former تشکیل دهنده
stratification تشکیل چینه
constitute تشکیل دادن
the house went into secret session تشکیل داد
fibrillation تشکیل الیاف
orogenesis تشکیل کوه
to erect into تشکیل دادن از
preformation تشکیل قبلی
bonding تشکیل پیوند
placentation تشکیل جفت
formation صف ارایی تشکیل
umbilication تشکیل ناف
constituted تشکیل دادن
ossification تشکیل استخوان
stratification تشکیل طبقات
strobilation تشکیل رشته
spermatogenesis تشکیل نطفه
organizers تشکیل دهنده
organizer تشکیل دهنده
organisers تشکیل دهنده
metamerism تشکیل حلقهای
osteogenesis تشکیل استخوان
constituting تشکیل دادن
constitutes تشکیل دادن
vacuolation تشکیل حفره
capital formation تشکیل سرمایه
antidim مایع ضد تشکیل مه
foetation تشکیل جنین
formation constant ثابت تشکیل
enthalpy of formation انتالپی تشکیل
embryogen تشکیل جنین
flagellation تشکیل تاژک
argillaceous تشکیل شده از رس
annulation تشکیل حلقه
antitrust مخالف تشکیل
embryogeny تشکیل جنین
tetrahedron چهار وجهی
tetratomic چهار اتمی
quadrisyllabic چهار هجائی
four cycle چهار چرخه
twice is دو دو تا چهار تا میشود
tetrahedral چهار ضلعی
tetrahedral چهار وجهی
quadrivalent چهار ارزشی
quadrivalent چهار بنیانی
tetrad چهار عنصری
quadruplets چهار گانه
quadruplet چهار گانه
four dimensional چهار بعدی
footstools چهار پایه
tetrasyllabic چهار هجائی
tetradactylous چهار پنجهای
backfour چهار مدافع
tetragon چهار ضلعی
footstool چهار پایه
tetragon چهار گوشه
quad چهار قلو
quad چهار گوش
tetrameter چهار وزنی
quadric چهار تایی
quadrangular چهار گوشه
quadrant چهار یک دایره
quadripartite چهار جزئی
long legged چهار پایه
the four seasons چهار فصل
the cardinal humours چهار ابگونه
quadrate چهار گوش
quadrant چهار گوش
quadraple چهار برابر
point four اصل چهار
four عدد چهار
tetravalent چهار بنیانی
all fours چهار دست و پا
tetraphyllous چهار برگه
quads چهار قلو
tetrapod پروانه چهار پا
quads چهار گوش
tetrasporic چهار هاگی
tetrasporous چهار هاگی
tetrastich چهار بیتی
quadrifid چهار شکافی
tetrastichous چهار جزیی
tetravalent چهار فرفیتی
quadruples چهار تایی
qyaternary چهار تایی
four way چهار راه
double breasted کت چهار دکمه
intersection چهار راه
quatrefoil گل چهار گلبرگی
quadrilateral چهار ضلعی
quadrupling چهار تایی
four way چهار لولهای
intersections چهار راه
all eyes چهار چشمی
quadrupling چهار گانه
squaring چهار گوش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com