Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 38 (3 milliseconds)
English
Persian
visage
چهره
visages
چهره
face
چهره
faces
چهره
feature
چهره
featured
چهره
features
چهره
featuring
چهره
physiognomies
چهره
physiognomy
چهره
puss
چهره
to keep one's countenance
چهره
Other Matches
complexion
رنگ چهره
physiognomies
چهره بیرونی
anaemic
زرد چهره
physiognomy
چهره بیرونی
facial expression
حالت چهره
complexions
رنگ چهره
face
چهره طرف
faces
چهره طرف
facial angle
زاویه چهره
pokerface
چهره خشک وبیحالت
tears rained down his cheeks
اشک بر چهره اش روان شد
amimia
اختلال بیانگری چهره
flushing
چهره گلگون کردن
flushes
چهره گلگون کردن
flush
چهره گلگون کردن
He is a new face in the company .
چهره تازه ای درشرکت است
lineament
خطوط چهره صفات مشخصه
lineaments
خطوط چهره صفات مشخصه
effigies
چهره برجسته روی سکه
effigy
چهره برجسته روی سکه
she has lost her roses
چهره گلگونش زعفرانی شده است
A happy heart makes a blooming visage.
<proverb>
قلب شاد,چهره را بشاش مى سازد .
straight face
چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
to face somebody
[something]
چهره خود را بطرف کسی
[چیزی]
گرداندن
figural rug
[pictorial]
فرش تصویری
[در این نوع بافت چهره انسان و یا مناظر قسمت اصلی فرش را تشکیل داده و معمولا در ابعاد کوچک بافته می شود.]
relief
نقش یا گل برجسته
[این امر در فرشبافی بیشتر در هنگام بافت چهره انسان، گاه نقوش حیوانات و یا استفاده از آیات، کلمات و شعر در متن و یا حاشیه فرش بکار می رود.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com