English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to face somebody [something] چهره خود را بطرف کسی [چیزی] گرداندن
Other Matches
skyward بطرف اسمان بطرف بالا
physiognomy چهره
face چهره
faces چهره
featuring چهره
features چهره
featured چهره
feature چهره
puss چهره
physiognomies چهره
visage چهره
visages چهره
to keep one's countenance چهره
facial angle زاویه چهره
facial expression حالت چهره
complexion رنگ چهره
complexions رنگ چهره
physiognomy چهره بیرونی
faces چهره طرف
physiognomies چهره بیرونی
face چهره طرف
anaemic زرد چهره
flush چهره گلگون کردن
flushes چهره گلگون کردن
tears rained down his cheeks اشک بر چهره اش روان شد
pokerface چهره خشک وبیحالت
amimia اختلال بیانگری چهره
flushing چهره گلگون کردن
effigy چهره برجسته روی سکه
lineaments خطوط چهره صفات مشخصه
lineament خطوط چهره صفات مشخصه
effigies چهره برجسته روی سکه
He is a new face in the company . چهره تازه ای درشرکت است
straight face چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
she has lost her roses چهره گلگونش زعفرانی شده است
A happy heart makes a blooming visage. <proverb> قلب شاد,چهره را بشاش مى سازد .
levo بطرف چپ
into بطرف
at بطرف
in بطرف
in- بطرف
aport بطرف چپ کشتی
abaft بطرف عقب
riverward بطرف رودخانه
rearward بطرف عقب
frontward بطرف جلو
to win over to one's side بطرف خوداوردن
upwards بطرف بالا
toward بطرف نسبت به
atop بطرف بالا
apporro بطرف جلو
edgewise بطرف لبه
pakkorro بطرف بیرون
to the east of بطرف مشرق
eastwards بطرف مشرق
earthwards بطرف زمین
earthward بطرف زمین
frontwards بطرف جلو
manward بطرف انسان
mediad بطرف وسط
mesail بطرف وسط
mesal بطرف وسط
onwards بطرف جلو
downwards بطرف پائین
dorsad بطرف پشت
coastwards بطرف ساحل
coastward بطرف ساحل
cityward بطرف شهر
cephalad متمایل بطرف سر
on بعلت بطرف
heavenward بطرف اسمان
with بطرف درجهت
edgeways بطرف جلوباشد
homeward بطرف منزل
upgraded بطرف بالا
to بطرف روبطرف
upward بطرف بالا
forwards بطرف جلو
upgrading بطرف بالا
orients بطرف خاوررفتن
upgrades بطرف بالا
homes بطرف خانه
orient بطرف خاوررفتن
upgrade بطرف بالا
orienting بطرف خاوررفتن
without بطرف خارج
home بطرف خانه
upwell بطرف بالا رفتن
deasil متمایل بطرف راست
ashore بکنار بطرف ساحل
front بطرف جلو روکردن به
downstroke ضربه بطرف پایین
inboard بطرف مرکز کشتی
downswing نوسان بطرف پایین
southeastward بطرف جنوب شرقی
uptilt بطرف بالا کج کردن
upthrust حرکت بطرف بالا
stern wards بطرف عقب کشتی
phototropism گرایش بطرف نور
astern بطرف عقب پسین
outwards بطرف خارج بیرونی
nobble بطرف خود اوردن
fronting بطرف جلو روکردن به
northwestwards بطرف شمال غربی
northwardly بطرف شمال شمالی
norther بیشتر بطرف شمال
northeastward بطرف شمال شرقی
upstroke خط منبسط بطرف بالا
inwards or inward بطرف داخل بباطن
ina northerly direction بطرف شمال شمالا
stern ward بطرف عقب کشتی
lean تکیه دادن بطرف
gravitate متمایل شدن بطرف
ap chagi ضربه پا بطرف جلو
nobbles بطرف خود اوردن
nobbling بطرف خود اوردن
adaxial متمایل بطرف محور
outward بطرف خارج بیرونی
gravitating متمایل شدن بطرف
leaned تکیه دادن بطرف
gravitates متمایل شدن بطرف
leans تکیه دادن بطرف
nobbled بطرف خود اوردن
southern جنوبا بطرف جنوب
athwart از طرفی بطرف دیگر
biteuro chagi ضربه پا بطرف اریب
cephalad متمایل بطرف راس
gravitated متمایل شدن بطرف
dextrorotation گردش بطرف قطب راست
westwards بسوی باختر بطرف مغرب
pulls بطرف خود کشیدن کشش
pull بطرف خود کشیدن کشش
south wards بطرف جنوب متمایل بجنوب
upthrust بطرف بالا پرتاب کردن
overhand بازی با دست بطرف بالا
starboard بطرف راست حرکت کردن
strelli غلت عقب بطرف بالانس
cockshy پرتاب تیر بطرف هدف
retrorse بطرف پایین و عقب خم شده
upstroke حرکت قلم بطرف بالا
transpose بطرف دیگر معادله بردن
soiuth ward بطرف جنوب متمایل بجنوب
bate بال زدن بطرف پایین
westward بسوی باختر بطرف مغرب
transposes بطرف دیگر معادله بردن
transposing بطرف دیگر معادله بردن
cockshot پرتاب تیر بطرف هدف
adductor تمایل عضو بطرف محور
outcurve انحنا یا خمیدگی بطرف خارج
upthrow بطرف بالاانداختن تحول شدید
evanesce بطرف صفر میل کردن
step turn چرخش بطرف پایین تپه
gravitates بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitating بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
to push down بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
comebacker ضربه توپ زمینی بطرف توپزن
binds کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
capacole چرخش بطرف چپ وراست پلکان مارپیچ
banked turn انحنای پیست اتومبیلرانی بطرف داخل
gravitate بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
levorotary دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
levorotatory دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
called shot ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
gravitated بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
bind کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
figural rug [pictorial] فرش تصویری [در این نوع بافت چهره انسان و یا مناظر قسمت اصلی فرش را تشکیل داده و معمولا در ابعاد کوچک بافته می شود.]
place kick توپ را از روی زمین با پا بطرف دروازه زدن
banking track انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
lordosis انحنای زیاد ستون فقرات بطرف جلو
downbeat حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
relief نقش یا گل برجسته [این امر در فرشبافی بیشتر در هنگام بافت چهره انسان، گاه نقوش حیوانات و یا استفاده از آیات، کلمات و شعر در متن و یا حاشیه فرش بکار می رود.]
upload نیروئی که به صورت قائم بطرف بالا عمل میکند
in and in مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
deflections ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflection ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
out and in گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
leg break بلند شدن توپ از سمت توپزن بطرف میله
downwash زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
nose down خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
transposition انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
retrorocket راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
wash in پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
skate off حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
jet propulsion جهش و کشش جسمی بطرف جلو در اثر خروج مایع جهندهای در جهت عقب
tabbed flap فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
upwash حرکت هوا بطرف بالا درجلوی لبه حمله بال مادون صوت که منجر به تولید برامیگردد
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ssquare rig کشتی دکل دار دارای بادبان خم شده بطرف دکل
skittle که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
nose up چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
inflexed منحنی یا کج شده بطرف داخل یا خارج و یابطرف پایین ویابطرف قطب و محور منحرف شده
pinches محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
pinch محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
aft قسمت انتهایی هواپیما بطرف عقب هواپیما
up the river سوی سر چشمه رودخانه بطرف بالای رودخانه
onshore روی ساحل متوجه بطرف ساحل
chinaman زمین خوردن و بلند شدن توپ توپ انداز چپ- دست بطرف توپزن راست دست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com