Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 110 (7 milliseconds)
English
Persian
How very odd. Well I never.
چه چیزها ( بعلامت تعجب )
Other Matches
As a mark of respect ( esteem) .
بعلامت احترام
masurium
فلزمازوریوم بعلامت a
tellurium
شبه فلز کمیابی بعلامت Te
terbium
عنصر فلزی کمیاب بعلامت Tb
thallium
عنصر فلزی مشتق از الومینیوم بعلامت TI
He nodded.
سرش راتکان داد ( بعلامت موافقت )
He shook his head.
سرش راتکان داد (بعلامت مخالفتی ونفی )
beryllium
فلز بریلیوم بعلامت Beبرنگ خاکستری فولادی
protest flag
پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
nodding
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodded
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nods
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nod
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
hoick
فریاد تازی دار بعلامت اعلام کشف مسیر شکار
I am not expected to tell you every thing , am I ?
مگرتمام چیزها رابایدبه تو گفت
visibility was poor
چیزها درست دیده نمیشد
lot
گروه
[توده]
از مردم یا چیزها
Enantiodroma
گرایش به تغییر چیزها به متضادشان
standardises
مط ابق استاندارد کردن مجموعهای از چیزها
standardised
مط ابق استاندارد کردن مجموعهای از چیزها
pure
پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
She has had many privations in her youth .
درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
standardising
مط ابق استاندارد کردن مجموعهای از چیزها
standardize
مط ابق استاندارد کردن مجموعهای از چیزها
standardizes
مط ابق استاندارد کردن مجموعهای از چیزها
hookup
تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی
purest
پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
purer
پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
standardizing
مط ابق استاندارد کردن مجموعهای از چیزها
white flag
پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
paranomia
اشفتگی دماغی که نشانه ان عوضی نامیدن چیزها است
accumulates
جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
accumulate
جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
pack
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
accumulating
جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
packs
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
exception
چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
exceptions
چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
adds
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
stiffening
اهار یا چیز دیگری که برای سفت کردن چیزها بکارمیبرند
add
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adding
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
wonder
تعجب
wondered
تعجب
wondering
تعجب
wonders
تعجب
admiration
تعجب
surprize
تعجب
wonderment
تعجب
surprises
تعجب
surprise
تعجب
storm warning
پرچم قرمز با مرکز سیاه یا 2چراغ قرمز بعلامت باد شدید
surprisedly
تعجب کنان
ferlie
حیرت تعجب
marveled
تعجب اعجاز
marvel
تعجب اعجاز
rake in the money
<idiom>
ایجاد تعجب
exclamation points
علامت تعجب
exclamation point
علامت تعجب
wonderer
تعجب کننده
wonderingly
تعجب کنان
note of a
علامت تعجب
marveling
تعجب اعجاز
exclamation mark
علامت تعجب
muse
تعجب کردن
mused
تعجب کردن
muses
تعجب کردن
admire
تعجب کردن
faugh
علامت تعجب
ha
علامت تعجب
marvels
تعجب اعجاز
marvelling
تعجب اعجاز
marvelled
تعجب اعجاز
i wonder he did not catch cold
تعجب میکنم
zooks
علامت تعجب
You could have knocked me knocked me down with a feather. I hit the roof .
از تعجب شاخ درآوردم
unwary
بدون تعجب و تشویش
bombshell
امر تعجب اور
bombshells
امر تعجب اور
i wonder at him
از دست او تعجب میکنم
do a double take
<idiom>
با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
exclaimed
ازروی تعجب فریاد زدن
exclaiming
ازروی تعجب فریاد زدن
you don't say
<idiom>
نشان دادن تعجب ازشنیدهها
exclaims
ازروی تعجب فریاد زدن
exclamation
علامت تعجب حرف ندا
exclamations
علامت تعجب حرف ندا
exclaim
ازروی تعجب فریاد زدن
he wondered at the sight
ازدیدن ان منظره تعجب کرد
admires
درشگفت شدن تعجب کردن
admired
درشگفت شدن تعجب کردن
holy cow !
[holy smoke !]
<idiom>
اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
stare
از روی تعجب ویاترس نگاه کردن
Holy moly!
<idiom>
اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
bah
علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
stared
از روی تعجب ویاترس نگاه کردن
stares
از روی تعجب ویاترس نگاه کردن
blimey
حرف ندا به نشان تعجب و غیره
My jaw dropped to the floor!
<idiom>
از تعجب داشتم شاخ در می آوردم!
[اصطلاح روزمره]
gollies
حرف ندا برای بیان تعجب و غیره
golly
حرف ندا برای بیان تعجب و غیره
wisha
برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
finder
عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
wowing
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wows
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowed
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wow
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
Good grief!
<idiom>
این کلمه برای نشان دادن تعجب (چه خوب چه بد)استفاده میشود
yoicks
علامت تعجب درهیجان و خشم و خوشی ووجد.فریاد تحریک و تشویق برای تازی شکاری مخصوص
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com