English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (23 milliseconds)
English Persian
mop چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopped چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopping چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mops چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
Other Matches
tassels پارچه برای تمیز کردن تیر
tassel پارچه برای تمیز کردن تیر
crocus cloth پارچه زبری که اکسید فریک قرمزرنگ فریف و ریزسایندهای روی سطح ان قرارگرفته و برای جلا دادن فلزات بکارمیرود
mopped چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
mopping چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
mop چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
mops چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
jacob's staff چوبی که نوک اهنی داردودرزمین پیمایی بکارمیرود
pullicate پارچهای که برای درست کردن دستمال رنگی بکارمیرود
I am a great believer in using natural things for cleaning. من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
swob چوبی که برسران پنبه یا اسفنج پیچیده برای پاک کردن بکاربرن
sienna که برای رنگهای روغنی بکارمیرود
scrim پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند
capital expenditure هزینهای که برای بهبودسرمایه وافزایش ان بکارمیرود
pergameneous مانند پوستی که برای نوشتن بکارمیرود
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
esparto یکجورجگن دراسپانیاکه برای بافندگی وکاغذسازی بکارمیرود
line drawings خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکارمیرود
fearnought یکجورپارچه کلفت پشمی که برای جامه ملوانان بکارمیرود
forrel یکجور پوست که برای جلدکردن دفترهای حساب بکارمیرود
forel یکجور پوست که برای جلدکردن دفترهای حساب بکارمیرود
amulets دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulet دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
tape line تسمه فلزی وباریک که برای اندازه گیری بکارمیرود
tallow پیه نهنگ وغیره که برای شمع سازی بکارمیرود
herbicides عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
herbicide عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
line drawing خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکارمیرود
hep حرف ندا که برای دستور یاامریه به نظامیان بکارمیرود
fumigant ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
catgut روده گربه وغیره که برای بخیه زدن درجراحی بکارمیرود
gimbals اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نماوچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود
palmyra یکجور نخل درهندو سیلان که برگ ان برای بوریابافی بکارمیرود
gimbal ring اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نما وچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود
shed stick چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
marking ink مداد رنگی پاک نشدنی که برای رنگ زنی و نشان گذاری بکارمیرود
parcel paper یکجور کاغذ خرمایی رنگ ومخکم که برای پیچیدن بستههای پستی بکارمیرود
croquet بازی غیررسمی روی چمن با چوبی شبیه چوب چوگان و گویهای چوبی و 9 دروازه فلزی و 2 میله بصورت دور کردن گوی حریف با ضربه بوسیله تماس با گوی خود
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
life raft قایق چوبی [برای نجات غریق]
woodwind موسیقی برای سازهای بادی چوبی
pallet سکوی چوبی یا پلاستیکی برای حمل کالا
sennet علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
sennit علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
aquaplane قطعهء چوبی که برای اسکی ابی بکار میرود
blueprint نوعی چاپ عکاسی که زمینه ان ابی ونقش ان سفید است چاپ اوزالیدکه برای کپیه نقشه ورسمهای فنی بکارمیرود
blueprints نوعی چاپ عکاسی که زمینه ان ابی ونقش ان سفید است چاپ اوزالیدکه برای کپیه نقشه ورسمهای فنی بکارمیرود
stick bridge پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
linenfold [پارچه های کتانی برای آذین قاب]
peg میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
chopsticks میلههای عاج یا چوبی که چینی ها برای خوردن برنج از ان استفاده میکنند
dipsticks میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipstick میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
ninepins یکجور بازی با نه میله چوبی که انهارابا گوی چوبی می خوابانند
purdah برای پوشیدن زنان ازدیدارمردان بویژه در هند پارچه پردهای
stake ستون چوبی یا سنگی تزئینی میخ چوبی
stakes ستون چوبی یا سنگی تزئینی میخ چوبی
staked ستون چوبی یا سنگی تزئینی میخ چوبی
wisp تمیز کردن
grooming تمیز کردن
cleaned تمیز کردن
cleanest تمیز کردن
cleanses تمیز کردن
cleans تمیز کردن
wisps تمیز کردن
replotting تمیز کردن
cleanse تمیز کردن
do the cleaning تمیز کردن
clean house تمیز کردن
clean تمیز کردن
clean تمیز کردن
cleansed تمیز کردن
prunella پارچه پشمی که برای رویه کفش بکار میرودوپیشتربرای ردای وکیلان است
petersham یکجور پارچه پشمی پالتوی نوار کلفت وراه راه که برای ......می برند
dimity دمیاطی :پارچه نخی سفت باف وراه راه که برای پرده بکارمیبرند
pick up <idiom> تمیز ،مرتب کردن
scrubbing خراشیدن تمیز کردن
clean تمیز کردن چیزی
scrubs خراشیدن تمیز کردن
cleans تمیز کردن چیزی
scrubbed خراشیدن تمیز کردن
cleanest تمیز کردن چیزی
cleaned تمیز کردن چیزی
scrub خراشیدن تمیز کردن
clean up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean-up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
telltale نوار فلزی یا چوبی روی دیوار جلو اسکواش نوارپارچه وصل به بادبان برای نشان دادن سمت باد
smugly تمیز کردن سروصورت دادن به
dry clean لباس را بابخار تمیز کردن
smugness تمیز کردن سروصورت دادن به
smug تمیز کردن سروصورت دادن به
spruce up <idiom> مجددا آراستن ،تمیز کردن
absterge تمیز کردن شستشو دادن
biased fabric پارچه جندلایهای که بصورت اریب با تار و پود پارچه بریده شده است
bleacher کارگر پارچه سفیدکنی شستشو وسفیدکنی پارچه بلیط یا صندلی کم ارزش مسابقات ورزشی
gig mill ماشین خوابدارکردن پارچه کارخانهای که پارچه رادران خوابدارم
canvas پارچه کرباسی یا کتانی یاعلفی پارچه کانوادوزی
canvases پارچه کرباسی یا کتانی یاعلفی پارچه کانوادوزی
tartan یکجور پارچه پشمی شطرنجی پارچه پیچازی
noggins سطل چوبی لیوان چوبی
naggin سطل چوبی لیوان چوبی
noggin سطل چوبی لیوان چوبی
racking تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
sarcenet پارچه ابریشمی پارچه پشمی سنگین
sarsenet پارچه ابریشمی پارچه پشمی سنگین
graving dock اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
saris ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است بر پارچهای که بدور بدن می پیچند
sari ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است بر پارچهای که بدور بدن می پیچند
saree ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است برپارچهای که بدور بدن می پیچند
paduasoy پارچه ابریشمی راه راه وبادوام که درسده هیجدهم برای جامه بکار می بردند
scavenge سپوری کردن تمیز کردن
scavenges سپوری کردن تمیز کردن
scavenged سپوری کردن تمیز کردن
treenail میخ بزرگ چوبی با میخ چوبی یا گوه بهم کوبیدن
trenail میخ بزرگ چوبی با میخ چوبی یا گوه بهم کوبیدن
distaff التی که گلوله پشم نریشته راروی ان نگاه داشته و پس ازریشتن بدور دوک می پیچند
gavel [چکش چوبی قضات] چکش چوبی حراج کنندگان یاروسای انجمن ها چکش حراجی
peg out کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
To smooth out a cloth by ironing it . پارچه را با اطوصاف کردن
faggots ریشه کردن حاشیه پارچه
fagot ریشه کردن حاشیه پارچه
yarn dye نخ پارچه بافی را رنگ کردن
calico printing عمل باسمه کردن پارچه
faggot ریشه کردن حاشیه پارچه
indexing استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
woofs پارچه کتانی دارای پود کردن
drip dry خشک کردن پارچه بدون چلاندن ان
woof پارچه کتانی دارای پود کردن
drip-dry خشک کردن پارچه بدون چلاندن ان
go devil لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
metronome بکارمیرود
metronomes بکارمیرود
vacuuming جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuumed جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuums جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuum جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
to feel like something احساس که شبیه به چیزی باشد کردن [مثال پارچه]
to unstitch something [sewing] کوکی [بخیه ای] را باز کردن [دوختن پارچه] [فناوری بافندگی]
hyphens خط پیوند در موارد زیر بکارمیرود
corn popper غربالی که دربودادن ذرت بکارمیرود
hyphen خط پیوند در موارد زیر بکارمیرود
blacktop موادقیری که درساختمان اسفالت بکارمیرود
monadelphous دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
basket weave pattern طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
ticked نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
flat boat یکجوردوبه پهن که دررودخانههای کم عمق بکارمیرود
tick نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
ticks نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
corporale پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
kieselguhr سنگ چخماق ته نشسته درساختن دینامیت بکارمیرود
metonym لغت وکلمهای که بصورت کنایه یا مجاز بکارمیرود
law french اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
knick knack چیزقشنگ وکم بهاکه بیشتربرای ارایش بکارمیرود
ballast سنگینی شن و خرده سنگی که درراه اهن بکارمیرود
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
noughts and crosses یکجور دوز بازی که نشانهای صفرو چلیپادران بکارمیرود
sprag قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
forth این کلمه بصورت پیشوند نیزبامعانی فوق بکارمیرود
ack علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
kino شیره یکجورگیاه که ماننداست بکات هندی ودرداروسازی و....بکارمیرود
autos توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
bread and point سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
liberal education اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
diagnostics اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
shingle توفال چوبی یاسیمانی وغیره توفال کوبی کردن
macedoine مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
eudiometer اسبابی که جهت اندازه گیری حجمی و تجزیه گازها بکارمیرود
weight belt کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
distinctions تمیز
dinky تمیز
contradistinction تمیز
purer تمیز
cleaned تمیز
spiffy تمیز
cleans تمیز
purest تمیز
age of discretion سن تمیز
distinction تمیز
age of reason سن تمیز
cleanly تمیز
dapper تمیز
scrubby تمیز
cleanest تمیز
discrimination تمیز
clean تمیز
discretion تمیز
secernment تمیز
discernment تمیز
neat تمیز
neat and tidy تر و تمیز
cassation تمیز
neater تمیز
mense حس تمیز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com