English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
espalier چوب بندی برای تربیت نهال میوه
Other Matches
espalir چوب بندی جهت تربیت نهال میوه
water dog سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
coach dog یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
halterbreak کره اسب را برای پرش ازروی کمند تربیت کردن
packaging ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
timed 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
black designation علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
indusium پرده یا پوشش روی میوه غلاف میوه
well-bred با تربیت تربیت شده
rundle نهال
scion نهال
scions نهال
sapling نهال
saplings نهال
slipped نهال
slips نهال
slip نهال
seedlings نهال تخمی
seedling نهال تخمی
plants گیاه نهال
oakling نهال بلوط
plant گیاه نهال
direct reading dial درجه بندی برای قرائت مستقیم
pontoar نوعی کرجی برای پل بندی کلک
provine نهال مرغ تخم کن
ratoon نهال موز وغیره
reseau شبکه بندی کردن عکس برای انطباق ان با نقشه
Manchester coding و نیمه دوم برای سیگنال زمان بندی است
plant کشت و زرع کردن نهال زدن
plants کشت و زرع کردن نهال زدن
blowout disc دیسک نازک فلزی برای اب بندی کردن سیستمهای سیالات
roamer کالک شبکه بندی شده برای کمک به قرائت مختصات
roller bandage نوار دراز پیچیده که برای زخم بندی بکار میرود
chevron seal کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
holds پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
hold پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
decking تخته هائیکه برای قالب بندی دالهای بتنی بکار میروند
entrymate اسب شرکت کننده همزمان بااسب دیگر برای شرط بندی
false work تکیه گاههای موقت که برای قابل بندی بتن یا داربستهابکار میرود
packing عمل قرار دادن کالاها در جعبه و بسته بندی آنها برای مغازه ها
pipeline زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipelines زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
grader ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
point designation شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
prize fighting درمحلهای عمومی برای جایزه که طرفین نزاع و شرط بندی کنندگان قابل تعقیب هستند
enumerated type فضای ذخیره سازی داده یا رده بندی با استفاده از اعداد برای نمایش برچسبهای مناسب انتخاب شدنی
tabulation نشانههای نمایش داده شده برای بیان محل توقفهای جدول بندی شده
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
drivers یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
driver یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
faulted یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
faults یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
fault یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
timing disc علامت حک شده روی موتورپیستونی برای کمک به تعیین دقیق وضعیت زاویهای میل لنگ به منظور زمان بندی صحیح کارکرد موتور
style sheet الگویی که برای تولید خودکار نحوه یا نوع یک متن مثل روش کار , کتاب , برنامه ,... از پیش فرمت و قالب بندی شده باشد
evaluation rating درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
tasking سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
crystals قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
crystal قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
word warp فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification طبقه بندی [درجه بندی] فرش
rating طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings طبقه بندی کردن درجه بندی
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
nurtured تربیت
ill bred بی تربیت
upbringing تربیت
mannerless بی تربیت
impolite بی تربیت
ill-bred بی تربیت
nurtures تربیت
nurturing تربیت
gentlest با تربیت
gross بی تربیت
gentler با تربیت
gentle با تربیت
randy بی تربیت
ill mannered بی تربیت
grossing بی تربیت
grossest بی تربیت
barbarous بی تربیت
grosses بی تربیت
pedagogy تربیت
grosser بی تربیت
grossed بی تربیت
education تربیت
nurture تربیت
manner تربیت
half bred بی تربیت
unmannerly بی تربیت
unpolished بی تربیت
cultivation تربیت
mannerliness تربیت
churl بی تربیت
well bred با تربیت
good breeding تربیت
gentry تربیت
uncivil بی تربیت
chuff بی تربیت
caddish بی تربیت
uncivilly بی تربیت
true bred با تربیت
genteelness تربیت
gentrice تربیت
blowzed بی تربیت
low bred بی تربیت
bearish بی تربیت
lowbred بی تربیت
genteel تربیت شده
fish culture تربیت ماهی
cad ادم بی تربیت
cultured تربیت شده
physical education تربیت بدنی
schooling تربیت اسب
abet تربیت کردن
abets تربیت کردن
made تربیت شده
rears تربیت کردن
to bring up تربیت کردن
rearing تربیت کردن
reeducation تربیت مجدد
boors ادم بی تربیت
boor ادم بی تربیت
trainable تربیت پذیر
rear تربیت کردن
educative تربیت امیز
rudesby ادم بی تربیت
trains تربیت کردن
trained تربیت کردن
reared تربیت کردن
accomplished تربیت شده
abetted تربیت کردن
abetting تربیت کردن
train تربیت کردن
teacher training تربیت معلم
carl ادم بی تربیت
give lessons تربیت کردن
schools تربیت اسب
an a woman زن تربیت شده
school تربیت اسب
train [teach] تربیت کردن
educate تربیت کردن
teach تربیت کردن
educates تربیت کردن
educating تربیت کردن
educate تربیت کردن
hoyden روستایی بی تربیت
genteely از روی تربیت
instruct تربیت کردن
undisiplined تربیت نشده
steerage اداره تربیت
cads ادم بی تربیت
education تعلیم و تربیت
aviculture تربیت مرغ مرغداری
housebroken حیوان تربیت شده
culture of bees پرورش یا تربیت زنبور
ineducable غیر قابل تربیت
disciplinary تادیبی وابسته به تربیت
underbred نااصل زاده بی تربیت
educationally از راه تعلیم و تربیت
motor education تعلیم و تربیت حرکتی
schools تادیب یا تربیت کردن
computer based training تربیت مبتنی بر کامپیوتر
school تادیب یا تربیت کردن
manege محل تربیت اسب
zootechnical وابسته به فن تربیت حیوانات
correctional institution کانون اصلاح و تربیت
telescopic دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
civility نجابت ورفتار خوب تربیت
reclaim animal حیوانات وحشی تربیت شده
ill bred غیر متمدن بد تربیت شده
carle شخص پست ادم بی تربیت
gentry مردمان محترم و با تربیت اصالت
highbred دارای تربیت یانجابت خانوادگی
defense classification طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
classification طبقه بندی رده بندی
classifications طبقه بندی رده بندی
wording جمله بندی کلمه بندی
lineaments طرح بندی صورت بندی
lineament طرح بندی صورت بندی
laggin اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
regrade تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
thorough paced بهمه جور قدم تربیت شده
trainable mentally retarded عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
wcce کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
zootechnics روش تربیت ورام کردن جانوران
manege مانژ میدان تربیت اسب یاسوارکاری
zootechny روش تربیت و رام کردن جانوران
falconry تربیت و شکار با قوش وشاهین و باز و عقاب
the churach built him up کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
zootechnician کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
dressage حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
gift wrap بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com