Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (12 milliseconds)
English
Persian
splint
چوب شکسته بندی
Search result with all words
taxis
شکسته بندی
splint
وسایل شکسته بندی
plaster of Paris
گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
telescopic
دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
agmatology
علم شکسته بندی
bone setting
شکسته بندی
orthopaedics
شکسته بندی
orthopedics
شکسته بندی
Other Matches
evaluation rating
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
word warp
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
rating
طبقه بندی کردن درجه بندی
carpet classification
طبقه بندی
[درجه بندی]
فرش
ratings
طبقه بندی کردن درجه بندی
downhearted
دل شکسته
fragmental
شکسته
shakiest
شکسته
shaky
شکسته
running hand
خط شکسته
zigzagged
شکسته
fragmentary
شکسته
disrupted
شکسته
in pieces
شکسته
shakier
شکسته
heartbroken
دل شکسته
wrecked
شکسته
broken-hearted
<adj.>
دل شکسته
heartsick
دل شکسته
cursive
خط شکسته
heart broken
دل شکسته
broken
شکسته
zigzag
شکسته
zigzagging
شکسته
zigzags
شکسته
fracted
شکسته
raddled
شکسته شده
broken stone
سنگ شکسته
shatters
قطعات شکسته
shatter
قطعات شکسته
german giant swing
افتاب شکسته
red short
شکسته سرخ
fyloft
صلیب شکسته
hot short
شکسته گرم
haken kreuz
صلیب شکسته
puncture
شکسته شدن
punctured
شکسته شدن
puncturing
شکسته شدن
wrech
کشتی شکسته
bonesetter
شکسته بند
bone setter
شکسته بند
modesty
شکسته نفسی
wrecked
کشتی شکسته
punctures
شکسته شدن
doddered
شکسته سست
giant circle
افتاب شکسته
framentary
شکسته ناقص
distorts
شکسته شدن
osteopathist
شکسته بند
sherd
کوزه شکسته
broken
شکسته شده
flinders
قطعات شکسته
cold short
شکسته سرد
castway
کشتی شکسته
split-screen
صفحه شکسته
split screen
صفحه شکسته
crushed stone
سنگ شکسته
ballast
مصالح شکسته
distort
شکسته شدن
to run upon the rocks
شکسته شدن
deject
دل شکسته کردن
shards
کوزه شکسته
chevron
پرانتز شکسته
fracturing
سطح شکسته
broken
<adj.>
شکسته
[دستگاهی]
fractures
سطح شکسته
fractured
سطح شکسته
cauliflower ear
گوش شکسته
a broken arm
بازوی شکسته
pointed bracket
پرانتز شکسته
angle bracket
پرانتز شکسته
fracture
سطح شکسته
shard
کوزه شکسته
infirmly
بطور علیل یا شکسته
refracts
شکسته شدن نور
pulled
شکسته شده افتاده
shipwreck
کشتی شکسته شدن
refracting
شکسته شدن نور
refracted
شکسته شدن نور
refract
شکسته شدن نور
shipwrecks
کشتی شکسته شدن
jargon
سخن دست و پا شکسته
ballast
شن ریزی مصالح شکسته
potsherd
تکه سفال شکسته
shipwrecked
کشتی شکسته شدن
broken english
انگلیسی دست و پا شکسته
zircon
سخن دست و پا شکسته
broken hardening
سخت گردانی شکسته
chippings
سنگ شکسته ریز
brick ballast
مصالح شکسته اجری
cast away
کشتی شکسته مطرود
fragmentarily
بطور شکسته یا ناقص
brokenly
بطور شکسته یا بریده
bowed down by grief
شکسته شده ازغم
to humble oneself
شکسته نفسی کردن
humble
شکسته نفسی کردن
stone ballast
مصالح شکسته سنگی
humblest
شکسته نفسی کردن
packaging
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
wrech
شکسته یا خراب شدن کشتی
swastika
صلیب شکسته المان نازی
The socket is broken.
پریز برق شکسته است.
to feel humbled
احساس شکسته نفسی کردن
In my broken English .
با انگلیسی دست وپا شکسته ام
wrecked
باقی مانده ازکشتی شکسته
whitewater
قسمت اشفته موج شکسته
to be humbled
احساس شکسته نفسی کردن
defense classification
طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
laggin
اب بندی کردن اب بندی ناوها
lineaments
طرح بندی صورت بندی
wording
جمله بندی کلمه بندی
classification
طبقه بندی رده بندی
lineament
طرح بندی صورت بندی
classifications
طبقه بندی رده بندی
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
regrade
تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
plaster cast
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster casts
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
A creaking gate hang long.
<proverb>
یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
To speake broken French.
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
soup
موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
to weigh down
سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
slides
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
Three things to avoid:a crumbling wall, a biting .
<proverb>
از دیوار شکسته و سگ درنده و زن سلیطه یذر کنید .
slide
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
ten yard
خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
soups
موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
pidgins
انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
wrecks
کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecking
کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wreck
کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
pidgin
انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots
از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
Why don't you work? Did you break your fingers?
چرا کار نمی کنی؟ مگر دستت شکسته است؟
streamliner
قطار یا هواپیمایی که مقاومت هوا را درهم شکسته وانرا تعدیل کند
pidgin english
انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
non breaking space
حرف فاصله که باعث میشود و کلمه توسط خط شکسته جدا نشوند
pectinated line
[خط شکسته، دندانه ای و یا کنگره ای که در طرح های هندسی و ایلیاتی بکار می رود.]
splint
نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
line astern
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
security classification
طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
puff ball
یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
bolsters
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolstered
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolster
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
black designation
علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
litotes
کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
transparent
نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
transparently
نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
group
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
insulation testing apparatus
دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
gibbering
تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
drill extractor
التی که مته حفاری شکسته رااز سوزن حفاری جدا میکند
gibber
تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbers
تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbered
تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
green stick
شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
part
قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
unitized load
بار بسته بندی شده یا باردست چین شده بار تقسیم بندی شده
approach formation
صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
army class manager activity
سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
classifications
طبقه بندی کردن طبقه بندی
phasing
مرحله بندی مرحله بندی عملیات
classification
طبقه بندی کردن طبقه بندی
gibberish
حرف شکسته و نامفهوم نامفهوم
black concept
علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
phased attack
تک مرحله بندی شده حمله مرحله بندی شده
stepped lines
خطوط کنگره ای
[خطوط شکسته]
[در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
waterproofing
اب بندی
queuing
صف بندی
queing
صف بندی
striation
خط بندی
trimerous
سه بندی
patching
سر هم بندی
vanation
رگ بندی
sealing off
اب بندی
lapping
اب بندی
taping
ته بندی
alignments
صف بندی
seals
اب بندی
laced
بندی
mud sill
ته بندی
nailed up
سر هم بندی
articular
بندی
seal
اب بندی
commissural
بندی
neuration
رگ بندی
snack
ته بندی
hermetic sealing
اب بندی
funicular
بندی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com