English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
high goal polo چوگان بین تیمهای دارنده 91امتیاز تعادلی یا بیشتر
Other Matches
minors تیمهای لیگ فرعی
country teams تیمهای اعزامی به کشورها
ace ستاره یا قهرمان تیمهای بازی
aces ستاره یا قهرمان تیمهای بازی
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
seats حرکت تعادلی
balance climbing صعود تعادلی
equilibrium system سیستم تعادلی
seat حرکت تعادلی
equilibrium pressure فشار تعادلی
seated حرکت تعادلی
counter balance وزنه تعادلی
mixed pairs مسابقه تیمهای اسکیت دونفره زن و مرد
Football pool [British English] قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
needle scale حرکت تعادلی روی یک پا
statokinetic reflexes بازتابهای تعادلی- جنسی
speedway مسابقه موتورسیکلت رانی بین تیمهای 4 نفره درمسیرهموارخاکی
minor league دسته یا گروه فرعی ورزشی تیمهای کودکان یا تازه کارها
bandwidth صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
single leg balance حرکت تعادلی بدن ژیمناست روی یک پا
free handicap مسابقه با امتیاز تعادلی برای اسبها
first class cricket مسابقه کریکت بین تیمهای حرفهای و اماتور ایالات ودانشگاههای انگلستان
bisque امتیاز تعادلی که زمان استفاده از ان به عهده بازیگراست
scale حرکت تعادلی ژیمناستیک کندن فلسهای ماهی
wickets چوگان
bat چوگان
polo stick چوگان
batted چوگان
bats چوگان
wicket چوگان
mallet چوگان
bandied چوگان بازی کچ
bat چوگان زدن
mallet field زمین چوگان
bandies چوگان بازی کچ
bats چوگان زدن
cleek چوگان سراهنی
pall mall گوی چوگان
battledore چوگان پهن
batted چوگان زدن
bandying چوگان بازی کچ
bandy چوگان بازی کچ
battier چوگان مانند
battiest چوگان مانند
batty چوگان مانند
lacrosse چوگان سرپهن
polo چوگان بازی
indoor polo چوگان در تالار سرپوشیده
strike zone سیرمجاز گوی چوگان زن
play club دربازی گلف چوگان
golf بازی چوگان یا گلف
putter چوگان دسته کوتاه
puttered چوگان دسته کوتاه
puttering چوگان دسته کوتاه
golf club چوگان گلف بازی
bandied بحث کردن چوگان سر کج
hosel سرپیچ چوگان گلف
putters چوگان دسته کوتاه
bandies بحث کردن چوگان سر کج
bandy بحث کردن چوگان سر کج
mallet کلوخ کوب چوگان
bandying بحث کردن چوگان سر کج
backhand stroke ضربت چوگان از پشت سر
owners دارنده
holder دارنده
holders دارنده
owner دارنده
professional service تیمهای متخصص پزشکی قسمتهای تخصصی پزشکی
chukkar زمان 5/7 دقیقهای بازی چوگان
hockey چوگان بازی با اصول فوتبال
chukker زمان 5/7 دقیقهای بازی چوگان
holder نگاه دارنده
licensee دارنده مجوز
stater افهار دارنده
vociferator اعلام دارنده
policy holder دارنده بیمه
bona fide holder دارنده مجاز
promulgation اعلام دارنده
holder دارنده برات
upholder نگاه دارنده
upholders نگاه دارنده
enactive مقرر دارنده
licensee دارنده پروانه
licencee دارنده پروانه
licencee دارنده جواز
interdictive باز دارنده
licentiate دارنده پروانه
bid holder دارنده ضمانتنامه
termor دارنده حق رقبی
This page owner دارنده این برگه
licensees دارنده پروانه
licensees دارنده مجوز
promulgator اعلام دارنده
termor دارنده حق عمری
holders نگاه دارنده
holders دارنده برات
pall mall چوگان مخصوص بازی پال مال
stabilizer ثابت نگه دارنده
key concrete بتن نگاه دارنده
world record holder دارنده رکورد جهانی
loan holder دارنده سهام وام
have بدست اوردن دارنده
letterman دارنده معرفی نامه
strait jackets روپوش باز دارنده
strait jacket روپوش باز دارنده
policy holder دارنده بیمه نامه
stabilisers ثابت نگه دارنده
title دارنده عنوان قهرمانی
titles دارنده عنوان قهرمانی
having بدست اوردن دارنده
sclaff سیلی نرم برزمین خوردن چوگان گلف
crosse چوگان پهنی که دربازی گلف بکار میرود
pitch توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
pitches توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
licensees صاحب جواز دارنده پروانه
mealy-mouthed دریغ دارنده ازراست گویی
mealy mouthed دریغ دارنده ازراست گویی
fund holder دارنده سهام قرضه دولتی
premonitory تحذیر کننده برحذر دارنده
annuitant دریافت دارنده مقرری سالانه
celebrator نگاه دارنده جشن و عید
licensee صاحب جواز دارنده پروانه
incarcerator توقیف کننده نگاه دارنده
handicap امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
handicaps امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
rentlen دارنده درامد سالیانه یاسالواره همیشگی
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
polo بازی یا مسابقه چوگان بین دو تیم چهارنفره و شش زمان 5/7 دقیقهای
sclaff تماس چوگان بازمین قبل از خوردن به توپ ضربت مختصر
irredeemable paper money پول کاغذی که دارنده ان نتواندهرگاه بخواهدانرا نقدسازد
sand iron یکجور چوگان در بازی گلف که با ان گوی را از میان ریگ بلند میکنند
to catch out a batsman گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
bondholder دارای صاحب سهام قرضه دارنده وثیقه یاکفالت
blank endorsement حواله سفید مهر که مقداروجه ان قیدنشده وقابل پرداخت به دارنده است
compensating winding سیم پیچ تعادلی سیم پیچ خنثی کننده
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
presentment ارائه برات از دارنده ان به محال علیه جهت قبولی نویسی یا محیل جهت پرداخت
share holder دارنده سهام صاحب سهام
furthers بیشتر
more than بیشتر از
more and more هی بیشتر
more بیشتر
furthered بیشتر
as much as possible هر چه بیشتر
as early aspossible هر چه بیشتر
mostly بیشتر
furthering بیشتر
mainly بیشتر
it is mostly iron بیشتر
large adv بیشتر
further بیشتر
principally بیشتر
the more بیشتر
for the most part بیشتر
rather بیشتر
the more better the best هر چه بیشتر
croquet بازی غیررسمی روی چمن با چوبی شبیه چوب چوگان و گویهای چوبی و 9 دروازه فلزی و 2 میله بصورت دور کردن گوی حریف با ضربه بوسیله تماس با گوی خود
surviver بیشتر عمرکننده
further information آگاهی بیشتر
over crowding بیشتر باشد
the many بیشتر مردم
to overcomein number بیشتر بودن از
no longer نه بیشتر [زمانی]
no more نه دیگر [بیشتر]
over-average <adj.> بیشتر از حد متوسط
above-average <adj.> بیشتر از حد متوسط
oddson بیشتر محتمل
above average <adj.> بیشتر از حد متوسط
nine times out ten بیشتر اوقات
multichannel با بیشتر از یک کانال
outsit بیشتر نشستن از
most people بیشتر مردم
not any more دیگر نه [بیشتر نه]
rather ... than بیشتر ...تا [ترجیحا ... تا]
hypercard یات بیشتر
better part قسمت بیشتر
outshine بیشتر درخشیدن
outshines بیشتر درخشیدن
outshining بیشتر درخشیدن
outshone بیشتر درخشیدن
by superir wisdom با خرد بیشتر
so many menŠso many minds هر چه اشخاص بیشتر
so many menŠso many minds عقیده بیشتر
better نیکوتر بیشتر
in the main بیشتر اصلا
majored بیشتر اعظم
majoring بیشتر اعظم
The more the better . هر چه بیشتر بهتر
more and more بیشتر ازبیشتر
most of them بیشتر انها
outstand بیشتر ایستادن
the most that i can do بیشتر انها
major بیشتر اعظم
extensive cultivation کار وسرمایه بیشتر
overlive بیشتر زنده بودن از
outwork بیشتر کار کردن از
outwear بیشتر دوام کردن
full drive باشتاب هرچه بیشتر
outwatch بیشتر بیدار ماندن از
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com