Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (42 milliseconds)
English
Persian
swoop
چپاول کردن از بین بردن
swooped
چپاول کردن از بین بردن
swooping
چپاول کردن از بین بردن
swoops
چپاول کردن از بین بردن
Other Matches
ransack
چپاول کردن
ransacked
چپاول کردن
sacque
چپاول کردن
ransacks
چپاول کردن
ransacking
چپاول کردن
plunders
به زور چپاول کردن
forays
چپاول کردن حمله
plundering
به زور چپاول کردن
foray
چپاول کردن حمله
plunder
به زور چپاول کردن
spoliate
چپاول کردن غارت کردن
maraud
غارت کردن چپاول کردن
looted
چپاول
plunders
چپاول
loots
چپاول
forays
چپاول
spoliation
چپاول
ravens
چپاول
foray
چپاول
loot
چپاول
raven
چپاول
ravin
چپاول
plunder
چپاول
ransacked
چپاول
ransacks
چپاول
ransacking
چپاول
plundering
چپاول
swoop
[on]
چپاول
[بر]
ransack
چپاول
plunderable
چپاول پذیر
sacque
غارت چپاول
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
neutralizes
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
uncreate
نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
commissioning
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
take off
بردن کم کردن
conducting
هدایت کردن بردن
infer
استنباط کردن پی بردن به
conducted
هدایت کردن بردن
take
لمس کردن بردن
inferred
استنباط کردن پی بردن به
conduct
هدایت کردن بردن
inferring
استنباط کردن پی بردن به
takes
لمس کردن بردن
infers
استنباط کردن پی بردن به
conducts
هدایت کردن بردن
imbibing
تحلیل بردن فرو بردن
to push out
پیش بردن جلو بردن
imbibe
تحلیل بردن فرو بردن
imbibed
تحلیل بردن فرو بردن
imbibes
تحلیل بردن فرو بردن
pt down
منسوخ کردن از بین بردن
to wash offŠout or away
باشستش بردن یاپاک کردن
profits
سود بردن منفعت کردن
aminister
تهیه کردن بکار بردن
revel
عیاشی کردن لذت بردن
reveled
عیاشی کردن لذت بردن
reveling
عیاشی کردن لذت بردن
revelled
عیاشی کردن لذت بردن
make for
کمک کردن پیش بردن
profit
سود بردن منفعت کردن
profited
سود بردن منفعت کردن
elate
بالا بردن محفوظ کردن
liquidates
از بین بردن مایع کردن
abolishes
ازمیان بردن منسوخ کردن
revels
عیاشی کردن لذت بردن
encourage
تقویت کردن پیش بردن
liquidating
از بین بردن مایع کردن
liquidated
از بین بردن مایع کردن
to show one to the door
کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
encouraged
تقویت کردن پیش بردن
forays
تهاجم کردن بیغما بردن
foray
تهاجم کردن بیغما بردن
encourages
تقویت کردن پیش بردن
revelling
عیاشی کردن لذت بردن
extirpate
ریشه کن کردن ازبین بردن
run (someone) in
<idiom>
به زندان بردن ،دستگیر کردن
encouage
پیش بردن دلگرم کردن
abolishing
ازمیان بردن منسوخ کردن
liquidate
از بین بردن مایع کردن
masochism
لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
kills
تلفات منفجر کردن از بین بردن
unlearnt
محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
kill
تلفات منفجر کردن از بین بردن
palaver
از راه بدر بردن چاخان کردن
unlearns
محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
unlearn
محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
submerged
دراب فرو بردن زیر اب کردن
shoved
با زور پیش بردن پرتاب کردن
shoves
با زور پیش بردن پرتاب کردن
priori
باب پی کردن بردن از علت به معلول
squaring
بتوان دوم بردن مجذور کردن
squares
بتوان دوم بردن مجذور کردن
submerge
دراب فرو بردن زیر اب کردن
squared
بتوان دوم بردن مجذور کردن
transposing
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
square
بتوان دوم بردن مجذور کردن
submerges
دراب فرو بردن زیر اب کردن
transpose
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
shove
با زور پیش بردن پرتاب کردن
submerging
دراب فرو بردن زیر اب کردن
transposes
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
removal
از بین بردن برداشتن پیاده کردن
shoving
با زور پیش بردن پرتاب کردن
to occupy much space
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
debasing
مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debase
مقام کسی را پایین بردن پست کردن
deal lift
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
debased
مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debases
مقام کسی را پایین بردن پست کردن
to make the most of
به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
remove
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
demoratize
بی جرات کردن ازمیان بردن حس شهامت وانتظامات ارتش
inflates
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
removes
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
inflate
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflating
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
to sit up and beg
التماس کردن
[سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
paragon
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
to beg
[of a dog holding up front paws]
التماس کردن
[سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
theft
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
gesticulates
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
synonymize
الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
thefts
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
gesticulated
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
lifting
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
walking ring
پیست بیضی شکل برای راه بردن و گرم کردن اسب پیش از مسابقه
target materials
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
squelch circuit
یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
plundering
غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plunder
غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plunders
غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
carriage
بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
demoralised
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralises
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizing
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizes
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralising
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralize
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralized
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
carriages
بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
plucks
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucking
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
pluck
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucked
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
applications
به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
application
به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
steals
به سرقت بردن یا سرقت کردن
steal
به سرقت بردن یا سرقت کردن
antilift device
ماسوره ضد بلند کردن مین ماسوره ضد بالا بردن مین
overblow
بردن
carries
بردن
removes
بردن
abstracts
بردن
remove
بردن
abstract
بردن
removing
بردن
discovers
پی بردن
retracting
تو بردن
live
به سر بردن
lead
به سر بردن
to pull off
بردن
to go away with
بردن
to bear away
بردن
hock
پی بردن
to have it
بردن
to get wind of
بو بردن از
discovering
پی بردن
discovered
پی بردن
steer
بردن
trace
پی بردن به
retract
تو بردن
carried
بردن
carry
بردن
carrying
بردن
show to the door
تا دم در بردن
traced
پی بردن به
steered
بردن
discover
پی بردن
retracts
تو بردن
retracted
تو بردن
traces
پی بردن به
portage
بردن
to smell a rat
بو بردن
to smell out
پی بردن به
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com