Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
cheque to a person's order
چکی که گیرنده وجه باید پشت انرا امضا کند
Other Matches
we must winnow away the refuse
اشغال انرا باید
contractual interest
بهره کل وامی که وام گیرنده باید به وام دهنده بپردازد
give it a good wash
خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
backward
کانال از گیرنده به فرستنده برای ارسال گیرنده
backwards
کانال از گیرنده به فرستنده برای ارسال گیرنده
request
سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
requested
سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
requesting
سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
requests
سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
signalling
1-روش فرستنده برای هشدار به گیرنده برای ارسال یک پیام . 2-ارتباط با فرستنده درباره وضعیت گیرنده
consignee
گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
execution
امضا
cosignatory
هم امضا
hand
امضا
handing
امضا
endorsement
امضا
endorsements
امضا
signature
امضا
signatures
امضا
forgeries
جعل امضا
to have signed
به امضا رساندن
autograph
[a document transcribed entirely in the handwriting of its author]
امضا یادگاری
toa one's signature to
امضا کردن
forgery
جعل امضا
cosignatory
شریک در امضا
signatories
صاحب امضا
signed
امضا شده
sign manual
امضا پادشاه
forging signatures
امضا سازی
signatory
امضا کننده
signatory
صاحب امضا
put one's signature to
امضا کردن
under my hand and seal
به امضا و مهر من
signatories
امضا کننده
we the under signed
امضا کنندگان زیر
porotocol of signature
مقاوله نامه امضا
under signed
امضا کننده زیر
pay to self
به امضا کننده بپردازید
double coincidence of wants
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
him who
انرا که
endorses
درپشت سندنوشتن امضا کردن
endorsing
درپشت سندنوشتن امضا کردن
endorsed
درپشت سندنوشتن امضا کردن
Please sign here.
لطفا اینجا را امضا کنید.
subscribe
امضا کردن پای سند
subscribed
امضا کردن پای سند
i,the under signed
اینجانب امضا کننده زیر
subscribing
امضا کردن پای سند
subscribes
امضا کردن پای سند
endorse
درپشت سندنوشتن امضا کردن
syngraph
سندی که به مهر و امضا کلیه
iŠthe undersigned
اینجانب امضا کننده زیر
had searched
انرا می یافتید
i saw it
انرا دیدم
i have a secure grasp of it
انرا گرفته ام
neither i or he sees it
نه من انرا می بینم نه او
i can make nothing of it
هیچ انرا نمیفهم
i am out of p with it
دیگرحوصله انرا ندارم
i had it signed
انرا به امضاء رساندم
send it by post
با پست انرا بفرستید
i do not have the courage
جرات انرا ندارم
give it a twist
انرا پیچ بدهید
lowlander
اسکاتلندکه انرا lowlandsمینامند
give it a shake
انرا تکان دهید
he sold the good ones
خوبهای انرا فروخت
give it a rinse
انرا بشویید یا اب بکشید
imyself saw it
من خودم انرا دیدم
i saw it my self
من خودم انرا دیدم
to make one's mark
مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
i am out of p with it
دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
they give it a good scrub
خوب انرا مالش میدهند
i gave it a slight press
انرا کمی فشار دادم
i cannot a to buy that
استطاعت خرید انرا ندارم
who will pay for it
کی هزینه انرا خواهد پرداخت
you have perhaps seen it
شاید انرا دیده باشید
who will pay for it
کی پول انرا خواهد داد
i sold it to one abdullah
به عبدالله نامی انرا فروختم
we made heavy weather of it
انرا خیلی سخت دیدیم
i kind of liked it
من تا اندازهای انرا دوست داشتم
sculpsit
انرا تراشیده یاحجاری کرد
it mokes it yet easier
انرا اسانترهم میکند انرابازاسانترمیکند
shearling
گوسفندی که یک بار پشم انرا
gentelmen's agreement
کلیه توافقهایی که مستند به اسنادرسمی و امضا شده نباشد
it is past reclaim
دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
overshot wheel
چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
you have perhaps seen it
ممکن است انرا دیده باشید
ormer
یکجور نرم تن یک دریچهای که انرا میخورند
irrecocilably
چنانکه نتوان انرا وفق داد
inimitably
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
i life that better
انرا بیشتر از همه دوست دارم
an inseparable prefix
سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
attestation clause
عبارتی که در ذیل اسنادبلافاصله قبل از اسامی گواهی کنندگان امضا
whitleather
پوستی که با زاج انرا خوراک داده باشند
water bed
تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
loaded dice
طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد
indiscerptible
ازهم نپاشیدنی که تجزیه انرا فانی نسازد
sexto
کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند
attestation clause
ذکر میشود ومفادا حاکی از ان است که ایشان امضا وی را از هرجهت تصدیق می کنند
ricksha
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
indian giver
کسی که چیزی بکسی میدهد وبعد انرا پس میگیرد
rackets
یکجور توپ بازی با چوگانی که انرا racket میگویند
rickshaw
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaws
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
dress coat
جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
it will not bear repeating
جندان زشت است که نمیتوان انرا بازگو کرد
reversible propeller
ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
to garble the coinage
مسکوکات راصرافی وجورکردن برای اینکه سره انرا اب کنندوناسره ات
rose gall
برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد
judgement dept
بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
waggonette
گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد
telescopic chimney
دود کشی که تیکههای انراتوی هم برده انرا کوتاه وبلند میکنند
vacuum concrete
ملات بتنی که هوای انرا توسط ویبراتور تخلیه کرده باشند
retro rocket
موشک اضافی فضا پیما که انرا در جهت مخالف حرکت دهد
frumenty
گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
pope's eye
غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است
leadsman
کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
vanishing cream
کرم یا روغنی که چون بصورت بمالندزودخوردبرودیاپوست صورت انرا جذب کند
money spinner
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
controllable twist
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
prolixity
بی ربط یاغیرلازم در اقرارنامه یااستشهادیه که ممکن است انرا از عداد دلایل خواهان خارج کند
hot money
منظورزمانی استکه مردم بدلیل نرخ تورم بالا مایل به نگهداری پول نیستند و انرا به کالاتبدیل میکنند
permanent income hypothesis
این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
to sign up
قراردادی را امضا کردن
[اسم نویسی کردن]
parol contract
قرارداد کتبی امضا نشده قرارداد شفاهی
band project filter
فیلتر الکترونیکی که تنها یک باند معین از فرکانسها ونوسانات را عبور میدهد وحدود بالا و پایین انرا حذف میکند
flash card
ورقهای که روی ان کلمات یااعداد یا تصاویری نوشته شده و معلم انرا برای زمان کوتاهی بشگردان نشان میدهد
sans recours
عبارتی که فهرنویس وقتی به نمایندگی ازجانب دیگری فهر نویسی میکند قبل ار امضا می نویسد وبنابراین شخصا" مسئوولیتی در قبال نکول نخواهد داشت
brian kellogg
پیمانی که مبتکر ان بریان کلوگ وزیرخارجه امریکا در 8291 بودو امضا کنندگان ان جنگ را به عنوان وسیله حل اختلافات بین المللی محکوم و تحریم کردند
voters
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
fettling
شن یاکلوخهای که درته کوره می ریزند تا انرا محافظت کند خاکستر ته کوره
phyrgian cap
یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند
loganberry
میوه تمشک قرمز رنگ که انرا تمشک خرس مینامند
loganberries
میوه تمشک قرمز رنگ که انرا تمشک خرس مینامند
you shall rue it
از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
payee
گیرنده
receivers
گیرنده
receiver
گیرنده
getter
گیرنده
grantee
گیرنده
fetching
گیرنده
payees
گیرنده
reciptacle
گیرنده
barrage reception
سد گیرنده
prehensile
گیرنده
assignee
گیرنده
touching
گیرنده
sensor
گیرنده
acceptor
گیرنده
accipient
گیرنده
adopter
گیرنده
catcher
گیرنده
prehensorial
گیرنده
reciever
گیرنده
receptor
گیرنده
receptors
گیرنده
consignee
گیرنده
recipients
گیرنده
prehensory
گیرنده
recipient
گیرنده
catchy
گیرنده
catchier
گیرنده
addressees
گیرنده
addressee
گیرنده
catchiest
گیرنده
lutine bell
زنگ که ازکشتی قدیمی لوتین برداشته شده و در دفتر شرکت بیمه لویدز نصب گردیده و برای اعلام خبرهای مهم انرا به صدا در می اورند
enteroceptor
گیرنده احشایی
enteroceptor
گیرنده درونی
donee
هبه گیرنده
interoceptor
گیرنده احشایی
decreasing
نقصان گیرنده
donee
گیرنده هبه
inductance
گیرنده انرژی
donee
گیرنده هدیه
prepossessing
گیرنده جالب
distilling receiver
گیرنده تقطیر
distance receptor
گیرنده دوربرد
high fidelity receiver
گیرنده رابط
interoceptor
گیرنده درونی
itching palm
دست گیرنده
volumetric receptor
گیرنده حجمی
opiate receptor
گیرنده افیونی
offtake canal
کانال گیرنده
nociceptor
گیرنده درد
feoffee
گیرنده تیول
mortgagee
رهن گیرنده
exteroceptor
گیرنده برونی
mechanic recepter
گیرنده مکانیکی
exempted , adressee
گیرنده استثنایی
loanee
وام گیرنده
grantee
انتقال گیرنده
communication receiver
گیرنده مخابرات
jam
سد گیرنده پاس
iterant
ازسر گیرنده
two valve receiver
گیرنده دو لامپی
payee
گیرنده وجه
determiners
تصمیم گیرنده
acceptor level
تراز گیرنده
amateur receiver
گیرنده اماتور
auto radio
گیرنده اتومبیل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com