English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
How do I notice when the meat is off? چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
Other Matches
how can I learn English چگونه می توانم یادگیری زبان انگلیسی
putrescine ماده سمی در گوشت فاسد
gamy دارای بو و مزه گوشت شکارکه نزدیک فاسد شدن باشد
gamey دارای بو و مزه گوشت شکار که نزدیک فاسد شدن باشد
to be corrupt to the bones <idiom> تا مغز استخوان فاسد بودن [کسی که ذاتا فاسد است]
spoils فاسد کردن فاسد شدن
spoil فاسد کردن فاسد شدن
spoiling فاسد کردن فاسد شدن
spoiled فاسد کردن فاسد شدن
salami گوشت خوک ویا گوشت گاو خشک شده
pomace گوشت سیب گوشت میوه
how <adv.> چگونه
how چگونه
whence comes it that...? چگونه
to what extent <adv.> چگونه
how far <adv.> چگونه
wherethrough چگونه
in what manner چگونه
in what way <adv.> چگونه
how fare you ? چگونه میگذرانید
of what kind is it ? چگونه است
how fares it ? چگونه میگذرد
how fares it with ? چگونه میگذرانند
how do you do چگونه اید
club steak قسمتی از گوشت ران گاو گوشت گاو بریان شده
five fundamental economic questions چگونه تولید شود
five fundamental economic questions و چگونه توزیع شود
how do matters stand? وضعیت چگونه است
How do you predict(view)the situation? اوضاع را چگونه می بینی ؟
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
i marvel how he has fled در شگفتم که چگونه گریخته است
How can I make such pilot چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
how are you چگونه اید احوال شماچطوراست حال شماچگونه است
Where can I get information? از کجا می توانم بپرسم؟
I can recite from memory. می توانم از حفظ بخوانم
If you can so can I . اگر تو بتوانی من هم می توانم
I cant nor can anyone else . نه من می توانم ونه کس دیگه
What else can I do? دیگر چه می توانم بکنم ؟
The people wondered how the contraption worked. مردم در شگفت بودند که این ابتکار چگونه کار می کرد.
How do you think the changes will affect you? فکر می کنید تغییرات چگونه بر زندگی شما تاثیر بگذارد؟
Where can I park? کجا می توانم پارک کنم؟
can i do a for you کاری می توانم برای شمابکنم
Where can I make a phone call? از کجا می توانم تلفن کنم؟
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
I could pass for a Greek . می توانم خودم رایونانی جابزنم
was wondering if I could borrow your car. می توانم ماشینت را قرض کنم؟
box وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
boxes وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
Can I entrust this task to you? می توانم این امررا به شما بسپارم ؟
I can't go on any longer. من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
I just cant drop my work and go . نمی توانم کارم را ول کنم وبروم
How long can I park here? چه مدت می توانم اینجا پارک کنم؟
I can't run any faster. من تندتر دیگر نمی توانم بدوم.
I can't help you. من نمی توانم به شما کمک کنم.
My hands are tied. <idiom> نمی توانم [کاری] کمکی بکنم.
I cannot look him in the face again. دیگر نمی توانم تو رویش نگاه کنم.
how much can I overdraw on my account? چقدر بیش از اعتبار می توانم از حسابم بردارم؟
Can I drive to the centre of town? آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
I cannot square it with my conscience to ... من این را نمی توانم به وجدانم وفق بدهم ...
I could have sworn that there was somebody in the next room . می توانم قسم بخورم که یکنفر دراتاق مجاور بود
on ones guard متوجه
tenty متوجه
overhanging متوجه
regardful متوجه
advertent متوجه
attentive متوجه
heedful متوجه
see through متوجه شدن
point متوجه ساختن
see-through متوجه شدن
lend متوجه کردن
Be carful . متوجه باش
lends متوجه کردن
theocentric متوجه بخدا
lends متوجه شدن
wistful متوجه ارزومند
directed متوجه ساختن
lend متوجه شدن
direct متوجه ساختن
finical متوجه جزئیات
to waken متوجه کردن
presentient قبلا متوجه
particular redemption متوجه فقره
heliotropic متوجه پرتوافتاب
tendentious متمایل متوجه
directs متوجه ساختن
I see now . I got it now . I understand now. حالافهمیدم ( متوجه شدم )
acroscopic متوجه به بالا صعودی
self centered متوجه نفس خود
he aimed it at me سخنش متوجه من بود
point به سمت متوجه کردن
It has come to my notice that… اخیرا"متوجه شده ام که ...
to not be [any] the wiser <idiom> باز هم متوجه نشدن
earthbound متوجه بسوی زمین
He is attentive to his work . متوجه کارش است
I am beginning to realize ( understand ) . کم کم دارم متوجه می شوم
I am sorry, I don't understand. متاسفم، من متوجه نمیشوم.
see the light <idiom> متوجه اشتباه شدن
It dawned on me. بعدش من متوجه شدم.
reentrant متوجه بسمت داخل
Now I understand! حالا متوجه شدم!
otherworldly متوجه دنیای دیگر
Oh, I see! آه، الان متوجه شدم!
to point to something به چیزی متوجه کردن
diverted متوجه کردن معطوف داشتن
I am concentrating on my studies . افکارم متوجه مطالعاتم است
She is not mindful of her social position ( status ) . متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
great dangers impend over us خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
Be carful of your health . متوجه ( مواظب ) سلامتت باش
falloff متوجه بودن منحرف شدن
To bring something to someones notice . Make someone sit up and take notice . کسی را متوجه چیزی کردن
great dangers overhang us خطرهای بزرگی متوجه ما است
animadvert اعتراض کردن متوجه شدن
divert متوجه کردن معطوف داشتن
diverts متوجه کردن معطوف داشتن
It was only when she rang up [called] that I realized it. تازه وقتی که او [زن] زنگ زد من متوجه شدم.
Upon reflection , I realized that … دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
to pull any one's sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
At last the penny dropped! <idiom> آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
It finally sunk in ! <idiom> آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
to pull any one by the sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
to strike at any one ضربت خود را متوجه کسی ساختن
to set one's affection فکر یا میل خود را متوجه ساختن
boomerangs عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerang عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
asleep at the switch <idiom> متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
boomeranging عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
intensive bombardment بمبارانی که بیک نقطه متمرکزیل متوجه باشد
hansardize متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
putrid فاسد
rantipole فاسد
reprobatory فاسد
reechy فاسد
roue فاسد
immoral فاسد
gamy فاسد
gamey فاسد
peccant فاسد
sinister فاسد
depraved فاسد
rammish فاسد
reprobates فاسد
rotten فاسد
abandoned فاسد
corrupt فاسد
corrupted فاسد
corrupting فاسد
defective فاسد
irregular فاسد
corrupts فاسد
dissolute فاسد
reprobate فاسد
vicious فاسد
peat زن فاسد
spoilt فاسد
sedition فاسد
untoward فاسد
perverse فاسد
villainous فاسد
introvert شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introverts شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
invalid sale بیع فاسد
rotter ادم فاسد
rotters ادم فاسد
vile فاسد بداخلاق
to be off [British E] فاسد کردن
incorruptness فاسد نشدگی
indecomposable فاسد نشدنی
to be spoiled فاسد شدن
to be off [British E] فاسد شدن
vilest فاسد بداخلاق
invalid contract عقد فاسد
love alce ادم فاسد
viler فاسد بداخلاق
degenerative فاسد کننده
viciously بطور فاسد
high اندکی فاسد
cankery فاسد کننده
raking بد اخلاق فاسد
rakes بد اخلاق فاسد
rake بد اخلاق فاسد
decomposable فاسد شدنی
putrefactive فاسد کننده
depraver فاسد کننده
highest اندکی فاسد
fox wood چوب فاسد
highs اندکی فاسد
ruining فاسد کردن
addle گندیده فاسد
addle فاسد کردن
addle فاسد شدن
corrupts فاسد کردن
corrupting فاسد کردن
corrupted فاسد کردن
corrupt فاسد کردن
deprave فاسد کردن
heretics فاسد العقیده
foxed فاسد شده
vendable پولکی فاسد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com