Total search result: 69 (2 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
impedimenta |
چیزهای دست و پا گیر |
|
|
Search result with all words |
|
valuables |
چیزهای بهادار |
trivia |
چیزهای بی اهمیت |
inter alia |
میان چیزهای دیگر |
litter |
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد |
littered |
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد |
littering |
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد |
litters |
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد |
impediment |
چیزهای دست و پاگیر |
impediments |
چیزهای دست و پاگیر |
munch |
چیزهای جویدنی |
munched |
چیزهای جویدنی |
munches |
چیزهای جویدنی |
munching |
چیزهای جویدنی |
bye |
چیزهای کناری یاثانوی فرعی |
byes |
چیزهای کناری یاثانوی فرعی |
bygone |
چیزهای گذشته |
object lesson |
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود |
object lessons |
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود |
bathos |
تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده |
oddment |
چیزهای متفرقه |
appurtenence |
اسباب چیزهای وابسته |
bit map |
ارایهای از بیت ها که وضعیت خاموش یا روشن بودن انها در ارتباط با ارایهای از چیزهای دیگر است نقشه بیت |
by gone |
چیزهای گذشته |
cates |
چیزهای لذیذ |
coconscious |
ادراک چیزهای یکسان |
coconsciousness |
ادراک چیزهای یکسان |
drainer |
خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد |
forklift |
ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین |
fryer |
سرخ کننده چیزهای سرخ کردنی |
gaudery |
چیزهای کم بها |
gimceackery |
چیزهای قشنگ وبی مصرف |
gutter man |
دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد |
inanimate objects |
چیزهای بیجان |
incidentals |
چیزهای کوچک |
inflammable substances |
چیزهای اتشگیر |
inflammables |
چیزهای اتشگیر |
intercurrent |
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده |
interposition |
چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند |
irrespectively |
بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا |
luff |
قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین |
matelote |
یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند |
microphotography |
عکس برداری از چیزهای خرد |
microtomy |
بریدن چیزهای ریز |
nympholepsy |
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول |
object method of teaching |
شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها |
other things being equal |
اگر برای چیزهای دیگر نباشد |
paleology |
دانش چیزهای کهنه |
papier |
یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند |
plexus |
چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی |
post matter |
چیزهای پستی |
presentationism |
عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند |
pretty pretties |
چیزهای قشنگ و نادان فریب |
scatterings |
چیزهای پراکنده |
supemundane |
بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان |
the inevitable |
چیزهای عادی |
the sublime |
چیزهای بلندوعالی |
to compare oppsites |
چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن |
to i. on particulars |
به چیزهای جزئی اهمیت دادن |
She is fond of sweet things. |
از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید |
Well what do you know!Well i never! |
بحق چیزهای نشنیده ! |
penny-wise and pound-foolish <idiom> |
توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت |
scrape together <idiom> |
پول یا چیزهای دیگر جمع کردن |
see things <idiom> |
چیزهای غیر واقعی راتصور کردن |
I am a great believer in using natural things for cleaning. |
من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم. |
available amount |
مقدار [چیزهای] در دسترس |
to compare apples and oranges <idiom> |
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن |
among others |
میان چیزهای دیگر |
among other things |
میان چیزهای دیگر |
Partial phrase not found. |