English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (27 milliseconds)
English Persian
to compare oppsites چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
Other Matches
to contrast [with] مقایسه کردن با [برابرکردن برای مقایسه]
scrape together <idiom> پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
see things <idiom> چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
forklift ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
I am a great believer in using natural things for cleaning. من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
contrasted مقایسه کردن
contrast مقایسه کردن
contrasts مقایسه کردن
compared مقایسه کردن
contrasting مقایسه کردن
compare مقایسه کردن
to make comparisons مقایسه کردن
compares مقایسه کردن
to draw comparisons مقایسه کردن
comparing مقایسه کردن
measure مقایسه کردن سنجش
to drow a p between two دوچیزراباهم مقایسه یاتشبیه کردن
collating مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collated مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collate مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collated به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collates به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
summation check بررسی تشخیص خطا با جمع کردن حروف دریافتی و مقایسه با کل آن
pair exchange sorting algorithm نوعی الگوریتم مرتب کردن مستلزم مقایسه دادههای زوج بندی شده
bygone چیزهای گذشته
inanimate objects چیزهای بیجان
munch چیزهای جویدنی
munched چیزهای جویدنی
munches چیزهای جویدنی
post matter چیزهای پستی
incidentals چیزهای کوچک
munching چیزهای جویدنی
inflammable substances چیزهای اتشگیر
oddment چیزهای متفرقه
gaudery چیزهای کم بها
trivia چیزهای بی اهمیت
valuables چیزهای بهادار
by gone چیزهای گذشته
cates چیزهای لذیذ
inflammables چیزهای اتشگیر
scatterings چیزهای پراکنده
the sublime چیزهای بلندوعالی
the inevitable چیزهای عادی
coconscious ادراک چیزهای یکسان
impedimenta چیزهای دست و پا گیر
paleology دانش چیزهای کهنه
coconsciousness ادراک چیزهای یکسان
available amount مقدار [چیزهای] در دسترس
appurtenence اسباب چیزهای وابسته
impediment چیزهای دست و پاگیر
inter alia میان چیزهای دیگر
microtomy بریدن چیزهای ریز
among others میان چیزهای دیگر
Well what do you know!Well i never! بحق چیزهای نشنیده !
among other things میان چیزهای دیگر
impediments چیزهای دست و پاگیر
plexus چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
to compare apples and oranges <idiom> چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
bye چیزهای کناری یاثانوی فرعی
interposition چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
byes چیزهای کناری یاثانوی فرعی
microphotography عکس برداری از چیزهای خرد
gimceackery چیزهای قشنگ وبی مصرف
to i. on particulars به چیزهای جزئی اهمیت دادن
pretty pretties چیزهای قشنگ و نادان فریب
irrespectively بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
luff قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
She is fond of sweet things. از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
other things being equal اگر برای چیزهای دیگر نباشد
supemundane بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان
intercurrent مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
drainer خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
litters تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littering تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
bathos تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
littered تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
gutter man دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
litter تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
papier یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
penny-wise and pound-foolish <idiom> توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
object method of teaching شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
object lessons درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lesson درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
nympholepsy جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
matelote یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
comparisons مقایسه
collation مقایسه
datum line خط مقایسه
comparison مقایسه
analogies مقایسه
analogy مقایسه
resemblance مقایسه
collations مقایسه
presentationism عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
even parity مقایسه زوج
comparatively بطور مقایسه
logical comparison مقایسه منطقی
comparisons روش مقایسه
parity checking بازبینی مقایسه
frequency comparison مقایسه فرکانس
parity bit بیت مقایسه
incomparable مقایسه ناپذیر
incommensurable مقایسه ناپذیر
incomparable غیرقابل مقایسه
comparison operator عملگر مقایسه
comparison روش مقایسه
odd parity مقایسه فرد
no parity عدم مقایسه
cf مقایسه شود
comparableness قابلیت مقایسه
refrence مبنای مقایسه
comparator مقایسه کننده
datum سطح مقایسه
assimilatc مقایسه نمودن
parity error خطای مقایسه
parity error غلط مقایسه
analogous قابل مقایسه
incomparability مقایسه ناپذیری
to bear comparison with قابل مقایسه بودن با
to stand comparison with قابل مقایسه بودن با
table comparator مقایسه کننده نوارها
a comparison of the brain to a computer مقایسه ای از مغز با کامپیوتر
tape comparator مقایسه کننده نوار
comparator وسیله انجام مقایسه
comparably بطور قابل مقایسه
a beauty and an elegance beyond [ without] compare زیبایی و ظرافتی بی مقایسه
comparative gage دستگاه مقایسه کننده
by comparison وقتی مقایسه می شوند
A comparison of theory and practice. مقایسه ای از نظری و عمل.
incomparability غیر قابل مقایسه
paired comparisons method روش مقایسه جفتی
incomparably بطور غیرقابل مقایسه
comparative philology علم مقایسه زبانها
between دربین درمقام مقایسه
Next to you I'm slim. در مقایسه با تو من لاغر هستم.
proportions اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
comparable قابل مقایسه مانند کردنی
document comparison utility برنامه کمکی مقایسه مدارک
priority اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
a comparison of men's salaries with those of women مقایسه حقوق مردان با زنان
parity error اشتباه مقایسه خطای توازن
That's a poor comparison. این مقایسه ای نا مناسب است.
not a patch on به هیچ طرف مقایسه نیست با
comparable قابلیت مقایسه قیاس پذیر
comparable آنچه قابل مقایسه نیست
VBScript مقایسه شود با JAVA SCRIPT
priorities اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
relational database management system نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
relative آنچه با دیگری مقایسه شود
proportion اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
relational database نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
to be out of all proportion to something غیر مقایسه بودن نسبت به چیزی
The comparison is misleading [flawed] . مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
cost effectiveness سودمندبودن بیشتربودن درامد در مقایسه باهزینه ها
a comparison between European and Japanese schools مقایسه ای بین مدارس اروپایی و ژاپنی
jobs اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
job اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
index number مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
a comparison of the tax systems in Italy and Spain مقایسه سیستم های مالیاتی در ایتالیا و اسپانیا
Comparison with other countries is extremely interesting. مقایسه با کشورهای دیگر بی اندازه جالب توجه است.
Participation rates are low compared to international standards. میزان مشارکت در مقایسه با استانداردهای بین المللی کم است .
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish. در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars. هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
local area network و توسط کابل بهم وصل می شوند. مقایسه شود با WAN
Dhrystone benchmark سیستمی آماری برای اندازه گیری و مقایسه کارایی کامپیوتر
move of pattern [وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
vertical بررسی تشخیص خطا که بیتهای کلمه با کل آن مقایسه و جمع می شوند
dry cell battery باتری ای که قابل شارژ مجدد نیست مقایسه شودباRechergeable Battery
spellcheck بررسی صحت نوشتار کلمه با مقایسه آن با لغت نامه موجود در کامپیوتر
benchmark نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
The editorial staff drew unflattering comparisons between the mayor and a dictator. هیات تحریریه مقایسه برخورنده ای بین این شهردار و دیکتاتوری کرد.
phosphor اندازه نور تولید شده در مقایسه با انرژی دریافتی از اشعه الکترون
benchmarks نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
fryer سرخ کننده چیزهای سرخ کردنی
doubled دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
doubled up دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
activity تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
When compared to other countries around the world, Britain spends little on defence. در مقایسه با کشورهای دیگر در سراسر جهان بریتانیا کم برای دفاع خرج می کند.
activities تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
volatility تعداد رکوردهایی که از یک سیستم کامپیوتری حذف یا لعنه می شوند در مقایسه با کل اعداد ذخیره شده
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products. این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
Inevitably it invites/evokes comparison with the original, of which the remake is merely a pale shadow. این به ناچار مقایسه با نسخه اصلی را مجبور می کند که بازسازی فیلمش کاملا قلابی است.
bit map ارایهای از بیت ها که وضعیت خاموش یا روشن بودن انها در ارتباط با ارایهای از چیزهای دیگر است نقشه بیت
DES استاندارد دولت آمریکا برای سیستم رمز بلاک داده با امنیت بالا. مقایسه با # Public Key #
densities دیسکی که میتواند دو بیت داده را در واحد مسافت ذخیره کند در مقایسه با دیسک استاندارد با استفاده از پردازنده پیشرفته نوشتن
density دیسکی که میتواند دو بیت داده را در واحد مسافت ذخیره کند در مقایسه با دیسک استاندارد با استفاده از پردازنده پیشرفته نوشتن
voters عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
There is just no comparison between canned vegetables and fresh ones. سبزیجات کنسرو شده و سبزیجات تازه اصلا قابل مقایسه نیستند.
linear روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد.
four ball مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com