English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
nothing was left over چیزی باقی نماند
Other Matches
hang over اثر باقی ازهر چیزی
scrape the bottom of the barrel <idiom> گرفتن چیزی که باقی مانده
nothing remains to be told چیزی برای گفتن باقی نمیماند
It is all over between them . They are thru with each other . بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
fill پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
fills پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
plene administravit بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
residue check بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
over باقی
over- باقی
remains باقی مانده
remnants باقی مانده
remnant باقی مانده
to leave behind باقی گذاردن
reopened باقی بودن
reopen باقی بودن
out of <idiom> باقی نمانده
come through باقی ماندن
conservation force نیروی باقی
behind باقی دار
behinds باقی کار
behinds باقی دار
impresses باقی گذاردن
holdovers باقی مانده
holdover باقی مانده
impressed باقی گذاردن
impress باقی گذاردن
aliquant باقی اورنده
impressing باقی گذاردن
preserve باقی نگهداشتن
preserves باقی نگهداشتن
preserving باقی نگهداشتن
surpluses باقی مانده
surplus باقی مانده
debris باقی مانده
to be on the safe side باقی نباشد
to be in arrear باقی داربودن
otherworld عالم باقی
organzine ابریشم باقی
leaving باقی گذاردن
extant باقی مانده
survive باقی بودن
leave باقی گذاردن
hold over باقی ماندن
survives باقی بودن
surviving باقی بودن
storing می باقی می ماند
store می باقی می ماند
gleanings ریزه باقی
left over باقی مانده
scantling باقی مانده
survived باقی بودن
reopening باقی بودن
reopens باقی بودن
remainder باقی مانده
behind باقی کار
dregs باقی مانده
to stay behind باقی ماندن جاماندن
memorizes باقی مانده در حافظه
memorized باقی مانده در حافظه
memorizing باقی مانده در حافظه
memorises باقی مانده در حافظه
memorize باقی مانده در حافظه
bide درجایی باقی ماندن
memorising باقی مانده در حافظه
extant نسخهء موجود و باقی
memorised باقی مانده در حافظه
hold up <idiom> باجرات باقی ماندن
hold up <idiom> خوب باقی ماندن
the rest lies with you باقی ان با خودتان است
hang over اثر باقی مانده
residue قسمت باقی مانده
trailed اثرپا باقی گذاردن
shortest کوچک باقی دار
trailing اثرپا باقی گذاردن
trails اثرپا باقی گذاردن
shorter کوچک باقی دار
residual value مقدار باقی مانده
residuary موصی له باقی مانده
residve باقی مانده زیادتی
residues قسمت باقی مانده
short کوچک باقی دار
trail اثرپا باقی گذاردن
odd come short زیادی باقی مانده
lie by غیر فعال باقی ماندن
wrecked باقی مانده ازکشتی شکسته
for the rest اما در باره باقی مطالب
residual آنچه در پشت سر باقی می ماند
denominator [bottom of a fraction] باقی مانده کسر [ریاضی]
not a scrap is left ذرهای باقی نمانده است
much sugar was left قند زیادی باقی ماند
cicatrize جای زخم باقی گذاردن
jarred اثر نامطلوب باقی گذاردن
to satnd good بقوت خود باقی بودن
jar اثر نامطلوب باقی گذاردن
continue to be valid به قوت خود باقی بودن
remain in force به قوت خود باقی بودن
to exclude doubt جای تردید باقی نگذاشتن
The would left a mark. جای زخم باقی ماند
jars اثر نامطلوب باقی گذاردن
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
sour apple ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
He left a large fortuue. ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
let it remain as it is بگذاری بحال خود باقی باشد
That way, it stays in suspension. به این صورت معلق باقی می ماند.
preserving حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserve حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserves حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
It remained intact. سالم ودست نخورده باقی مانده
modulus باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
pocket split باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
it leaves no room for doubt جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
mods باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
Between you , me and the gatepost. Between ourselves . میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
mod باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
baby split وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
babbitt فلز یاطاقان با 5 تا 08 درصدقلع و باقی انتیموان مس وسرب
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
tandem باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
tandems باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
permanently انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
worcester باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
engram اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
candle ends باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
engramme اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
stay behind باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
He died leaving nothing but debts . فوت کرد وهیچ چیز غیر از قرض باقی نگذاشت
remedial maintenance باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
Any reform of the insurance law must be left to the future. هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the pension law must be left to the future. هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
salvo شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
salvoes شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
plene administrative preter دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
hypothecate در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
This is an elusive word . این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
fairness شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
strip حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
switching خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
modulo arithmetic بررسی تشخیص خطا با استفاده از باقی مانده عمل ریاضی روی داده
achalasia عدم انبساط عضلات مجاری بدن و باقی ماندن انها در حال انقباض دائم
regenerative memory رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
antibiosis تضاد بین دوموجود زنده کوچک که بیش از یکی از انها در محیط باقی نمیماند
safety بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
holding در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
walkover برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkovers برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
white flag پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
carbon tracking باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
fence [around / between something] نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
change استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
changed استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
screw up <idiom> زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com