English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
I'd like something to eat. چیزی برای خوردن میخواهم.
Other Matches
I'd like something to drink. چیزی برای نوشیدن میخواهم.
I'd like a shampoo for normal hair. من یک شامپو برای موهای معمولی میخواهم.
I'd like a shampoo for dry hair. من یک شامپو برای موهای خشک میخواهم.
I'd like a shampoo for greasy hair. من یک شامپو برای موهای چرب میخواهم.
I'd like to reserve a table for 5. میخواهم برای 5 نفر یک میز رزرو کنم.
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
grog دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
bread and point سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
bonked خوردن سر به چیزی
bonking خوردن سر به چیزی
bonks خوردن سر به چیزی
run into (something) <idiom> به چیزی خوردن
bonk خوردن سر به چیزی
to refresh oneself چیزی خوردن
bonks صدای خوردن چیزی به سر
run down <idiom> به چیزی خوردن وخوردشدن
bonk صدای خوردن چیزی به سر
guttle حریصانه چیزی خوردن
to swear by something به چیزی قسم خوردن
bonking صدای خوردن چیزی به سر
swear on سوگند به چیزی خوردن
eat one's heart out غصه چیزی را خوردن
bonked صدای خوردن چیزی به سر
to i. on something به چیزی خوردن یا تصادف کردن
bonk صدای خوردن کله به چیزی
scrunch صدای بهم خوردن چیزی
bonked صدای خوردن کله به چیزی
scrunched صدای بهم خوردن چیزی
scrunching صدای بهم خوردن چیزی
bonking صدای خوردن کله به چیزی
scrunches صدای بهم خوردن چیزی
bonks صدای خوردن کله به چیزی
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
lapped لیس زدن با صدا چیزی خوردن
swinge تلوتلو خوردن بدور چیزی چرخیدن
lap لیس زدن با صدا چیزی خوردن
to bump [into] برخورد کردن [بهم خوردن ] [با کسی یا چیزی]
feedback اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
to swear tre sonagainstany one سوگند برای خیانت بکسی خوردن
to sorrow for any one برای کسی غصه خوردن یا غمگین شدن
chopsticks میلههای عاج یا چوبی که چینی ها برای خوردن برنج از ان استفاده میکنند
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
sealsking نوار پوست سگ ماهی زیرچوب اسکی تورینگ برای جلوگیری از سر خوردن بعقب
to grieve over anything برای چیزی
munchies [Colloquial] غذای برای ریز ریز خوردن [مانند تخمه یا پسته]
requests تقاضا برای چیزی
requested تقاضا برای چیزی
request تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing برای چیزی غرغرکردن
requesting تقاضا برای چیزی
inclinable to something مساعد برای چیزی
look to <idiom> آمادگی برای چیزی
to play a good knife and fork ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
swag تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to get something to somebody برای کسی چیزی را آوردن
catch at برای گرفتن چیزی کوشیدن
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
steeper فرف برای خیساندن چیزی
in defence of somebody [something] برای دفاع از کسی [چیزی]
demand تقاضا برای انجام چیزی
demands تقاضا برای انجام چیزی
application [for something] درخواست نامه [برای چیزی]
demanded تقاضا برای انجام چیزی
ask برای چیزی بی تاب شدن
to give reasons for a thing دلیل برای چیزی اوردن
take for <idiom> اشتباه شخصی برای چیزی
asked برای چیزی بی تاب شدن
asking برای چیزی بی تاب شدن
asks برای چیزی بی تاب شدن
approval توافق برای استفاده از چیزی
to atone for something کفاره دادن برای چیزی
security blanket <idiom> استفاده از چیزی برای راحتی
to make amends for something کفاره دادن برای چیزی
to try something on چیزی را برای امتحان پوشیدن
I'd like ... من ... را میخواهم.
I'd like a ... من یک ... میخواهم.
I'd like ... من ... میخواهم.
anthropomorphism تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to make a study of something برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
sexualize جنس برای چیزی تعیین کردن
consigning یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigns یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
make room for someone or something <idiom> برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
to make a r for something برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
consign یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to store up something انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
to save for something پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
to set measures to anything برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
nothing remains to be told چیزی برای گفتن باقی نمیماند
spoon-feed <idiom> ساده کردن چیزی برای کسی
to call somebody to [for] something از کسی برای چیزی درخواست کردن
within reach of gunshot کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to refuse somebody admittance to something پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
impetrate برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to graps at anything برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
cellarage حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
to save up for something برای چیزی صرفه جویی کردن
demanded تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
lanyard طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
To set a limit to everything. برای هر چیزی حدی قائل شدن
to make amends for something جلب رضایت کردن برای چیزی
to atone for something جلب رضایت کردن برای چیزی
to negotiate for something گفتگو و معامله کردن برای چیزی
lanyards طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
stepper چیزی که برای پله بکار می رود
demand تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demands تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
iam inclined to think میخواهم بگویم
i am in a hurry for it زود میخواهم
I'd like some orange juice. من آب پرتقال میخواهم.
I'd like a dye. من رنگ مو میخواهم.
I'd like some ... من مقداری ... میخواهم.
I'd like some ... من مقداری ... میخواهم.
I'd like some hair gel. من کمی ژل مو میخواهم.
I'd like some ... من کمی ... میخواهم.
I'd like some ... من مقداری ... میخواهم.
to go away ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
represented عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
To lick ones lips . شکم خود را برای چیزی صابون زدن
to be the obvious thing [for somebody or something] آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
to seek a remedy for something چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to go to ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
applies تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
represent عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
applying تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
put up to <idiom> وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to push for an answer [in reference to something] برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
apply تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
bring up <idiom> معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
pay through the nose <idiom> برای چیزی پول زیادی خرج کردن
wringer ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
make something out <idiom> ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
represents عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
Do you have nothing to declare? آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
to open something to [the] traffic چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
cash on the barrelhead <idiom> پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to e. with person on a thing کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
to commandeer something چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
measure عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
I'd like breakfast, please. لطفا صبحانه میخواهم.
an inceptive یعنی میخواهم لرزکنم
I'd like a sinlge room. من یک اتاق یک نفره میخواهم.
I'd like a shave. میخواهم ریشم را بزنم.
Fine, I will take it. خوب من اتاق را میخواهم.
I will be staying a few days من میخواهم یک هفته بمانم.
I need them urgently. من آنها را فوری میخواهم.
I'd like to pay. میخواهم پرداخت کنم.
I'd like some soup. من مقداری سوپ میخواهم.
I'd like a room with bath. من یک اتاق با حمام میخواهم.
i wish to stay here میخواهم اینجا بمانم
I'd like a face-pack. من ماسک صورت میخواهم.
I want full insurance. من با بیمه کامل میخواهم.
I need them tonight. من آنها را امشب میخواهم.
i beg leave to say اجازه میخواهم بگویم
I need them today. من آنها را امروز میخواهم.
I'd like some coffee. من یه مقدار قهوه میخواهم.
i express my regret for it پوزش میخواهم که چنین شد
I'd like a room with twin beds. من یک اتاق با دو تخت میخواهم.
i want you to go میخواهم شما بروید
I'd like to try ... من میخواهم ... را امتحان کنم.
I will be staying a month من میخواهم یک ماه بمانم.
I'd like a dessert, please. لطفا دسر میخواهم.
amulet دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
amulets دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
permutation تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
throw one's weight around <idiom> ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
permutations تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to not give a shit about something برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
to not give a smeg about something [British E] برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
not to have a prayer of achieving something کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
Would you like something to drink? <idiom> آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟ [غذا و آشپزخانه]
I need them before friday. من آنها را قبل از جمعه میخواهم.
I'd like a cup of coffee, please. لطفا یک فنجان قهوه میخواهم.
I'd like a shampoo and set. شامپو و خشک کردن میخواهم.
I'd like a shave. میخواهم صورتم را اصلاح کنم.
i beg your pardon پوزش میخواهم معذرت می خواهم
I'd like to hire a car. من میخواهم یک اتومبیل اجاره کنم.
I'd like a double bed room. من یک اتاق با یک تخت دو نفره میخواهم.
I will be staying a few days من میخواهم چند روزی بمانم.
I want one of these please. لطفا من یکی از اینها را میخواهم.
I'd like some small change. من قدری پول خرد میخواهم.
to offshore something چیزی را [برای سود بیشتر] به خارج [از کشور] بردن [اقتصاد]
to not give a damn about something [somebody] برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره]
laniard طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
rain check <idiom> بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
wetting مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
moulage انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
balances برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
On the recent developments he had nothing to say. در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
to recount something to someone [formal] برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
balance برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com