Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English
Persian
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
Other Matches
antibiosis
تضاد بین دوموجود زنده کوچک که بیش از یکی از انها در محیط باقی نمیماند
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
On the recent developments he had nothing to say.
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
get a word in
<idiom>
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
permanent
آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
nothing was left over
چیزی باقی نماند
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
گرفتن چیزی که باقی مانده
hang over
اثر باقی ازهر چیزی
washout
باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
washouts
باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
that is nothing like it
هیچ به ان نمیماند
It is all over between them . They are thru with each other .
بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
permanently
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
whiff
دروغ در چیزی گفتن
salvo
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
salvoes
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
christmass tree
ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 7 و 01 را برای راست دست و میلههای 2 و7 و 01 را برای چپ دست باقی می گذارد
discommend
با عدم توافق چیزی گفتن
put words in one's mouth
<idiom>
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
to proffer
[somebody something ]
[something to somebody]
[formal]
سخن گفتن در باره چیزی
cut (someone) off
<idiom>
اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
safety
بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
white flag
پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
plene administravit
بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to tell somebody something
[to let somebody in on something]
<idiom>
به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند.
manual alphabet
برای سخن گفتن با کران
abjuring
برای همیشه ترک گفتن
a word or two
چند تا کلمه
[برای گفتن]
abjures
برای همیشه ترک گفتن
abjured
برای همیشه ترک گفتن
abjure
برای همیشه ترک گفتن
to mumble
[away]
to oneself
برای خودشان زیر لب سخن گفتن
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
reach out with an olive branch
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
<idiom>
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
residue check
بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
rah rah
دارای روحیه دانشجویی شعار دهنده برای دانشکده هورا هورا گفتن
to grieve over anything
برای چیزی
look to
<idiom>
آمادگی برای چیزی
inclinable to something
مساعد برای چیزی
to grumble at any thing
برای چیزی غرغرکردن
request
تقاضا برای چیزی
requested
تقاضا برای چیزی
requesting
تقاضا برای چیزی
requests
تقاضا برای چیزی
to answer in the a
اری گفتن بله گفتن
greets
درود گفتن تبریک گفتن
greet
درود گفتن تبریک گفتن
greeted
درود گفتن تبریک گفتن
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
demand
تقاضا برای انجام چیزی
in defence of somebody
[something]
برای دفاع از کسی
[چیزی]
demands
تقاضا برای انجام چیزی
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
demanded
تقاضا برای انجام چیزی
take for
<idiom>
اشتباه شخصی برای چیزی
application
[for something]
درخواست نامه
[برای چیزی]
to get something to somebody
برای کسی چیزی را آوردن
ask
برای چیزی بی تاب شدن
approval
توافق برای استفاده از چیزی
asked
برای چیزی بی تاب شدن
asks
برای چیزی بی تاب شدن
asking
برای چیزی بی تاب شدن
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
to give reasons for a thing
دلیل برای چیزی اوردن
security blanket
<idiom>
استفاده از چیزی برای راحتی
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
steeper
فرف برای خیساندن چیزی
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
anthropomorphism
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
stepper
چیزی که برای پله بکار می رود
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
to refuse somebody admittance to something
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
lanyards
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to make a r for something
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
impetrate
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
demanded
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demand
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
demands
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
lanyard
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
apply
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applying
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
Do you have nothing to declare?
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
applies
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
To lick ones lips .
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
to commandeer something
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
make something out
<idiom>
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to be the obvious thing
[for somebody or something]
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
represent
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
bring up
<idiom>
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
represents
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
wringer
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
represented
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
permutation
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to not give a shit about something
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
to not give a smeg about something
[British E]
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
permutations
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
amulet
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
not to have a prayer of achieving something
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
Would you like something to drink?
<idiom>
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
to not give a damn about something
[somebody]
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
to offshore something
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
(in) care of someone
<idiom>
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
rain check
<idiom>
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
wetting
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
moulage
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
sputtered
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
planch
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
dipsticks
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipstick
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
peg
میله چوبی با نوک تیز
[برای محکم بستن چیزی به آنها]
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
labelled
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labels
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
cut corners
<idiom>
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
labeling
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
label
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
litotes
کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
pipeline
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipelines
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
how about
<idiom>
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
texture mapping
1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
over
باقی
over-
باقی
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
remains
باقی مانده
out of
<idiom>
باقی نمانده
survive
باقی بودن
remainder
باقی مانده
survived
باقی بودن
leave
باقی گذاردن
leaving
باقی گذاردن
survives
باقی بودن
surviving
باقی بودن
organzine
ابریشم باقی
extant
باقی مانده
conservation force
نیروی باقی
remnants
باقی مانده
remnant
باقی مانده
debris
باقی مانده
to be in arrear
باقی داربودن
preserving
باقی نگهداشتن
preserves
باقی نگهداشتن
preserve
باقی نگهداشتن
hold over
باقی ماندن
surplus
باقی مانده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com