English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (16 milliseconds)
English Persian
to read over something چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read through something چیزی را از اول تا آخر خواندن
Search result with all words
to read off از روی چیزی خواندن بلندخواندن
make something out <idiom> ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
to read over something چیزی را کاملا خواندن
to read through something چیزی را کاملا خواندن
Other Matches
lilt اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilts اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
read head هد خواندن راس خواندن
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
recitations از بر خواندن
read خواندن
recitation از بر خواندن
lip read لب خواندن
misread بد خواندن
misreading بد خواندن
reads خواندن
misreads بد خواندن
lip-reads لب خواندن
intoning خواندن
reading خواندن
intones خواندن
to take lessons یا خواندن
reading age سن خواندن
lip-read لب خواندن
intoned خواندن
readings خواندن
intone خواندن
rhapsodiz خواندن
cite به دادگاه خواندن
scans با وزن خواندن
citing به دادگاه خواندن
to bid d. to بمبارزه خواندن
rhapsodiz از بر خواندن سرودن
cited به دادگاه خواندن
to call to witness بگواهی خواندن
scanned با وزن خواندن
cites به دادگاه خواندن
parallel reading خواندن موازی
scan با وزن خواندن
to glance بشتاب خواندن
to go to school درس خواندن
readout خواندن بازخواندن
trills با تحریر خواندن
to fling down the gauntlet بمبارزه خواندن
To misread the facts . To infer wrongly . کور خواندن
unreadable نامستحق خواندن
unreadable غیرقابل خواندن
to throw down the glove بمبارزه خواندن
to song a song سرود خواندن
trilled با تحریر خواندن
readable قابل خواندن
numerate خواندن یاشمردن
trill با تحریر خواندن
to read out بلند خواندن
chortling سرودوتسبیح خواندن
reading station ایستگاه خواندن
brag رجز خواندن
peruse بدقت خواندن
boast رجز خواندن
boasted رجز خواندن
boasts رجز خواندن
quirister باجمع خواندن
r/w خواندن- نوشتن
raw head نوک خواندن
read head نوک خواندن
misread غلط خواندن
perused بدقت خواندن
beatifying مبارک خواندن
beatify مبارک خواندن
bragged رجز خواندن
bragging رجز خواندن
brags رجز خواندن
perusing بدقت خواندن
peruses بدقت خواندن
beatified مبارک خواندن
rehearsals تمرین از بر خواندن
rehearsal تمرین از بر خواندن
beatifies مبارک خواندن
misreading غلط خواندن
read pulse تپش خواندن
chortles سرودوتسبیح خواندن
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
psalmodize زبور خواندن
spelled پی بردن به خواندن
reading quotient بهر خواندن
reading rate سرعت خواندن
reading speed سرعت خواندن
reading readiness امادگی خواندن
reading habit عادت خواندن
chortled سرودوتسبیح خواندن
reading disability ناتوانی در خواندن
read strobe بارقه خواندن
misreads غلط خواندن
read/write خواندن- نوشتن
readability قابلیت خواندن
lullabies لالایی خواندن
lullaby لالایی خواندن
chortle سرودوتسبیح خواندن
reading span فراخنای خواندن
nondestructive read خواندن غیرمخرب
destructive read خواندن مخرب
lulls لالایی خواندن
criminate مجرم خواندن
spells پی بردن به خواندن
cantillate با اواز خواندن
criminiate مرجم خواندن
bastardize حرامزاده خواندن
lulling لالایی خواندن
chitter اواز خواندن
lull لالایی خواندن
lulled لالایی خواندن
spell پی بردن به خواندن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
fence [around / between something] نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
fence [around / between something] حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
changes استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
screw up <idiom> زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
read write cycle چرخه خواندن و نوشتن
study درس خواندن خوانش
read/write head نوک خواندن / نوشتن
read write privilege امتیاز خواندن- نوشتن
read write head نوک خواندن و نوشتن
photodigital memory خواندن چند بار
studies درس خواندن خوانش
read restore cycle چرخه خواندن و ترمیم
sings سرود خواندن سراییدن
invite خواندن وعده گرفتن
recited با صدایی موزون خواندن
recite با صدایی موزون خواندن
reciting با صدایی موزون خواندن
psalm سرود مذهبی خواندن
psalms سرود مذهبی خواندن
chants سرود یا اهنگ خواندن
chanting سرود یا اهنگ خواندن
chanted سرود یا اهنگ خواندن
skim بطور سطحی خواندن
chant سرود یا اهنگ خواندن
skimmed بطور سطحی خواندن
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
sing تصنیف اواز خواندن
sing سرود خواندن سراییدن
sings تصنیف اواز خواندن
he took to books پرداخت به کتاب خواندن
recites با صدایی موزون خواندن
studying درس خواندن خوانش
to serve with a summons با خواست برگ خواندن
to choir a hymn سرودی راباهم خواندن
vocal اوازی ویژه خواندن
nondestructive خواندن غیر مخرب
invites خواندن وعده گرفتن
invited خواندن وعده گرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com