Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
to pitch upon something
چیزی را برگزیدن یا انتخاب کردن
Other Matches
radio button
شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
to opt between alternatives
یکی از دو شق را برگزیدن برای برگزیدن یکی از دو شق اختیار داشتن
tree
روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
to pick out
سوا کردن برگزیدن
single
جدا کردن برگزیدن
to pick over
بازرسی کردن و برگزیدن
to hire
برگزیدن برای کار
[استخدام کردن]
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
target selector
دوربین انتخاب هدف دوربینی که مخصوص انتخاب هدفها به وسیله توپ است
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
elects
برگزیدن
electing
برگزیدن
selects
برگزیدن
select
برگزیدن
to have one's pick
برگزیدن
to make a choice of
برگزیدن
opts
برگزیدن
elect
برگزیدن
selected
برگزیدن
pick over
برگزیدن
opting
برگزیدن
to f. on
برگزیدن
opt
برگزیدن
opted
برگزیدن
elite
برگزیدن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
excerpts
برگزیدن و جداکردن
excerpt
برگزیدن و جداکردن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to vote in
با اکثریت ارا برگزیدن
picks
نوک زدن به برگزیدن
designate
تخصیص دادن برگزیدن
put-up
متحمل شدن برگزیدن
stick-in-the-mud
<idiom>
گوشه عزلت برگزیدن
prefers
رجحان دادن برگزیدن
designating
تخصیص دادن برگزیدن
pick
نوک زدن به برگزیدن
designates
تخصیص دادن برگزیدن
preferring
رجحان دادن برگزیدن
prefer
رجحان دادن برگزیدن
put up
متحمل شدن برگزیدن
sophistication
نوع انتخاب سریع که اطلاعات مرحله اول مرتب سازی در مرحله دوم به کار می رود تا سرعت انتخاب را افزایش دهد
ineligibility
عدم قابلیت برای انتخاب شدن محرومیت از انتخاب شدن غیرقابل قبول
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
dialed
انتخاب کردن
selected
انتخاب کردن
dials
انتخاب کردن
dial
انتخاب کردن
dialled
انتخاب کردن
opts
انتخاب کردن
choosing
انتخاب کردن
screen
انتخاب کردن
opting
انتخاب کردن
to make a choice of
انتخاب کردن
sift
انتخاب کردن
chooses
انتخاب کردن
opted
انتخاب کردن
sifted
انتخاب کردن
sifts
انتخاب کردن
opt
انتخاب کردن
choose
انتخاب کردن
mischoose
بد انتخاب کردن
pick out
<idiom>
انتخاب کردن
elect
انتخاب کردن
pitch upon
انتخاب کردن
screened
انتخاب کردن
to have one's pick
انتخاب کردن
electing
انتخاب کردن
selects
انتخاب کردن
screens
انتخاب کردن
screening, screenings
انتخاب کردن
single
انتخاب کردن
select
انتخاب کردن
elects
انتخاب کردن
designates
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designating
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
preselect
انتخاب کردن مقدماتی
preselect
قبلا انتخاب کردن
destine
قبلا انتخاب کردن
reelect
تجدید انتخاب کردن
pick out
انتخاب کردن دریافتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
chap
انتخاب کردن شکاف دادن
to ballot for
بارای پنهان انتخاب کردن
electing
انتخاب کردن برگزیده منتخب
elects
انتخاب کردن برگزیده منتخب
wale
تیر افقی انتخاب کردن
disfranchise
از حق رای یا انتخاب محروم کردن
elect
انتخاب کردن برگزیده منتخب
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
coopt
انتخاب کردن ودر میان خوداوردن
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
to pack a jury
جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
checked
جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
checks
جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
check
جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
dispatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
selected
جدا کردن انتخاب کردن
select
جدا کردن انتخاب کردن
to run in
گرفتار کردن انتخاب کردن
selects
جدا کردن انتخاب کردن
menu item
یک انتخاب در فهرست انتخاب
audio
ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
clicks
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
fixes
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
autos
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
rollover
صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
controlled reprisal
انتخاب بررسی شده راه کار انتخاب کنترل شده راه کار
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
prejudge
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
to pirate something
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
set loose
<idiom>
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
fraise
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
refers
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
refer
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pull off something
[contract, job etc.]
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
scans
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scan
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
to instigate something
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
to throw light upon
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
quantifying
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
valuate
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
cession
صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
quantify
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
denounced
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
to beg for a thing
چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
brief
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
beck
باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
briefed
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
references
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
reference
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
mind
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefest
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
minds
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
minding
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
defrosted
یخ چیزی را اب کردن
to smell at something
چیزی را بو کردن
to throw something overboard
چیزی را ول کردن
defrosting
یخ چیزی را اب کردن
to reason out something
چیزی را حل کردن
fills
پر کردن چیزی
to work out something
چیزی را حل کردن
defrosts
یخ چیزی را اب کردن
make do with something
با چیزی تا کردن
fill
پر کردن چیزی
to cut something
چیزی را کم کردن
make something do
با چیزی تا کردن
deducting
کم کردن چیزی از کل
deducts
کم کردن چیزی از کل
deducted
کم کردن چیزی از کل
defrost
یخ چیزی را اب کردن
to cut down
[on]
something
چیزی را کم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com