Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
to take something as a joke
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
Other Matches
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
surcharge
بعنوان جریمه گرفتن
surcharges
بعنوان جریمه گرفتن
jest
ببازی گرفتن شوخی کردن
jests
ببازی گرفتن شوخی کردن
to lose something
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to forfeit something
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to be up to something
شیطنت کردن در چیزی
[شوخی]
to get
[be]
up to mischief
شیطنت کردن در چیزی
[شوخی]
to do something wrong
شیطنت کردن در چیزی
[شوخی]
A clumsy practical joke.
آدم شوخی است ( شوخی های یدی )
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
It is no joke .
این شوخی ندارد ( شوخی نیست )
to obtain something
گرفتن چیزی
dehumidify
نم چیزی را گرفتن
to get
[hold of]
something
گرفتن چیزی
to bring something
گرفتن چیزی
dehydrate
اب چیزی را گرفتن
grab
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbed
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbing
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabs
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
degas
گاز چیزی را گرفتن
decarbonize
زغال چیزی را گرفتن
To treat something as a joke
چیزی را بشوخی گرفتن
decarbonate
زغال چیزی را گرفتن
To turn a blind eye to something. To overlook something.
چیزی را نادیده گرفتن
to take something into account
در نظر گرفتن چیزی
To take delivery of something.
چیزی را تحویل گرفتن
gripping
محکم گرفتن چیزی
to let something slip
چیزی را نادیده گرفتن
to turn a blind eye to something
چیزی را نادیده گرفتن
gripped
محکم گرفتن چیزی
grip
محکم گرفتن چیزی
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را گرفتن
grips
محکم گرفتن چیزی
to seize something
[from somebody]
چیزی را گرفتن
[از کسی]
rigid adherence to a thing
محکم گرفتن چیزی
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
retraces
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
stem the tide
<idiom>
جلو موج چیزی را گرفتن
to borrow something
[from somebody]
چیزی را قرض گرفتن
[از کسی]
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
گرفتن چیزی که باقی مانده
retraced
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
To make light of something.
چیزی راسر سری گرفتن
retrace
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
To find fault with something ( someone ) .
از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
to contract something from somebody
از کسی چیزی
[بیماری]
گرفتن
dispraise
از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
To put something to the vote.
درباره چیزی رأی گرفتن
caulk
شکاف وسوراخ چیزی را گرفتن
to wring something from somebody
[out of somebody]
از کسی چیزی به زور گرفتن
to nip something in the bud
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
retracing
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
nip in the bud
<idiom>
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
monopolization
گرفتن امتیاز انحصاری چیزی
calibrating
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrates
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrate
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to block
[to block up]
[to clog]
[to clog up]
something
جلوی جریان
[ریزش]
چیزی را گرفتن
to get in somebody's way
جلوی راه کسی
[چیزی]
را گرفتن
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
superseding
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
supersede
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superseded
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superimpose
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposes
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
environ
دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
supersedes
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superimposing
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
to regard something as a matter of course
چیزی
[داستانی]
را امری آشکار در نظر گرفتن
interfered
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to get worked up
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to work oneself up
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
interfere
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
integrates
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrate
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrating
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
interferes
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
to keep pace with something
<idiom>
با چیزی برابر راه رفتن
[یاد گرفتن]
[تغییر کردن]
[اصطلاح]
to jump on somebody
به کسی پریدن
[زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
dehydrogenize
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenate
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
undwe the t. of
بعنوان
by way of
بعنوان
under the plea of
بعنوان به بهانه
under cover of frind ship
بعنوان دوستی
preparatorily
بعنوان تهیه
co-opts
بعنوان همقطار پذیرفتن
armlet
بازوبند
[بعنوان جواهر]
co opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opted
بعنوان همقطار پذیرفتن
under the notion of
بعقیده بفکر بعنوان
co-opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
supervisory
بعنوان بررسی کننده
co-opting
بعنوان همقطار پذیرفتن
co option
پذیرفتن بعنوان همکار
co optation
پذیرفتن بعنوان همکار
pattern
بعنوان الگو بکاربردن
patterns
بعنوان الگو بکاربردن
record as target
ثبت کردن بعنوان هدف
historicize
بعنوان تاریخ نشان دادن
under the guize of
بعنوان به بهانه درهیئت درزی
I pulled him by the ears.
گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
mark
بعنوان سیگنال استفاده میکند
sit-ins
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
on the score of neglect
بعنوان غفلت ازاین بابت
bait fish
ماهی کوچک بعنوان طعمه
sit-in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to present oneself
[as]
خود را اهداء کردن
[بعنوان]
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
Mountaineering . Mountain - climbing .
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
parent
بعنوان والدین عمل کردن
as
بهمان اندازه بعنوان مثال
marks
بعنوان سیگنال استفاده میکند
tax incentive
مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
instances
بعنوان مثال ذکر کردن
instance
بعنوان مثال ذکر کردن
officiating
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiate
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
taskwork
کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
brush
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
lapboard
تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
sand trap
قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
brushes
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
he was engagedon probation
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
for keeps
برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
to tutor
بعنوان معلم سرخانه کار کردن
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to forfeit something
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
bucktail
نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
to lose something
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
prototype
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
prototypes
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
He has been exposed as a traitor.
هویت مخفی او
[مرد]
بعنوان خائن افشا شد.
patterns
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
To stipulate.
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
tail group
مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
The letter is addressed to you .
نامه بعنوان شما نوشته شده است
pattern
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
waggery
شوخی
humouring
شوخی
in play
به شوخی
in a sober earnest
بی شوخی
lightsomeness
شوخی
sportiveŠetc
شوخی کن
jestingly
به شوخی
game
شوخی
fun
شوخی
joke
شوخی
joking
شوخی
funniment
شوخی
facetiousness
شوخی
good humouredly
به شوخی
bon mot
شوخی
joked
شوخی
humorousness
شوخی
lark
شوخی
funny bones
شوخی
funny bone
شوخی
for fun
به شوخی
persiflage
شوخی
jink
شوخی
jokes
شوخی
frolicsomeness
شوخی
jests
شوخی
gamesomeness
شوخی
jocundly
با شوخی
jocosity
شوخی
humoring
شوخی
drollery
شوخی
pranks
شوخی
humors
شوخی
humored
شوخی
larks
شوخی
prank
شوخی
raillery
شوخی
humoured
شوخی
humours
شوخی
facetiae
شوخی
jest
شوخی
humour
شوخی
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
eryngo
ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
queen of
دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
write
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
writes
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
bug
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
head hunt
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com