Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (39 milliseconds)
English
Persian
eviction
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
evictions
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
Other Matches
forced sale
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
to phase out something
به ترتیب خارج کردن چیزی
discards
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
importation
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
discarded
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discard
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarding
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
code
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
demagnetizer
وسیلهای که چیزی را از حالت مغناطیسی خارج میکند
to offshore something
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
volumenometer
التی که به وسیله ان بااستفاده از قانون .....حجم چیزی را می سنجند
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
seized
تصرف کردن
occupy
تصرف کردن
occupies
تصرف کردن
occupations
تصرف کردن
grabs
تصرف کردن
occupation
تصرف کردن
grab
تصرف کردن
grabbed
تصرف کردن
occupying
تصرف کردن
seizes
تصرف کردن
grabbing
تصرف کردن
deflowers
تصرف کردن
seize
تصرف کردن
to come to
تصرف کردن
glom on to
تصرف کردن
to take possession of
تصرف کردن
to come into
تصرف کردن
holds
تصرف کردن
take possession of
تصرف کردن
hold
تصرف کردن
to get possession of
تصرف کردن
deflowering
تصرف کردن
deflowered
تصرف کردن
deflower
تصرف کردن
come into
تصرف کردن
put in possession
تصرف کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
regained
دوباره تصرف کردن
regain
دوباره تصرف کردن
dispossesses
از تصرف محروم کردن
capturing
تصرف کردن ربایش
regains
دوباره تصرف کردن
captures
تصرف کردن ربایش
regaining
دوباره تصرف کردن
deforce
تصرف عدوانی کردن
dispossess
از تصرف محروم کردن
deforce
تصرف غاصبانه کردن
dispossessed
از تصرف محروم کردن
holds
جا گرفتن تصرف کردن
disseise
تصرف عدوانی کردن
hold
جا گرفتن تصرف کردن
dispossessing
از تصرف محروم کردن
capture
تصرف کردن ربایش
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
preoccupying
از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupies
از پیش اشغال یا تصرف کردن
secure
تصرف کردن گرفتن هدف
preoccupy
از پیش اشغال یا تصرف کردن
possess
تصرف کردن دارا بودن
possesses
تصرف کردن دارا بودن
possessing
تصرف کردن دارا بودن
secures
تصرف کردن گرفتن هدف
seizes
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
import
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
imported
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
importing
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to enter
ضبط کردن تصرف کردن
occupying
تصرف کردن سرگرم کردن
conquer
فتح کردن تصرف کردن
conquers
فتح کردن تصرف کردن
occupy
تصرف کردن سرگرم کردن
conquering
فتح کردن تصرف کردن
occupies
تصرف کردن سرگرم کردن
legalism
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
the law is not retroactive
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
inactivate
غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
eject
خارج کردن
derail
از خط خارج کردن
phase out
خارج کردن
discharges
خارج کردن
discharge
خارج کردن
unship
خارج کردن
derails
از خط خارج کردن
bring out
خارج کردن
ejecting
خارج کردن
expulse
خارج کردن
derailing
از خط خارج کردن
derailed
از خط خارج کردن
ejected
خارج کردن
to rule out
خارج کردن
extraction
خارج کردن
ejects
خارج کردن
out of bounds
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
to put out of court
از دستور خارج کردن
write-offs
از دفتر خارج کردن
write off
از دفتر خارج کردن
disarm
از ضامن خارج کردن
disarms
از ضامن خارج کردن
tabled
از دستور خارج کردن
ablate
بریدن و خارج کردن
disarmed
از ضامن خارج کردن
spew
با فشار خارج کردن
spewed
با فشار خارج کردن
write-off
از دفتر خارج کردن
spewing
با فشار خارج کردن
spews
با فشار خارج کردن
tabling
از دستور خارج کردن
tables
از دستور خارج کردن
table
از دستور خارج کردن
swap out
مبادله کردن به خارج
defecated
خارج کردن مدفوع
disseise
ازتصرف خارج کردن
decivilize
از تمدن خارج کردن
phase out
به ترتیب خارج کردن
defecate
خارج کردن مدفوع
to expel
[from]
بزور خارج کردن
[از]
exfiltration
خارج کردن از میدان
lay on the table
از دستور خارج کردن
defecates
خارج کردن مدفوع
defecating
خارج کردن مدفوع
expectorate
ازشش خارج کردن
penal statute
قانون جزایی قانون مجازات
canon
قانون کلی قانون شرع
canons
قانون کلی قانون شرع
say's law
قانون سی . براساس این قانون
expel
منفصل کردن بزور خارج کردن
expels
منفصل کردن بزور خارج کردن
expelling
منفصل کردن بزور خارج کردن
expelled
منفصل کردن بزور خارج کردن
strike off the rolls
از صورت وکلا خارج کردن
unplug
خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplugged
خارج کردن دو شاخه از سوکت
bail
عمل خارج کردن اب قایق
unplugging
خارج کردن دو شاخه از سوکت
deconcentrate
از حالت تغلیظ خارج کردن
unplugs
خارج کردن دو شاخه از سوکت
emitting
بیرون دادن خارج کردن
emitted
بیرون دادن خارج کردن
uncouple
از حالت زوجی خارج کردن
evacuates
اخراج خارج کردن یا شدن
emit
بیرون دادن خارج کردن
emits
بیرون دادن خارج کردن
withdrawals
خارج کردن عقب کشیدن
evacuating
اخراج خارج کردن یا شدن
emancipating
از زیر سلطه خارج کردن
emancipate
از زیر سلطه خارج کردن
reek
بخار ازدهان خارج کردن
reeked
بخار ازدهان خارج کردن
reeking
بخار ازدهان خارج کردن
reeks
بخار ازدهان خارج کردن
emancipated
از زیر سلطه خارج کردن
emancipates
از زیر سلطه خارج کردن
evacuate
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuated
اخراج خارج کردن یا شدن
withdrawal
خارج کردن عقب کشیدن
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
legislated
قانون وضع کردن
legislate
قانون وضع کردن
legislating
قانون وضع کردن
legislates
قانون وضع کردن
To break the law (rules , regulations).
قانون شکنی کردن
codify
قانون وضع کردن
codifying
قانون وضع کردن
offend against the law
تخطی کردن از قانون
break the law
نقض قانون کردن
codifies
قانون وضع کردن
offend against the law
از قانون تخلف کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com