English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
to buoy something [up] چیزی را به میزان بالا آوردن
Other Matches
to buoy something [up] چیزی را بالا روی آب آوردن
to run into debt قرض بالا آوردن
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to get [hold of] something آوردن چیزی
to bring something آوردن چیزی
to serve something غذا [چیزی] آوردن
to obtain something بدست آوردن چیزی
To process and treat something . چیزی راعمل آوردن
to bring something گیر آوردن چیزی
to get [hold of] something گیر آوردن چیزی
to bring something بدست آوردن چیزی
to get [hold of] something بدست آوردن چیزی
to take something into account چیزی را در حساب آوردن
to live through something تاب چیزی را آوردن
play down <idiom> ارزش چیزی را پایین آوردن
to get something to somebody برای کسی چیزی را آوردن
make good <idiom> بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
To take something to pieces. دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
to go to ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go away ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
bring up <idiom> معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to push for an answer [in reference to something] برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
skew میزان عدم تناسب چیزی
skews میزان عدم تناسب چیزی
skewing میزان عدم تناسب چیزی
slowdown کاستن سرعت یا میزان چیزی
slowdowns کاستن سرعت یا میزان چیزی
to tax someone [something] بیش از اندازه بارکردن [فشار آوردن بر] کسی [چیزی]
to handle something چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
yardage میزان و مقدار چیزی بحسب یارد
skews میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skewing میزان کردن چیزی به صورت نادرست
quality ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
skew میزان کردن چیزی به صورت نادرست
slippage میزان لغزش یا کم وزیادی چیزی از حد عادی ان
qualities ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
procedural زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
meter power supply امکان ای در ویندوز که میزان توان باتری را در laptop نشان میدهد و نیز می گوید آیا از طریق بالا اجرا میشود یا منبع اصلی الکتریسیته
to reject something with a shrug [of the shoulders] با شانه بالا انداختن چیزی را رد کردن
something like 00 rials سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
documented نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
documenting نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
document نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
imported 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
importing 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
import 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
availability میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
bond albedo نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
IF statement عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
tune میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tunes میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
self adjusting بخودی خود میزان شونده خود میزان
isobath خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
spinwriter چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
auxiliary contours خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
the clouds above ابرهای بالا یا بالا سر
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
tacit collusion حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
depth contour خطوط میزان منحنی عمق میزان منحنی عمق اب
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck بد آوردن
play-acting ادا در آوردن
conciliate به دست آوردن
play-act ادا در آوردن
compass به دست آوردن
to bring to the [a] boil به جوش آوردن
to bring the water to the boil آب را به جوش آوردن
play-acts ادا در آوردن
achieve به دست آوردن
play-acted ادا در آوردن
vasbyt تاب آوردن
To phrase. به عبارت در آوردن
fall on feet <idiom> شانس آوردن
To take into account (consideration). بحساب آوردن
come by <idiom> بدست آوردن
To cite an example . مثال آوردن
To bring into existence . بوجود آوردن
To cry out . فریاد بر آوردن
To show a deficit . To run short . کسر آوردن
it never rains but it pours <idiom> چپ و راست بد آوردن
carry ineffect به اجرا در آوردن
actualize به اجرا در آوردن
gained بدست آوردن
gain بدست آوردن
actualise [British] به اجرا در آوردن
attenuation بدست آوردن
wring به دست آوردن
woo به دست آوردن
win به دست آوردن
song and dance <idiom> دلیل آوردن
take به دست آوردن
step به دست آوردن
receive به دست آوردن
realize به دست آوردن
gains بدست آوردن
abrade سر غیرت آوردن
acquire به دست آوردن
acquire بدست آوردن
tough break <idiom> بدبیاری آوردن
make something happen به اجرا در آوردن
carry into effect به اجرا در آوردن
put into effect به اجرا در آوردن
put inpractice به اجرا در آوردن
put ineffect به اجرا در آوردن
implement به اجرا در آوردن
carry out به اجرا در آوردن
procure به دست آوردن
obtain به دست آوردن
holdout دوام آوردن
get به دست آوردن
find به دست آوردن
gain به دست آوردن
holdouts دوام آوردن
apl یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
To seek refuge ( shelter). پناه آوردن ( بردن )
retake دوباره به دست آوردن
To stir the nation to action. ملت را بحرکت در آوردن
retaken دوباره به دست آوردن
to bring back memories خاطره ها را به یاد آوردن
push someone's buttons <idiom> کفر کسی را در آوردن
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself . از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
To mimic someone. ادای کسی را در آوردن
nose down <idiom> پایین آوردن دماغه
in luck <idiom> خوش شانسی آوردن
in for <idiom> مطمئن بدست آوردن
drive someone round the bend <idiom> جان کسی را به لب آوردن
write up <idiom> مقامی را به حساب آوردن
turn (someone) on <idiom> به هیجان آوردن شخصی
luck out <idiom> خوش شانسی آوردن
to set the clock forward ساعت را جلو آوردن
gun for something <idiom> بازحمت بدست آوردن
eke out <idiom> به سختی بدست آوردن
put one's finger on something <idiom> کاملابه خاطر آوردن
to bring to the same plane [height] به یک صفحه [بلندی] آوردن
To put someone on his mettle . To rouse someone . کسی را سر غیرت آوردن
retakes دوباره به دست آوردن
to disgrace oneself خفت آوردن بر خود
play up to someone <idiom> با چاپلوسی سودبدست آوردن
To play the drunk . To start a drunken row. مست بازی در آوردن
retaking دوباره به دست آوردن
to give somebody an appetite کسی را به اشتها آوردن
To score points. امتیاز آوردن ( ورزش )
metaphraze به عبارت دیگر در آوردن
To produce a witness. دردادگاه شاهد آوردن
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
in order to <idiom> اعتماد شخص را بدست آوردن
To know someone blind spots. رگ خواب کسی را بدست آوردن
To hold an official inquiry. تحقیق رسمی بعمل آوردن
to bring somebody before the judge کسی را در حضور قاضی آوردن
To turn (apple)to someone. به کسی رو آوردن ( متوسل شدن )
To bring someone to his senses کسی راسر عیل آوردن
collect بدست آوردن یا دریافت داده
To deliver (strike) a blow ضربه زدن ( وارد آوردن )
to bring the matter before a court [the judge] دعوایی را در حضور قاضی آوردن
collecting بدست آوردن یا دریافت داده
He felt sick,. he fell I'll. حال کسی را جا آوردن ( با کتک )
To draw someone out. To pump someone. از کسی حرف در آوردن ( کشیدن )
collects بدست آوردن یا دریافت داده
rack one's brains <idiom> به مغز خود فشار آوردن
capturing عمل بدست آوردن داده
to count for lost از دست رفته بحساب آوردن
to overexert زیاد به خود فشار آوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com